سیامک ظریفی طنزنویس
جبران عقبماندگی از برنامه!
یکی دوهفته است که جنبوجوشی در اداره برپا شده. آخر سال است و از برنامه اداره کلی عقب هستیم. تا آخر سال حداقل باید 90درصد برنامههای امسال را اجرا کنیم، اما هنوز 9درصدش هم انجام نشده.
با توجه به این موضوع، هفته قبل یک ستاد برای سازماندهی اجرای ضربالعجلی برنامهها تشکیل شد که به جای اینکه بیشتر مایه امید و آرامشمان باشد، اضطرابمان را بیشتر کرد، چون اسمش را گذاشته بودند «ستاد مدیریت بحران» و خودتان که بهتر از من میدانید تا حالا چنین ستادی هرجا پایش وسط آمده، وضع بحرانیتر شده. با توجه به این موضوع نام «ستاد رتق و فتق امور» جایگزین آن شد که البته به دلیل مشکل فتق یکی از مدیران وزارتخانه، نزدیک بود که این اسم هم تأیید نشود که خوشبختانه به خیر گذشت.
بعد از چند روز تلاش شبانهروزی ستاد و بکارگیری پیمانکاران جدید که همه از فک و فامیلهای اعضای محترم هیأتمدیره بودند، امروز صبح بهعنوان اولین اقدامات عملی قرار است دو پروژه به صورت همزمان در یکی از شهرستانهای دورافتاده نهایی شود. من همراه یکی از گروهها برای مراسم کلنگزنی و شروع فاز اول پروژه بازسازی بافت فرسوده شهرستان مذکور عازم شدهام و گروهی دیگر برای شرکت در مراسم بهرهبرداری پروژهای دیگر در همان شهرستان.
الان ما اعضای گروه اول، همه این جاییم. اعضای گروه دوم هم در آن سر شهر. لحظه به لحظه به تعداد مدعوین و مردم عادی اضافه میشود. بعد از انجام تشریفات اولیه، بالاترین مقام گروه اعزامیمان متنی را در مورد ضرورت بازسازی بافت فرسوده و آغاز مرحله تخریب که باید به سرعت انجام شود، قرائت میکند. متوجه شرایط غیرعادی شدهام. بقیه همکاران هم همین حس را دارند. صدای های و هوی مردم بلند میشود، بعضی مقامات محلی هم که به این مراسم دعوت شدهاند، پچپچکنان به هم نگاه میکنند. باعث تعجب است، قبلا با ساکنان بافت فرسوده و مقامات محلی هماهنگیها برای اجرای طرح صورت گرفته بود، ولی با توجه به رقابتهای جناحی در آن منطقه دقیقا منتظر یک چنین حرکتهایی هم بودیم، اما هدف ما مهمتر از آن است که تسلیم اینجور بازیها شویم.
مراسم کلنگزنی با کوبیدن کلنگ به یکی از دیوارهای نخستین واحد مسکونی فرسوده آغاز میشود. سروصدای مردم بالاتر میرود، بولدوزر استارت میزند و با حالتی تهاجمی به طرف دیوار حرکت میکند. مردم هلهلهکنان خودشان را بین دیوار و بولدوزر حایل میکنند. با وجود این، اولین خانه با موفقیت درحال تخریب است.
سنگ و پاره آجر است که از هرطرف به سوی ما میبارد. قضیه، دیگر به رقابت جناحی نمیخورد، به نظرم دست قدرتهای خارجی در میان است. خاک بر سرشان که از بازسازی بافت فرسوده هم میخواهند سوءاستفاده کنند. درحالی که داریم به سرعت از محل مراسم عقبنشینی میکنیم، گوشیام زنگ میزند. یکی از همکاران که با گروه دوم همراه شده، میپرسد: کجایید بابا؟ ما محل پروژهمان را پیدا نکردیم.
نشانی خودمان را به او میدهم و موقعیت منطقه و آرایش نیروها را برایش تشریح میکنم. با صدایی لرزان و ننه مردهوار، میگوید: بدبخت شدیم! نشانیها را اشتباه دادهاند. شما باید میآمدید اینجا، ما باید میرفتیم آنجا! خانهای که خراب کردید، خانه «معین الرعایا سعدالدوله کامبیز سجاوندکی» از مشاهیر و مفاخر تاریخی این منطقه است که اخیرا مرمت شده و قرار بود امروز ما افتتاحش کنیم. الان یکساعت است در بافت فرسوده داریم از این کوچه به آن کوچه دنبال منزل معینالرعایا میگردیم.
دیگر نفهمیدم ایشان چه میگوید. الان که دارید اینها را میخوانید، بنده و تعدادی از همکاران سکته ناقص زدهایم. منشی آقای رئیس هم تماس گرفته و گفته که برای همهمان توبیخنامه با درج در پرونده صادر شده و قرار است در اختیار کارگزینی قرار بگیریم. در مورد برنامهها هم تصمیم گرفتهاند به همان 9درصد برنامههای انجامشده اکتفا کنیم، چون از وزارتخانه اعلام کردهاند هرچه کمتر برنامههایتان عملیاتی شود، برای همهمان
بهتر است.