جنگی در جهان مدرن رخ داد که سالها است دربارهاش نوشته و فیلم ساختهاند. جنگی سخت و تلخ در قلب اروپای متمدن در میانه سالهای 1992 تا 1995 میلادی. آوردگاه بوسنی و هرزگوین، چه در هنگامه درگیریها، چه پس از آن، از نمادهای یاریگرانه انسان درمانده به انسان دیگر در زمان جنگ برای رهایی از مرگ و آوار و پس از جنگ برای پاسداشت کشتگان سرشار بوده است. کتاب «گلهای سرخ سارایوو؛ به سوی راهی برای حفظ یاد» نوشته عذرا یونسوویچ در همین زمینه، روایتی از یاریگری آدمهای زمانه ما در رویارویی با جنگ و رنج به شمار میآید. اشارههای پراکنده نویسنده به بازتاب جنگ در روزنامهها و فیلمها و متنهای درسی، دادههایی گوناگون دربردارد که نشان میدهد انسان چگونه در زمانه نیستی نیز با سرخکردن خاکی که کشته داده، یا ریختن گل بر رودخانهای که مزار کشتگان بینام و نشان است، به یاری روح زخمی انسانیت پس از جنگ برمیخیزد. نویسنده از میان جستوجوهایش به یک نمایشگاه عکس در سارایوو اشاره میکند که نهتنها برای پاسداشت خاطره کشتگان جنگ بوسنی، بلکه برای همدردی با آسیبدیدگان برجهای دوقلوی نیویورک در 11 سپتامبر 2001 میلادی برگزار شده است. او با اشاره به نوشتاری از «اوسلوبوجنیه» روزنامه محبوب سارایوو دراینباره، مینویسد «مقاله یادشده به این نکته توجه میکند که در همه تصاویر صورتها با ماسکهایی پوشیده شده؛ شبیه ماسکهایی که مردم در حملات به نیویورک و واشنگتن بر صورت داشتند.» نویسنده سپس روایت میکند «این ماسکها برای محافظت در برابر اهریمن معنایی نمادین دارند و ما در طول ایام جنگ در بوسنی و هرزگوین با آن روبهرو شدیم.» عذرا یونسوویچ باز از همین روزنامه گواه میآورد که کنسرتی نیز برای بزرگداشت قربانیان سربرنیتسا برپا شده است که نوازندگانی از نیویورک در آن بودهاند و رهبر ارکستر نوازندگان گفته است «ما میخواهیم میان تراژدی رخ داده در سربرنیتسا در 1995 و اتفاقی که در 11 سپتامبر نیویورک رخ داده ارتباط برقرار کنیم.» این یاریگری همدلانه را در دیگر دادهها و روایتهای همین کتاب درباره بازسازی بوسنی نیز میتوان دریافت. نویسنده به آیینهای یادبود نیز اشاره میکند که هم قربانیان جنگ، هم خاطره یاریگری به بازماندگان و زخمیان را پاس میداشتهاند؛ همچون یازدهمین سالگرد جنایت فرهادیا (خیابان اصلی سارایوو) «که در آن عدهای در صف نان ایستاده بودند و 26 نفر کشته و 108 نفر مجروح شدند [...] روزنامه اوسلوبوجنیه حقایقی از صدمهدیدگان ارایه میدهد و مینویسد که نمایندگان استان سارایوو از محل این حادثه بازدید کردهاند و با نثار گل و قرائت فاتحه و یک دقیقه سکوت به آنها ادای احترام نمودهاند. این روزنامه گفتههای کوتاهی از یک زن بازمانده از مجروحان این حادثه و اظهارات مردی به نام احمد بلان را که مجروحان را نجات میداده، به چاپ رسانده است. احمد میگوید: من مجروحان را نجات میدادم. نمیتوانم آنچه را که در آن صبح آرام رخ داد فراموش کنم. مثل آن است که دارم مردگان را دوباره میبینم.» کتاب «گلهای سرخ سارایوو؛ به سوی راهی برای حفظ یاد» همچنین به کوششها و یاریگریهایی اشاره دارد که میان مسیحیان و جامعه اسلامی بوسنی برای بازسازی مسجدها و دیگر بناهای دینی و تاریخی پدید آمده. عذرا یونسوویچ روشنترین نمونه این همدلی و همراهی را در بازسازی مسجد فرهادپاشا میبیند «مسجد فرهادپاشا یکی از قدیمیترین مساجد بانیالوکا بود. این مسجد در 1679 ساخته شده بود و یونسکو از آن حفاظت میکرد[.] این مسجد در جریان جنگ تخریب شد و از سنگهای آن برای راهسازی در جمهوری خودمختار صربستان استفاده شد. [روزنامه] دنونیآواز در بیان اقداماتی که هماکنون برای بازسازی مسجد در جریان است، گزارش کرد که یک سازمان اروپایی، که با جامعه اسلامی همکاری میکند، روی بازسازی مسجد کار میکند». نویسنده کتاب سپس روایتی از همین روزنامه میآورد تا اهمیت اینگونه یاریگریها را در جهان امروز بنمایاند «مسجد فرهادپاشا نماد آشتیجویی در بانیالوکا و بوسنی و هرزگوین و همکاری میان مسیحیت و اسلام در اروپاست.» این راوی یاریگری در میانه جنگ اندوهبار بوسنی، نمادهای یاری و انسانیت را در هنگامه درگیریها را سپس در فیلمهایی میجوید که دراینباره ساخته شدهاند؛ «به سارایوو خوش آمدید» از آندست است که آن را «بیانگر سختیهای زندگی در سارایووی تحت محاصره» میداند و دربارهاش مینویسد «فیلم عین واقعه را نشان میدهد؛ تلاش روزنامهنگاری بریتانیایی برای خارجکردن کودکان خردسال یک یتیمخانه از سارایوو به ایتالیا و یافتن پدر و مادر دختری به نام امیرا، که قصد دارد او را به فرزندی بپذیرد. یتیمخانه پیوسته زیر آتش است و گلولهباران میشود: نه آب دارد نه برق. روزنامهنگار پس از چند بار تلاش، موفق میشود پس از ارتباط برقرار کردن با یک سازمان غیردولتی بینالمللی، کودکان را به ایتالیا ببرد.» نویسنده سپس دادههایی درنگآمیز درباره یاریگری در این روایت میآورد «به هر شکل بخش زیادی از فیلم زندگی مردم عادی با قومیتهای مختلف را نشان میدهد که هر یک به روزنامهنگار کمک میکنند تا مادر امیرا را پیدا کند.» همه این یاریرسانیها در اوج روزهای سخت محاصره جنگی رخ میدهد؛ آنگاه که مردم برای گرمایش خانه ناگزیرند کتابهایشان را بسوزانند یا در کوچه و خیابان لقمهای غذا بجویند. کتاب «گلهای سرخ سارایوو؛ به سوی راهی برای حفظ یاد» بدینترتیب با روایت یاری در جنگ، به حفرههایی انفجار اشاره میکند که در پاسداشت آن روزها به رنگ گلهای نمادین سرخ افسانهها قرمزرنگ شده و روشنترین نمادهای پاسداشت یاری انسان به انسان در میانه رنج و هنگامه جنگ در تاریخاند.