شماره ۴۲۵ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۱ آبان
صفحه را ببند
نگاهی جامعه‌شناسانه به افکار عمومی
تب استهزا و مسخر‌گی در جوامع بسته

رو مسخرگی پیشه‌کن و مطربی آموز تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی

 (عبید زاکانی)

امان‌الله  قرایی‌مقدم  عضو هیأت علمی دانشگاه

این روزها، شاهد گسترش روزافزون پیام‌های انتقادی و استهزایی از طریق شفاهی و به‌خصوص پیامک‌های تلفن‌همراه، اینترنت و حتی تلفن ثابت و... هستیم که نقل هر کوی و برزنی است و زن و مرد وکوچک و بزرگ نمی‌شناسد. این پدیده اجتماعی که ریشه در تاریخ ما دارد می‌تواند حاکی از دو طرز تفکر باشد:  
 اول آن‌که، از جانب عوام و مردم کوچه و بازار پدید می‌آید و ریشه در اوضاع و احوال اجتماعی دارد و بیانگر واقعیت‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، روحی و روانی و به‌طورکلی جو اجتماعی است.
و دوم آن‌که حکومتی و سیاسی است و به منظور بهره‌برداری سیاسی در مقابل مخالفان صورت می‌گیرد، تا آنها را از میدان رقابت بیرون کنند.
چنان‌که در طول تاریخ حکام با هدیه دادن به شعرا کوشش می‌کردند به استهزاء و مسخره کردن برخی از بزرگان جامعه بپردازند و بدین وسیله با تهمت‌های ناروا اعتبار و ارزش آنها را در جامعه کم کنند و در نزد عوام به خواری بکشانند و از سر راه بردارند.
نمونه مختصر آن تهمت‌های ناروا به بزرگمهر حکیم است که مایه بر دار زدن او شد. ابن مقفع را به جرم زندقه و منصور حلاج را بر دار زدند و ملاصدرا را با تهمت‌های ناروا سال‌ها آواره و تبعید کردند و خون امیرکبیر را با تهمت‌های ناروا در حمام فین کاشان بر زمین ریختند. چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد. زیرا خواص جامعه به مقتضای زندگی پرفراغتی که دارند، اوقات خود را به فعالیت‌های تفننی می‌گذرانند و به استهزا کردن دیگران و حتی مخالفان خود می‌پردازند و به خیال‌پردازی، خرده‌گیری، ژاژخایی (بیهوده‌گویی) و هزل‌گویی روی می‌آورند.
به همین جهت است که در تاریخ ایران، شعر و موسیقی نیز خادم تفننات و شهوات خداوندان زر و زور شدند و به تصنع و رکاکت گراییدند. در دستگاه خلفای عباسی شاعری و خنیاگری با هرزگی و باده گساری و قماربازی و تن‌آرایی و کبوتر پرانی و خروس بازی و صدها تفنن بیهوده دیگر درهم آمیخت. بسیاری از شاعران چون «ابونواس» سگ باز و «بشار» هوسران به صورت دلقکان در آمدند و شعر بازی به قدری هوسناکانه و مبتذل و بی‌معنی شدند که به هرچیز زشت و زیبا و هر کار ناپسند، مداومت یافت. به شرحی که در کتاب «الموشی» آمده است.
در این دوره در کاخ و خانه‌های بزرگان نه تنها بر چهره و سایر اعضای بدن و پیرامون مثل سربند، دستمال، کفش، جوراب و انگشتر کنیزکان، بلکه برهمه چیز از در و پنجره، دیوار، طاق، پرده، تشک، پشتی، سکه و قلم و ابزار موسیقی تا ظرف و شیشه و میوه، شعر‌های هوس‌انگیز می‌انگاشتند. شعر تفننی و تصنعی در دستگاه بزرگان ترقی فراوان کرد و نغزگویی و معماپردازی و ماده تاریخ‌سازی و نظیره‌سازی و امثال آنها وسیله سرگرمی شعربازان شد و کار شعر به جایی رسید که «بدرالدین جاجرمی» و «مجیرالدین بیلقانی» قصیده غیرمنقوط و «منجیک ترمذی» و «رشید وطواط»  قصیده محذوف الاف و «ادیب صابری» قصیده محذوف الالف والراء ساختند.
