سمانه خادمی| سازمانهای بشردوستانه گاهی اوقات مجبورند برای تأمین منافع و همچنین فراهمکردن زمینه بهتر برای ادامه عملیاتهای بشردوستانه خود در سراسر جهان، دست به لابیگری سیاسی بزنند. هرچند سازمانهای بشردوستانه براساس اصول اولیه کارشان از هرگونه جهتگیری سیاسی امتناع میکنند، اما لابیگری سیاسی، کاری است که آنها برای ادامه حیات خود و ادامه امداد به نیازمندان در سراسر جهان به آن نیاز دارند.
مارین باسیونیر از مدیران ارشد سازمان پزشکان بدون مرز یکی از کسانی است که وظیفه لابیگری را برعهده دارد. او متولد سال1973 است و سالها در ماموریتهای خارجی سازمان فعالیت کرده است. او اخیرا در جلسهای در ژنو همه آنچه بر سر بیمارستانهای سازمان در برخی مناطق بحرانی آمده را مستند و ارایه کرده و خواستار اجرای کنوانسیون ژنو شده است. باسیونیر میگوید که در طی سالهای اخیر شاهد بوده که چطور طرفین درگیر جنگ با حمله به بیمارستانها و پزشکان سعی میکنند به هر شکلی که شده دشمنشان را از میان ببرند. باسیونیر میگوید: «بعضی میگویند وقتی به منطقه جنگی میروی، باید انتظار بمب و خمپاره را داشته باشی. اما این ایده اصلا درست نیست. کنوانسیون ژنو انقلابی در عرصه مصونیت بیمارستانها در جنگ ایجاد کرد و ما نباید اجازه بدهیم این ایده بمیرد.»
وقتی باسیونیر درباره تعداد حملات به بیمارستانها صحبت میکند از واژه «هشداردهنده» استفاده میکند. همه چیز از قندوز آغاز شد. سابقه نداشت که سازمان پزشکان بدون مرز تنها در یک حمله آن تعداد از کارکنان خود را همانند آنچه در قندوز رخ داد، از دست بدهد. ساعت 2 نیمهشب سوم اکتبر سال 2015 نیروی هوایی آمریکا حملهای را به یک مرکز درمانی در افغانستان تدارک دید. سازمان پزشکان بدون مرز، آن مرکز درمانی را چهارسال قبل راهاندازی کرده بودند و مختصات جغرافیایی آن روی جیپیاس برای دولت افغانستان، طالبان و ناتو ارسال شده بود. باسیونیر میگوید: «با ما توافق کرده بودند، قرار بود زخمیها بدون در نظر گرفتن وابستگی سیاسیشان و بدون هیچ تبعیضی در این مرکز درمان شوند، حتی زخمیهای طالبان نیز میتوانستند در این مرکز درمان شوند، البته شرطش این بود که بدون اسلحه وارد بیمارستان شوند.»
وقتی طالبان در سپتامبر سال 2015 قندوز را تصرف کرد ،تمایل دولت افغانستان برای پذیرش بیمارستان کاهش یافت، چراکه نیروهای طالبان زخمیهای خود را به بیمارستان میآوردند. هنوز معلوم نیست که چطور به بیمارستان حمله شد. اما عکسها نشان میدهد افرادی که روی تخت بیمارستان بودهاند و انتظار داشتند معالجه شوند و دوباره به زندگی برگردند، روی همان تخت جان باختهاند.
باسیونیر معتقد است حمله به بیمارستان سازمان در قندوز حمله به کنوانسیون ژنو بوده است. او میگوید: «اگر شما یک شهروند غیرنظامی هستید یا یک سرباز زخمی و درحال جنگیدن نیستید، همواره این حق را دارید که خدمات درمانی دریافت کنید. فهم این مسأله خیلی ساده است، اما عجیب است که امروز همین امر ساده بیش از هر زمان دیگری به چالش کشیده میشود. نوع نگاه طرفهای درگیر جنگ به یکدیگر کاملا تغییر کرده است».
