سیدنی (۱۹۹۶)
سیدنی یا همان برد دشوار، نخستین فیلم کارنامه پل توماس اندرسن است. او زمانی که توانست این فیلم را بسازد تنها ۲۶سال داشت. البته با در نظر گرفتن آنچه نویسنده فیلمساز جوان پس از برد دشوار ساخت، این فیلم بیشتر به خاطر معمولیبودنش است که در یادها مانده است. داستانی از دوستی بین یک قمارباز مرموز با یک بدبخت فلکزده و بیپول که در رستورانی بین لسآنجلس و لاسوگاس با هم آشنا میشوند.
شبهای عیاشی (۱۹۹۷)
این شاهکار سرگیجهآور بهعنوان دومین فیلم پرمغز و احساس پل توماس اندرسن، کارگردان ۲۸ ساله را بهعنوان مرد جوانی که در حرفه خود استعداد ذاتی فوقالعادهای دارد، ثابت کرد. اما این تنها اعتمادبهنفس پشت پرده نیست که از شبهای عیاشی یک فیلم فوقالعاده میسازد، بلکه سخاوتمندی فراوانی که اندرسن نسبت به شخصیتهایش، حتی رقتانگیزترین و زیباترین آنها دارد، فیلم را درخشان کرده است.
مگنولیا (۱۹۹۹)
من به تو بزرگترین حسرت زندگیام را خواهم گفت: گذاشتم عشقم برود. فیلم مگنولیا چیزهای بسیار زیادی دارد، اما قبل از هر چیز یک فیلم درباره مردمی است که برای زندگیکردن و عبور از دردهای خود میجنگند. این تم نهتنها در تمام 9 قسمت این داستان جریان دارد، بلکه از هر دو فاز زندگی کاری پل توماس اندرسن تراوش میکند.
عشق مست لايعقل (2002)
پس از ضربه محکمي که فيلمهاي جدي، ديوانهوار و سرگرمکنندهاي مثل مگنوليا و شبهاي بوگي با ايدههاي متهورانهشان به تماشاگر زدند، فيلم بعدي اندرسن يک کمدي رومانتيک 90 دقيقهاي با حضور آدام سندلر، طرفداران او را دچار حيرت و غافلگيري کرد. عشق مست لايعقل یا همان پانچ درانک لاو فيلم تفرقهانداز اين کارگردان است، حتي تا امروز هم بسياري بر اين عقيدهاند که اين فيلم از بهترينهاي اندرسن است و درواقع فيلم شاهکار او است و برخي ديگر هم آن را نشانه قفلکردن اسلحه او ميدانند.
خون به پا خواهد شد (۲۰۰۷)
خون به پا خواهد شد عالیترین فیلم آمریکایی قرن بیستویکم است و این عبارت بیشتر طبقهبندی این فیلم است تا مدح و ستایش آن. این فیلم برای خود یک ژانر است که تاریخ انقضایش گذشته بود و پیشتر توسط همشهری کین و پدرخوانده از آن کپی شده بود و ماهیت داستان آن روانیهای خودساخته است که امپراتوری خود را روی اجساد دشمنان خود به پا کرده و رؤیای آمریکایی را دنبال میکنند تا زمانی که تنها چیزی باشد که برایشان باقیمانده است. اینها تصاویر عنصری پر از مردمی هستند که سرمایهداری را رقابتی خونین میبینند و با چنان ولعی پول درمیآورند که خشونت بنیادین بازار آزاد را آشکار میکند.
استاد (۲۰۱۲)
پیچیدهترین و رمزیترین فیلم اندرسن. استاد همیشه شما را به درون خودتان برده و شگفتزده میکند. ای. او. اسکات در توصیف دقیقی از این فیلم گفته: فیلمی که با فهمیدن مخالفت میکند، حتی زمانی که ایمانی شگفتانگیز و پراحساس را به مخاطب القا میکند. اما توضیحی برای اینها وجود دارد، حتی اگر اندرسن اشاره واضحی به آنها نکرده باشد، هر معنی و مفهومی که تصمیم بگیرید از این داستان بیرون بکشید با خودتان است.
فساد ذاتی (۲۰۱۴)
اگر استاد، فيلم نفوذناپذيز و مرموز اندرسن بود، پس فساد ذاتي هم به همان اندازه غيرقابل رسوخ و مبهم است، با اين تفاوت که اين بار به شکل تمکينناپذيري در مهاي غليظ فرورفته است. اندرسن در اقتباسي ماهرانه و ديوانهوار از رمان توماس پينچن با همين نام، سطح متراکم و غليظ داستان کارآگاهي استونر/ نشئه او را ميشکافد تا به حداکثر معناي نهفته در اين داستان گيجکننده برسد. این فیلم یک ادیسه نوآر و شیرین از نظام سرمایهداری مهآلود اخیر است.