هادی حیدری
تشییع پیکر مرتضی پاشایی پیش از آن که از زاویه حضور انبوه آدم ها قابل توجه باشد حاوی نشانه های دیگری است. بسیاری نام پاشایی را همین چند روز و به واسطه تبلیغات وسیع رسانهها شنیدند. حتی اگر صدایش را نیز شنیده بودند هرگز با چهره اش تطبیق نمی دادند. به نظرم چند عامل سبب شده تا مرگ مرتضی پاشایی تبدیل به یک «اتفاق» اجتماعی شود. سن و سال کم این خواننده پاپ برای مرگ، زودهنگام بود و جگرسوز. برای بسیاری، مقاومت یک انسان در مبارزهجانانه با بیماری سرطان قابل تحسین بود. گروهی صدا و چهره اش را میشناختند و برایشان خاطرهساز بود و جماعتی نیز فرصت را برای یک حضور اجتماعی مناسب دیدند و در اماکن عمومی به این بهانه حاضر شدند. برای تعدادی هم دیدار چهره های هنری از همه جذاب تر بود. علت این حضور کم سابقه برای یک هنرمند کم تر شناخته شده می تواند هرکدام از این ها باشد یا شاید یک علت تکراری،این که ما مردمی متاثر از فضا و جوی هستیم که احاطه مان میکند. دیروز خیابانهای تهران متاثر از تشییع پیکر مرتضی پاشایی بود. ترافیک مختل شده بود و دهها سوال برای رهگذران ایجاد کرده بود. به عقیده برخی این ماجرا نمود حضور اجتماعی دهه هفتادیهاست که هم خودشان حضور یافتند و هم نسلهای قبلشان را به عرصه کشیدند. ای کاش بیش از اینها به دنبال این می گشتیم که دلیل آن که سرطان چون آب خوردن تمام اطرافمان را احاطه کرده چیست؟