اگر حالا به تاریخ معاصر نگاه کنیم، نوعی وجه رومانتیک درباره سالهای نخست کار سازمان پزشکان بدون مرز در جنگ سرد وجود داشت. خیلی از داوطلبان که با سازمان کار میکردند، به استقبال خطر میرفتند و در آن زمان طبیعی بود که خود را محق بدانند که موضعگیری سیاسی داشته باشند. وقتی اتحاد جماهیر شوروی بیمارستان سازمان را در افغانستان بمباران کرد، سازمان از خبرنگاران خواست به افغانستان بروند و درباره خشونتهای اتحاد جماهیر شوروی گزارش تهیه کنند. وقتی خمرهای سرخ علیه مردم کامبوج دست به نسلکشی زدند، داوطلبان سازمان تظاهراتی سراسری را برای نجات کامبوج از چنگال خمرهای سرخ تدارک دیدند. در آن زمان کمکهای بشردوستانه یک حق قابل استیفا بود. بعد از جنگ سرد، دولتهای به نام حقوق بشر به راه انداختند و از کمکهای بشردوستانه بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف سیاسی و نظامیشان استفاده کردند. برای سازمانهای غیردولتی نظیر سازمان پزشکان بدون مرز بسیار سخت بود که خود را از این اهداف دور نگه دارد. چه کسی میتوانست میان سربازانی که در افغانستان چاه حفر میکنند و پزشکانی که در نزدیکی آنها کار میکنند، تفاوت قایل شود؟ اینجا بود که نگاه به سربازان و کارکنان سازمانهای بشردوستانه دچار ابهام شد.
باسیونیر میگوید: «بعد از حملات یازدهم سپتامبر، تئوریهای نظامی تغییر کرد و در نتیجه نوع نگاه به دشمن نیز دستخوش تغییر شد. تا پیش از این استانداردهایی وجود داشت. کشوری که وارد جنگ میشد، اطمینان میداد که سربازانش به برخی از قوانین پایبند خواهند بود. دشمن دارای حقوق برابر شناخته میشد، به این معنا که حتی افراد دشمن نیز حق دریافت خدمات درمانی را داشتند. کسی دنبال این بود که آنها به چه دلیلی جنگ را آغاز کردهاند.» اما وقتی پای «جنگ با تروریسم» به تئوریهای نظامی باز شد، دیگر دلیل آغاز جنگ بود که اهمیت یافت. این تغییر موجب شد نیروی دشمن از لحاظ حقوق بشردوستانه در درجه اهمیت کمتری قرار بگیرد. براساس این منطق، کشتن زخمیها از طرف آغازگر جنگ دیگر زشت و غیرقانونی شمرده نمیشود!
دلیل دیگر مورد هدف قرار گرفتن بیمارستانها در صحنه جنگ، ملاحظات جنگهای مدرن است. باسیونیر میگوید: «وقتی جنگ هوایی آغاز میشود که نیروهای ویژه به جای ارتش عادی اعزام میشوند، دیگر نمیتوانید روی درمان برابر در میدان جنگ حساب کنید، چراکه سربازان هرگز در شرایط اضطراری واقعی گرفتار نمیشوند.»
باسیونیر معتقد است تروریستی که در اروپا به راه افتاده است، نابودگر میراث، هنری دونان، ایدهپرداز اصلی کمیته بینالمللی صلیبسرخ است. وقتی حملات تروریستی در پاریس، بروکسل و مونیخ رخ داد، بسیاری از مردم مضطرب، رفتار خطرناک از خود بروز دادند و این سوال ایجاد شد که تروریستهایی که به مردم حمله میکنند، مستحق دریافت درمان نیستند.
دقیقا به همین دلیل است که باسیونیر و همکارانش درحال لابی برای نجات میراث دونان هستند. آنها در برابر پارلمان انگلیس شهادت میدهند و به آموزش پزشکان ارتش میپردازند. ژان لویی لیو، رئیس سازمان پزشکان بدون مرز میگوید حمله به بیمارستانهای سازمان را با سخنانی اشتباه توجیه میکنند. برخی دیگر از اساس این حملات را انکار میکنند و برخی دیگر نیز سعی دارند به هر ترتیبی که میتوانند آن را از سر خود باز کنند. او میگوید: «شرایط به گونهای رقم خورده که دیگر بیمارستانها و بیماران نیز بخشی از جنگ شدهاند. در ماه مه سال 2016، شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور بیانیهای حمله به بیمارستانها در مناطق جنگی را محکوم کرد، اما درخصوص عواقبی که این حملات برای حملهکننده دارد
سکوت کرد.
با وجود همه خطرات، باز هم تعداد خیلی زیادی داوطلب همکاری با سازمان پزشکان بدون مرز هستند. تقریبا هر سال 15هزار نفر برای همکاری با سازمان پزشکان بدون مرز در سراسر جهان اعلام آمادگی میکنند. سازمان به دنبال افرادی است که از لحاظ کار تیمی قدرتمند بوده، شخصیت منعطفی داشته باشند، بتوانند با خطرات مواجه شوند و در کنار برخورداری از مهارت بالای اجتماعی، قدرت تجزیهوتحلیل نیز داشته باشند. برای مثال، سازمان پزشکان بدون مرز حتی به تحصیلکردگان علوم سیاسی، مهندسان مکانیک و افرادی که سابقه فعالیت اقتصادی دارند نیز نیاز دارد. خیلیها که با سازمان کار میکنند، گفتهاند هیجان کار در محل ماموریت را دوست دارند. واقعیت این است که زندگی شخصی افراد چندان برای سازمان مهم نیست. یک ماموریت معمولا یکسال طول میکشد. در نقاطی که خطر بسیار زیاد است، تیمها هر ماه تغییر میکنند و داوطلبان باید هر سه ماه یکبار به مرخصی بروند. خیلیها که داوطلب همکاری با سازمان پزشکان بدون مرز میشوند، این سازمان را کارآمدتر از سازمان ملل میدانند. اما همه آنها چیزی را در جنگ سوریه تجربه کردهاند که تاکنون تجربه نکرده بودند؛ معنای واقعی تنها و بیکمک بودن را.
