شماره ۴۲۵ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۱ آبان
صفحه را ببند
اتمام لاتاری، پایان ضرغامی و ما که هنوز کرگدن نشده‌ایم!

سعید‌ اصغرزاد‌ه

در قرن گذشته تبدیل انسان به حیوان به شکلی از یک بیان ادبی تبدیل شده است. در داستان «مسخ» کافکا، شخصیتی به سوسک تبدیل می‌شود. در داستان «قلبِ یک سگ» میخائیل بولگاکف انسانی به سگ تبدیل می‌شود. داستان «گاو» غلامحسین ساعدی که معرف حضور هست و «کرگدن» اوژن یونسکو... آدم‌هایی که گاو و کرگدن می‌شوند. و من هر‌ سال ثبت‌نام لاتاری گرین‌کارت آمریکا که شروع می‌شود ناخودآگاه یاد نمایشنامه کرگدن اوژن یونسکو می‌افتم. امسال هم افتادم. می‌خواستم راجع به آن چیزی بنویسم، دیدم ما که شانس نداریم، داریم در تقبیح موضوعی می‌نویسیم و آن وقت به جرم تبلیغ گیر می‌افتیم. مثل آن عکاس بیچاره یا فیلم‌بردار مستند یا هر فرد دیگری در این روزهای بی‌اسید! پس گذاشتم مهلتش تمام شود تا سر فرصت بنویسم. حالا چرا تقبیح و حالا چرا کرگدن؟و اصلا آیا داوطلب گرین‌کارت‌شدن و داوطلب خروج از مملکت شدن و مهاجرت هم نوعی کار داوطلبانه است؟
بگذارید از کرگدن شروع کنم. اوژن یونسکو این نمایشنامه را در جهت نقد اوضاع نابسامان پس از جنگ جهانی دوم می‌نویسد. گرایش ناگهانی مردم به گروه‌های نازیسم، فاشیسم و کمونیسم عجیب بود. یونسکو هم در واکنش به پیوستن مردم به این گروه‌ها تنها برای تقلید از سایرین، آنها را کرگدن می‌خواند. به عبارت دیگر، اپیدمی کرگدن شدن همان دنباله‌روی کورکورانه از سایرین است. در داستان کرگدن مردم شهری به کرگدن تبدیل می‌شوند. این تبدیل‌شدگی در فضای کوچک یک شرکت برجسته‌تر شده است. یونسکو توانسته است کارکنان یک شرکت کوچک را به‌عنوان نمونه‌ معرفی‌کننده مردم یک کشور به نمایش بگذارد. افراد این شرکت نماینده‌ گرایش‌های گوناگون رایج در جامعه هستند. مردم بدونِ هیچ دلیلی انسانیت خود را ترک می‌کنند تا با پیوستن به گله‌کرگدن‌ها همرنگ جماعت باشند.
راستش وقتی در اینترنت سرچ می‌کنم و به این سوالات می‌رسم که برخی داوطلبان لاتاری از شرکت‌های کارچاق‌کن و آدم‌های واسط این لاتاری می‌پرسند، شاخ در می‌آورم! نمونه آن این سوال است که؛ «من وضعم در ایران خیلی خوب است آیا باید ثبت‌نام بکنم یا خیر و اگر گرین‌کارت بردم آیا می‌توانم نروم؟»... هر ‌سال نزدیک به 15‌میلیون نفر از سرتاسر جهان در قرعه‌کشی دریافت اقامت آمریکا که برای تنوع بخشیدن به ساختار جمعیتی این کشور انجام می‌شود شرکت می‌کنند و حدود 50‌هزار نفر از آنها برنده می‌شوند. سهم ایرانی‌ها در میان برنده‌ها حدود 6‌هزار نفر است. اما زمان ثبت‌نام لاتاری که می‌شود موج مکزیکی آن به همه خانواده‌های ایرانی سرایت می‌کند! خوب است بدانید حدود 600000 ایرانی در این لاتاری ثبت‌نام می‌کنند!
دن گیلبرت که روانشناس است می‌گوید لاتاری یک نمونه از ناتوانی مردم در تخمین زدن درست احتمال موفقیت است. بعضی از اقتصاددان‌ها لااقل در جمع‌های خصوصی خودشان از لاتاری به‌عنوان مالیات بر حماقت یاد می‌کنند. چرا که احتمال این‌که از سرمایه‌گذاری در لاتاری سودی نصیبتان بشود تقریبا برابر با این است که پول و وقتتان را مستقیما توی توالت بریزید. پس با این حساب چرا کسانی وقتشان را صرف حضور در لاتاری می‌کنند؟ البته جواب‌های زیادی برای این سوال وجود دارد، ولی یک جواب این است که خیلی‌ها را دیده‌ایم که در لاتاری برنده شده‌اند. ما در تلویزیون آنها را می‌بینیم و روزنامه‌ها در این مورد می‌نویسند. ولی کی تا حالا با بازندگان لاتاری یک مصاحبه مفصل شده است؟
به شما بگویم این روزها فرهنگ حضور در لاتاری را مگر کسی جز رسانه فرهنگساز ترویج می‌کند. لاتاری، لاتاری است. می‌خواهد برای گرین‌کارت باشد یا برنج و ماکارونی و ماشین! در دوران ضرغامی شرکت‌های ایرانی راهی بهتر از توزیع لاتاری‌وار جوایز برای جلب مشتری در تلویزیون پیدا نکردند. در مقاله‌ای خواندم که «در یک دوره شش‌ماهه بین 8 تا 10‌میلیارد تومان جایزه مصرف موادغذایی بین مردم توزیع شده است! آرزوهای بزرگ خانواده‌های ایرانی از کیسه‌های برنج، چای و موادغذایی سردرآورده و کافی است چند ساعتی پای تلویزیون بنشینید تا با ماراتن نفس‌گیر قرعه‌کشی‌های عجیب و غریب شرکت‌های مختلف روبه‌رو شوید. رقابت شرکت‌های مختلف برای جذب مشتریان کار را به جایی رسانده که انبوهی از جوایز گرانقیمت مانند خودروهای تویوتا یاریس، لکسوس، سکه، پول‌های نقد کلان و... در قرعه‌کشی‌های هفتگی و ماهانه به مشتریان داده می‌شود و مشتریان نیز برای کسب آرزوهای بزرگ خود - به قول شعار تبلیغاتی یکی از این شرکت‌ها - درقرعه‌کشی‌های لاتاری‌گونه شرکت می‌کنند.»...
پیش خودم می‌گویم خوب شد ضرغامی رفت. خوب شد هنوز کرگدن نشده‌ایم. اما نمی‌دانم با آمدن سرافراز در تلویزیون چه خواهد شد؟ و مانده‌ام که بگویم خروج از مملکت امری داوطلبانه هست یا نه؟


تعداد بازدید :  173