شماره ۴۲۵ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۱ آبان
صفحه را ببند
نگاه یک مخاطب عادی به ماهی و گربه
درخشان اما نه به اندازه انگشتری!

|  فرهاد فهیمی   | 

1- سینمای ایران دقیقا به همین نیاز دارد. به تجربه‌های تازه؛ به بچه‌های خلاقی که سینما را به‌خاطر سینما دوست داشته باشند. ماهی و گربه از آن دست تجربه‌هایی است که حتی مخاطب‌های عادی سینما شبیه نگارنده هم می‌توانند قدر و قیمتش را حدس بزنند. حتی اگر دوساعت و اندی پلان - سکانس با دوربین روی دست و بک گراندی خاکستری را تماشا کنند.
2- برای شناختن شهرام مکری بهتر است به هر طریقی فیلم اولش را پیدا کنید و ببینید. «اشکان، انگشتری متبرک و چند داستان دیگر» حتی از ماهی و گربه هم درخشان‌تر است؛ دست‌کم برای مخاطب‌های معمولی سینما. شهرام مکری از عاشق‌های سینماست که گمان می‌کنم فیلم‌های کلاسیک تاریخ سینما و آثار هیچکاک را جویده باشد! او در «اشکان...» تعادل میان روایت و فرم را حفظ کرده بود. پازل‌های فیلمش قصه داشتند، شخصیت‌ها خوب روایت شدند و هیجان ماجرا تا سکانس آخر فیلم حفظ ‌شد. در ماهی و گربه اما مکری - شاید هم به عمد- قصه فیلمش را هم همان اول به مخاطب لو می‌دهد تا شما منتظر چیز تازه‌ای نباشید. انگار او عمدا از شما می‌خواهد یک فیلم ایرانی با ساختاری کاملا جهانی را تماشا کنید و تاب بیاورید. تجربه شهرام مکری در ماهی و گربه، خرق عادت عجیب‌وغریبی در ساحت هنر هفتم نیست. از سرگیجه و طناب هیچکاک تا برگشت‌ناپذیر گاسپار نوئه هم پلان سکانس‌های حرفه‌ای‌تری را دیده‌ایم و هم پازل‌های فلاش‌بک را تماشا کرده‌ایم اما به ‌هر حال یک کاور خوب و خوش‌ساخت وطنی از غول‌های تاریخ سینما وقتی سروشکل حرفه‌ای داشته باشد و این همه جایزه فرنگی را درو کند بی‌شک اتفاق خوشایند و خوشحال‌کننده‌ای‌ است.
3- ماهی و گربه اما در عین درخشش در فرم، ضعف‌های پررنگی در روایت دارد. قصه‌ای که در تیتراژ فیلم تمام می‌شود، شخصیت‌هایی که در ادامه می‌آیند و می‌روند و هیچ‌کدام چندان عمقی ندارند که اهمیت بود و نبودشان را حدس بزنید. دنیای کج و معوج آدم‌ها، قصه‌های یک‌خطی و دست‌اندازهای روحی آدم‌های فیلم هیچ‌کدام به اصل ماجرا گره نمی‌خورند. قصه روایت یک جنایت است و مخاطب سینما تا انتها منتظر اتفاقی است که بی‌شک مهم‌تر از خرده روایت‌های شخصیت‌های کمرنگ فیلم خواهد بود؛ این‌طوری می‌شود که مشکلات پسر موفرفری با پدر نگران و سرخلوتش، داستان دختری که فانوس به صورتش خورده و دنیا را به رنگ دیگری می‌بیند، حکایت پرویز و عشق از دست رفته‌ای که در فیسبوک همچنان در تعقیب اوست و ماجرای دختری که عاشق و همراه یک روح سرگردان به سفر آمده هیچ‌کدام آن‌قدر که باید عمیق نیستند تا شما را از مردان مشکوک صاحب رستوران منحرف کنند.
4- ماهی و گربه پایان بسیار ضعیفی دارد. انگار تنها و تنها روایت دختری از چگونگی مرگش و حضور گروه موسیقی پالت برای اجرای یک ترانه طراحی شده تا عنوان فیلم را توجیه کند. پس از دوساعت و اندی که مخاطب پازل‌های درهم تنیده داستان را تاب آورده و با قصه مغشوش پیش‌آمده ناگهان با یک پایان دم‌دستی مواجه می‌شود. ای کاش شهرام مکری همان‌قدر که در ساخت اجزای پازل‌های فیلمش دقت کرده بود برای پایان فیلم هم صحنه‌ای جدی‌تر و عمیق‌تر را انتخاب می‌کرد. اصلا ای کاش آن روایت روزنامه‌ای از قتل چند جوان در آغاز فیلم را به پایان منتقل می‌کرد. تجربه است دیگر، مگر نه؟
5- محمود کلاری در ماهی و گربه باز درخشیده. بخشی از جذابیت و موفقیت این فیلم را به پای دقت و کیفیت فیلمبرداری ماهی و گربه باید نوشت. با توجه به تکرار موقعیت‌های داستان از زوایای مختلف، جزییات هم در دکوپاژ دقیق مرتب شده و هم کلاری و دوربینش این جزییات را کامل پیاده کرده‌اند. خسته نباشید آقای کلاری...
6- سینمای ایران رفته‌رفته پوست می‌اندازد. قصه فیلم‌های  دختر - پسری یا کمدی‌های کم‌ارزش خیلی زود به‌سر رسید. از فیلم‌های سخیف هیچ اثری باقی نماند و آنهایی که بر اصل سینما وفادار بودند در خاطره‌ها باقی مانده‌اند. دیگر هیچ تهیه‌کننده‌ای نمی‌تواند نگرانی از بازگشت سرمایه را بهانه ساخت فیلم‌های پاپ کورن ضعیف بداند. وقتی بسترش را فراهم کنید تجربه‌های تازه و درخشان هم گیشه را فتح خواهند کرد. هرچند  ماهی و گربه برای جذب مخاطب عادی سینما کمی روغن کاری لازم دارد...


تعداد بازدید :  195