در سوریه بیمارستانها هم مورد حمله قرار میگرفتند. طرفهای درگیر در جنگ سوریه آنقدر زیاد بودند که به راحتی هر یک میتوانستند تقصیر حمله را به گردن دیگری بیندازند. در سوریه وقتی مجروحی را پذیرش میکنند، تنها چند دقیقه وقت دارند تا درباره مرگ و زندگی او تصمیم بگیرند. رنگ سبز نشانه مجروحانی است که میتوانند سرپایی درمان شوند. رنگ زرد معنایش شرایط بحرانی اما پایدار مجروح است. رنگ قرمز معنایش این است که مجروح بلافاصله نیاز به جراحی دارد. رنگ سیاه معنایش این است که دیگر برای درمان خیلی دیر شده و حتی اگر هم تحت عمل جراحی قرار بگیرد، شانسش بسیار اندک است.
دفتر فرماندهی بیمارستان سازمان پزشکان بدون مرز در امان، پایتخت اردن قرار دارد. دیوارهای دفتر پر است از نقشههای سوریه. دفتر امان از 17بیمارستان در جنوب سوریه حمایت میکند و سازمان در سراسر سوریه 150 بیمارستان دارد.
سازمان پزشکان بدون مرز کارکنان اندکی در سوریه دارد و تقریبا تایید اطلاعاتی که از داخل سوریه به آنها میرسد، برایشان غیرممکن است. از زمانیکه داعش پنجنفر از کارکنان سازمان را در سوریه ربود، سازمان تصمیم گرفت به روش مدیریت از راه دور روی بیاورد. سازمان در کشورهای اطراف نظیر ترکیه، لبنان، عراق و اردن دفاتری دارد که از آنجا بیمارستانها را کنترل میکند. مسیرهای ارتباطی آنها معمولا تلفن یا اسکایپ است. ویتس 45سال و اهل برلین است و در دفتر سازمان در امان فعالیت میکند. او به تازگی از ماموریتش در سودان بازگشته و دخترش را هم به همراه آورده است. سازمان این ماموریت را به او پیشنهاد کرد، چون از آن دسته ماموریتهایی است که کارکنان سازمان میتوانند اعضای خانوادهشان را نیز به همراه داشته باشند. یکی از مهارتهایی که ویتس در اردن آموخت، قاچاقکردن است. هر ماه او و همکارانش یک کامیون پر از دارو، کپسول اکسیژن و گازوییل را برای ژنراتور پر کرده و به سوریه میفرستند. این کامیون از مسیر رمسا میگذرد؛ مسیری که دولت اردن برای انجیاوها باز کرده است. ویتس میگوید: «همه میدانند که ما به صورت غیررسمی از مرز عبور میکنیم، اما رویشان را به طرف دیگر برمیگردانند تا ما را نبینند.»
از زمان آغاز جنگ در سوریه بیش از 700 پزشک و پرستار کشته شدهاند. این آمار از سوی سازمان حقوق بشر برای پزشکان منتشر شده که حملات به مراکز درمانی را مستند میکرده است. حدود 63 بیمارستان متعلق به سازمان پزشکان بدون مرز در سوریه در سال 2015 بمباران شدند و 16 بیمارستان دیگر نیز از ماه آگوست سال 2016 تاکنون مورد حمله قرار گرفتهاند. وقتی مقامات قصد داشتند بیمارستانی را در جنوب سوریه بازسازی کنند، افراد محلی اعتراض کردند. آنها میترسیدند که این بیمارستان بهانهای برای حمله به محله آنها شود! حملات البته تنها متوجه بیمارستانهای سازمان نبود، کلینیکها و بیمارستانهای محلی نیز مورد حمله قرار میگرفت.
در اوایل درگیریها در سوریه دولت سوریه اجازه ورود سازمان به این کشور را نمیداد. در آن زمان درمانکردن مجروحان جرم محسوب میشد. در نتیجه سازمان پزشکان بدون مرز مجبور شد به برخی پزشکان سوری آموزش دهد تا به صورت مخفیانه مجروحان را درمان کنند.
