مسعود ریاحی| تصمیم جدید آموزش و پرورش مبنی بر حذف آزمون ورودی برای برخی از مقاطع تحصیلی مدارس سمپاد و نمونه دولتی، بحثهای بسیاری را به پا کرده و مخالفان و موافقانی را به واکنش واداشته است. بسیاری از مخالفان، این طرح را زمینهای برای مدارس غیرانتفاعی و کالاییسازی آموزش دانستهاند و موافقان نیز این تصمیم را در جهت کاهش اضطراب دانشآموزان و خانوادهها عنوان کردهاند.
فرصت مناسبی است تا با فاصلهگرفتن از این دعوا بتوان در سیاستهای کلی آموزش و پرورش بازبینی کرد و ابتدا بهطورکلی به ماهیت و وجود مدارس اصطلاحا استعدادهای درخشان و غیرانتفاعی پرداخت.
سالها پیش، به سبب اینکه تعداد متقاضیان ورود به دانشگاه بیش از ظرفیت موجود در آن بود، آزمونی وضع شد که بتواند افراد واجد شرایط را توزیع کند. ابتدا این آزمون (کنکور) یک توزیعکننده ساده بود و در مسیر تحصیل حضور داشت، اما کمکم با افزایش تعداد متقاضیان و همچنین گفتمانسازیهای بسیار که تحصیلات دانشگاهی را تبدیل به بالاترین ارزشها در جامعه کرد، جنون ورود به دانشگاه، گویی آزمون کنکور را تبدیل به بلیت مرگ و زندگی کرد.
در این میان، مدارسی تحت نام «سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان» نیز، همانطور که ادعایی در نامش وجود داشت، هدف خود را پرورش استعدادهای درخشان عنوان کرد و آزمونهای ورودی هوش و... برای غربالگری دانشآموزان اجرا میکرد اما عملا این سازمان نیز پس از گذشت زمان کوتاهی از تولدش، تحت سیطره گفتمان کنکور و دانشگاه و نحوه برخوردش با دانشآموزان، چندان تفاوتی با دیگر مدارس نداشت. آنچه در مدارس سمپاد رخ میداد، عملا تقلیل معنای «هوش» و استعداد بود. هوش معنای بسیار گستردهای دارد و علاوه بر هوش منطقی-ریاضی (که بیشتر از همه مورد توجه این مدارس بوده و همچنان نیز هست) هوش موسیقیایی، هوش طبیعتگرایانه، هوش بینفردی، هوش درونفردی و... نیز انواع دیگری از هوش هستند و از سوی دیگر نیز، استعداد مورد نظر این مدارس، گویی همان تبِ رشتههای ریاضی و تجربی بود و موفقیت در کنکور. پرورش معنایی متفاوت با آن چیزی دارد که در مدارس مدعی پرورش آن، اجرا میشد و میشود.
کمکم مدارس دیگر نیز به این فکر افتادند که برای سازماندهی این جنون ورود به دانشگاه، دانشآموزان را هرچه بیشتر برای این روز موعود آماده کنند. وضع جدید فرصت خوبی برای ورود بازار و رخنه منطق بازار برای سازماندهی این جنون بود. در ازای دریافت پول، آموزش ارتقا پیدا میکرد؛ آنهم نه آموزشی گسترده و در همه زمینهها، بلکه آموزشی فقط برای تجهیز هرچه بیشتر برای تستزنی و سهولت راهیابی به دانشگاه و کمکم مدارسی که زیرنظر سازمانی به نام آموزش و پرورش کار میکردند، حتی به نام سازمان اعتنایی نکردند و عملا «پرورش» صرفا واژهای شد که گاه روی تابلوهایی درج میشد و چیزی فراتر از آن وجود نداشت.
در باب بحث اخیر نیز (حذف آزمون ورودی) به نظر میرسد مهمتر از آن پاسخدادن به این پرسش است که تفاوت اصلی فعلی مدارس سمپاد با مدارس غیرانتفاعی در چیست؟ و همچنین تفاوتش با مدارس اصطلاحا عادی در چیست؟ آیا در وضع فعلی آنچه هدف اصلی همه این مدارس است، فراتر از بمباران دانشآموزان با انواع مواد درسی و آمادهسازی دهشتناک برای کنکور است؟ دفاع از وجود مدارس سمپاد، به دلیل تفاوت استراتژی آن و نوع برخورد متفاوتش با مقوله آموزش و پرورش است یا صرفا پرداخت پول کمتر نسبت به مدارس غیرانتفاعی؟ آیا کسانی که مدعی هستند سمپاد نمونه بارز عدالت اجتماعی است و از این سخن میگویند که برخورد یکسان با یک باهوش و یک هوش متوسط، نادرست است و باید آنها را غربال کرد، آیا در مدارس خود، هوش بالایی را که جذب کردهاند، عملا سرکوب نمیکنند؟ و تحت سیطره گفتمان کنکور و تلاش برای ارایه آمار بالای قبولی در کنکور، استعدادهایش را محدود نمیکنند؟ چنین عملی عدالت اجتماعی تولید میکند؟
به نظر میرسد تا هنگامی که پدیدهای به نام کنکور و سیطره گفتمانی آن، به شکلی که درحال حاضر وجود دارد، وجود داشته باشد، تفاوت چندان زیادی نخواهد داشت که دانشآموزان در چه مدارسی تحصیل کنند. آنها مدام برای آن روز موعود مضطرب خواهند بود و تفاوت اصلی مدارس نیز، در نوع و کیفیت تجهیز برای تستزنی است و نه رسالت پرورش.
نکته مهم دیگر نیز، اینکه اگر آموزش و پرورش این تصمیم را برای کاهش اضطرابِ دانشآموزان گرفته است، باید از او خواست تا در باب کنکور و همچنین مواد درسی گاه بسیار زیاد مقاطع مختلف نیز واکنش نشان دهد و همچنین تضمینی فراهم آورد که حذف آزمون، به فرآیند کالاییسازی آموزش منجر نخواهد شد و نیز پاسخ دهد که با حذف آزمون ورودی، گزینش این مدارس چگونه صورت خواهد گرفت؟ مشکل فقط نامی بود که یدک میکشیدند یا نحوه ورود به این نام؟