اما از طرف دیگر عوام به نوعی دیگر به تمسخر و استهزاء بزرگان می‌پردازند و با ترانه‌ها و تمثیلات گوناگون طبقه خواص را به استهزاء می‌کشانند. در افسانه‌های «هانس کریستین اندرسن» قصه‌گوی دانمارکی، مبارزه درنگ ناپذیری میان عوام و خواص نیز در جریان است. او قصه خیاطان دروغین را که می‌خواهند برای سلطان، لباس نامرئی بدوزند، آورده است که حاکی از همین اعتقاد است. در این قصه آمده است که «دو شیاد به ادعای خود برای پادشاهی لباسی می‌دوزند که به چشم نادرستان و نالایقان، نمی‌آید.
پادشاه، درباریان و دیگران، با آن‌که لباسی در میان نمی‌بینند، از بیم آن‌که؛ نادرست و نالایق شمرده شوند، یکدیگر را می‌فریبند و در زیبایی لباس، داد سخن می‌دهند ولی سرانجام کودکی ساده‌دل (نمودار مردم عادی نسل آینده) بانگ برمی‌دارد که لباس در میان نیست و بر اثر سخن او، مردم جرأت بیان حقیقت را می‌یابند.
 قصه امیر ارسلان و حسین کردشبستری و نظایر آنها، می‌رسانند که مردم آرزومند رفع بیدادگری‌ها هستند و به غلبه نهایی خود امیدوارند.
معمولا اعتراض مردم به اجحاف خواص به صورت هجو صاحبان قدرت و تمسخر مقولات مقدس آنان درمی‌آید.
هنگامی‌که امیرمهاجم عرب، «ابومنذر اسدبن عبدالله» حاکم خراسان، از امیر «ختلان» و خاقان ترک، شکست می‌خورد و به بلخ بازمی‌گردد، مردم ستم‌دیده بلخ، فرصت را برای تحقیر و هجو کردن او مناسب می‌بینند، پس ترانه‌ای از دل مردم می‌جوشد و بر لب کودکان جاری می‌شود.
ازختلان آمذیه            برو تباه آمذیه
آواره باز آمذیه          بیدل فراز آمذیه
(ازختلان باروی تباه و آواره و ترسان بازآمده است)
«یزید ابن مفرغ» (معروف به ابن مفرغ)، شاعر تازی‌نژاد که در آخر عهد اموی در ایران می‌زیسته است، «عبادبن زیاد» برادر «عبیدالله ابن زیاد» را هجو کرد در نتیجه مورد خشم «عبیدالله» قرار گرفت. مدتی در بصره محبوس بود. سپس با نوشاندن «نبیذ شیرین» («نبیذ» یا «نبید» شرابی از خرما یا مویز یا عسل و انگور گندم و جو و... سازند) و شبرم و گیاهی زهرآگین و اسهال‌انگیز، روزی عبیدالله فرمان داد او را با خوک و گربه به یک ریسمان بستند و در شهر بصره گردانیدند و چند کودک پارسی زبان دنبال او راه افتادند و گفتند، «این چیست! این چیست ... و یزیدابن مفرغ در پاسخ آنان گفت:
آبست و نبیذ است     عصارات زبیب است
سمیه روسپی‌زاست (سمیه نام مادر زیاد ابن ابیه جد عبیدالله و عباد، بود که به فساد مشهور بوده است (دهخدا لغتنامه – حرف-ی و حرف - ن و ذبیح‌الله صفا کنج سخن - انتشارات ابن‌سینا 1339- ص- 91 و92 )
حتی گاه انتقادات اجتماعی به نحوی که در «حدیقه الحقیقه» حکیم سنایی، ملاحظه می‌کنیم با هزل و سخنان رکیک همراه بوده است.
برخی شاعران به‌حدی در هجو و هزل مبالغه کرده و به آن توجه داشته‌اند که در همه دوره‌های ادبی به شاعران هجوگوی بد زبان، شناخته شده‌اند. مانند:   
سوزنی سمرقندی، کوشکی قائنی، انوری ابیوردی و نظایر آن.
 عبید زاکانی (771 هجری برابر 1371 میلادی) نیز ازجمله کسانی‌که حاوی مسائل انتقادی تندی است که به لهجه ادبی بسیار دلچسب و شیرینی بیان شده است. وی بهتر از هر کسی وضع نامطلوب اخلاقی و اجتماعی عهد خویش را شناخته و محیطی را که تحت‌تأثیر استیلای وجودی حکام ترک و عمال آنها و آشوب و فتنه و قتل و غارت و ناپایداری اوضاع و جهل و نادانی زمامداران و غلبه مشتی غارتگر فاسد و نادان، به وجودآمده بود مجسم ساخته است که از آن جمله‌اند: رساله اخلاق ‌الاشراف، ریش‌نامه و دلگشا و به‌خصوص منظومه موش و گربه. بعد‌ها در دوره قاجار، قاآنی و یغما، در این کار چیره دست بودند.