در سال 2012، سازمان پزشکان بدون مرز از سوی دولت سوریه اجازه ورود به سوریه را دریافت و بیمارستانی در نزدیکی مرزهای ترکیه احداث کرد. یک ماه بعد، در ماه جولای 2012، براساس قوانین داخلی جدید سوریه روند درمان در بیمارستان بسیار سخت شد. در سال 2013، داعش دامنه نفوذ خود را در شمال سوریه گسترده کرد و نمایندگان داعش اعلام کردند کارکنان سازمانهای بشردوستانه درمانهای خود در بیمارستانها را باید براساس قوانین داعش انجام دهند. آنها میخواستند در بیمارستانها مردها از زنها جدا شوند، حتی زمانی که همه آنها بعد از یک حمله به بیمارستان آورده میشوند. سازمان باید دارای پزشکان مرد و زن بود، چراکه پزشکان مرد اجازه درمان مجروحان زن را نداشتند. داعش همچنین پوشش نقاب را برای همه زنان در بیمارستانها اجباری کرد. در ژانویه سال 2014 بعد از اینکه داعش 13 نفر از کارکنان سازمان را از بیمارستانی در لاذقیه ربود، سازمان همه فعالیتهایش در سوریه را به حال تعلیق درآورد. هشت نفر از آن 16 نفر سوری بودند و خیلی زود آزاد شدند. پنجنفر دیگر که غیرسوری بودند، برای ماهها در اسارت باقی ماندند.
با این حال، پزشکان سازمان امید خود را از دست ندادند. دکتر اسکالانته 82 ساله، یکی از این افراد است. او که از کانادا به اردن آمده بود یک جراح ارتوپد است. او هم از مسیر رمسا به سوریه رفتوآمد میکرد. او 14 ماه در منطقه ماموریت خود ماند. خودش تعریف میکند که اوایل کار چیزهای خیلی وحشتناکی دید. مادری که فرزند غرق خونش را به بیمارستان میآورد و فریاد میزد. مجروحی که حفره شکمیاش پر از گلوله بود. دستها و پاهای قطع شده. در آستانه ناامیدی قرار گرفته بود. اما یک روز پسری را به بیمارستان آوردند، ترکشها بدنش را تکهتکه کرده بودند و در آستانه مرگ بود. در آن لحظه ناگهان همه امیدم را از دست دادم. اما آن پسرک دستم را فشرد و با نگاه همراه با لبخندش به ناگاه امید را در من زنده کرد.
دکتر اسکالانته هفت فرزند دارد. او یک بار هم برای سازمان پزشکان بدون مرز در جنگلهای نیکاراگوئه به ماموریت رفته است. خودش میگوید: «من تمام عمرم را کار کردم تا فرزندانم زندگی خوبی داشته باشند. وقتی که بازنشسته شدم، همسرم به من گفت حالا زمان آن است که دنبال رویاهایت بروی». از آن زمان بود که او کار برای سازمان پزشکان بدون مرز را آغاز کرد. ابتدا به قندوز اعزام شد، سه ماه بعد به یمن رفت. حمله نیروی هوایی به بیمارستان سازمان قندوز درست زمانی انجام شد که تیم دکتر اسکالانته در افغانستان بود.
دکتر اسکالانته در مقابل جوان سوری که رنگ پریدهتر و لاغرتر از آن است که بایستد، مینشیند و در گوشش زمزمه میکند: «خوب میشی، نگران نباش.» اسکالانته 20 ماه برای سازمان پزشکان بدون مرز در مناطق جنگی کار کرده است. او درباره حملات به بیمارستانها میگوید: «ما کارمان را اینجا انجام میدهیم و هیچکسی هم نمیتواند جلوی ما را بگیرد.» امروز روز خداحافظی دکتر اسکالانته است. مدت زمان ماموریتش به پایان رسیده است و چه بخواهد یا نخواهد، باید به مرخصی اجباری برود. کتش را برمیدارد و به خیابان روبهروی بیمارستان میرود. اشک امانش نمیدهد. مرگ و زندگی، ترس و شادی همه احساسات متضادی است که در تمام مدت با او بوده است. راهش را به سمت خودرو کج میکند، درحالیکه زمزمه میکند: «باید ایستاد و ادامه داد.» او خوب میداند که چقدر برای همکارانش سخت است به صدای بمبهایی که بر سر مردم غیرنظامی در روستاهای سوری فرود میآیند، گوش دهند و چند ساعت بعد یا صبح روز بعد منتظر مجروحانی باشند که به بیمارستان سرازیر میشوند.