بعد از انقلاب مشروطیت نیز گروهی از شاعران به انتقادات سخت از اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی پرداختند که عبارتند از:   ادیب‌الممالک فراهانی، میرزاده عشقی، ملک‌الشعرا بهار، وحید دستگردی، پروین اعتصامی و امثال آنان.
در کشور‌های غربی نیز با توجه به استبداد حاکم بر آن جوامع از دوران باستان به انتقاد از حاکمان زمانه پرداختند. در یونان باستان، بینش سوفسطائیان مردم گراست و با محرومان و ستم‌کشان همدردی دارند. «آخیلوس» از اشرافیت دوری کرد و جانب مردم را گرفت و «سوفوکلس» در «آنتیگون» ستایشگر زن قهرمان داستان خود شد که علیه دولت (هیأت حاکم) قیام کرد. او در «فیلوکتتس» بیزاری خود از لاقیدی فاقد وسواس بورژوازی و کارآیی بی‌عاطفه «اودیسه» را بیان می‌کند. «ارپیدس» به جای آن‌که از دولت نوین بورژوازی دفاع کند، به اشرافیت حمله می‌برد. شهسواران (شوالیه‌ها) اروپایی فئودال قبل از آن‌که در داستان «دون کیشوت» به وسیله سروانتس تحقیر شوند، در افسانه‌های عامیانه مورد ریشخند قرارگرفتند.
«لرد بایرون» (Bayron) در «مانفرد» (Manfred) می‌نویسد «من با مردم و با اندیشه‌های مردم سخن گفتم» و در مهم‌ترین اثر خود یعنی «دون ژوان» به انتقاد اجتماعی می‌پردازد و جهان پرسالوس و ریاکار و پست پیرامون خود را مورد سرزنش قرار می‌دهد و «بالزاک» در کتاب «دخترعمو بت» مکررا به انتقاد از اوضاع اجتماعی دوران خود می‌پردازد و به واقع‌گرایی و مردم روی می‌آورد.
گردآوری تصنیف‌های خیابانی عامه‌پسند در ‌سال 1765 به وسیله «پرسی perci» نوعی قیام روستایی در قالب تغزل بود که از محرومیت کسانی مایه می‌گرفت که از نخستین سرمایه اندوزی بی‌بهره مانده بودند. حتی پیش از «پرسی»، گری Gray  و مکفرسن Macpherson)  (ترانه‌های کهن آوازخوانان و مداحان دوره‌گرد را گرد آورده بودند.
«دیگو ریورا» (Diego Rivera) نگارپرداز بزرگ مکزیکی با نفرت کوبنده‌ای به کشیدن تصاویر ستمگران اسپانیایی و غذای توانگران، غارتگران نفت و سلطان‌های دلار آمریکا، بانکداران و«انجیل» آنان و فواحش طبقه بالا پرداخت. در آثار وی نیرویی که کمرها را خم می‌کند و سرها را به خاک می‌رساند یک نیروی نامرئی نیست. بلکه دشمنی است واقعی و معلوم. دشمنی که می‌توان با آن روبه‌رو شد و مقهورش کرد. (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به   کتاب «هنر اجتماعی و ملی »- امان قرایی مقدم انتشارات ابجد- چاپ دوم 1391)
در نتیجه می‌توان گفت هرگاه آزادی بیان و نقدپذیری و نقدگویی در جامعه منکوب و محکوم شود، پدیده استهزا و مسخره‌ کردن دیگران از خرد و بزرگ افزایش می‌یابد. به عبارت دیگر استهزا و مسخره‌کردن در جوامع بسته، به مراتب بیشتر از جوامع باز و آزاد است. بنابراین اگر می‌خواهیم از شیوع و گسترش این پدیده جلوگیری کنیم باید به انتقادهای منطقی و دلسوزانه مردم گوش فرا دهیم و به عمل در آوریم و از دگماتیسم و یک‌بعدی نگری پرهیز کنیم و از مرکب خود خواهی پیاده شویم و سخن مردم را بشنویم.


تعداد بازدید :  254