سعید اصغرزاده
ما ایرانیها «دوريس لسينگ» را با رمانهايش بيشتر ميشناسيم و آنها را هم بعد از گرفتن جايزه نوبل به فارسي ترجمه كرديم. يعني قبل آن كمتر از این متولد كرمانشاه به زيمبابوه رفته در لندن مستقر شده ميدانستیم. «زندانهايي كه براي زندگي انتخاب ميكنيم» یکی از کتابهای اوست که به موضوع بحث امروز من میآید و البته داستان نیست بلکه نقد اجتماعی است. شاید الان بیشتر دوست دارم از کتاب بگویم و بعد بروم سراغ موضوع بحث. اصلا شاید موضوع را گذاشتم داخل سطر آخر نتیجهگیری!
لسينگ در كل از زندانهايي ميگويد كه در ذهن خود خواسته و ناخواسته بهوجود میآوریم و اسير آنهاييم و كمتر پيش ميآيد كه از گذر حوادث روزگار درس بگيريم و به زندان نیفتیم. منظورم زندان نیست بلکه منظورم زندان است! او سراغ نقد گروههای اجتماعی میرود و... شما نیز درست حدس زدید؛ حضور در گروههای اجتماعی واقعی و مجازی در این روزها، میتواند موضوع بحث امروز من باشد... به اعتقاد لسینگ، این گروهها معایب و محاسنی دارند. ازجمله اینکه اگر فردي در گروهي دست به اعتراض بزند و با برخي از عقايد به مخالفت برخيزد از آن گروه طرد شده و انگ عنصر نامطلوب ميخورد. یا اينكه اکثر ما در جمع قدرت، تساهل خود را از دست ميدهيم و اعمالمان ناخودآگاه ميشوند و گرايش به خشونت و برخوردهای حذفی پیدا میکنیم. یا وقتی عضو گروهی هستیم تمایل داریم مانند آن گروه فکر کنیم. حتی ممکن است برای پیدا کردن افراد همفکر به آن گروه پیوسته باشیم. گاه طرز فکرمان به دلیل تعلق به یک گروه تغییر میکند. سختترین کار دنیا برای کسی که عضو گروهی است حفظ عقیده فردیِ مخالفانش در گروه است.
او میگوید پژوهشها نشان داده که 10درصد از جمعیت هستند که میتوان آنها را رهبران ذاتی خواند و در تصمیمها و انتخابها از ذهن خود استفاده میکنند. در دستورالعملهای زندانها، اردوگاههای کارهای اجباری و اردوگاه اسیران جنگی آمده: این 10درصد را حذف کنید تا زندانیهایتان شهامت خود را از دست بدهند و سر به راه شوند. نویسنده نمونههایی نیز از فضای ادبیات میآورد. میگوید زمانی که مشهور بوده عمدا دو رمان با نام مستعار «جین سامرز» منتشر میکند. دو ناشر کتابهای قبلی او، این دو رمان را نمیپذیرند. به ناشر دیگری میسپارد و رمانها منتشر میشوند. نویسنده عمدا کتابها را برای همه منتقدانی که خودشان را متخصص کارهای او میدانند ارسال میکند. هیچ یک تشخیص نمیدهند این دو رمان از دوریس لسینگ است! و شروع میکنند به نشر نقدهای منفی در مطبوعات! و دیگر منتقدان نیز از ایشان طبق معمول کپیبرداری میکنند. دو سه نفری که درجریان حقیقت ماجرا هستند مبهوت میمانند. اما لسینگ سازوکار گروههای ادبی را به خوبی میشناسد و میداند چطور گوسفندوار به دنبال نظر یک «نام» میافتند: « آیا مردم واقعا باید اینقدر گوسفند باشند؟ شاید ما بیشتر از آنکه فکر میکنیم به نامهای مشهور وابستهایم.»
خب با این اوصاف که لسینگ میگوید، من توصیههایی برایتان دارم تا با عضویت در گروههای اجتماعی به زندان نیفتید. اول اینکه وقتی شما داوطلب عضویت در یک گروه میشوید باید اهداف گروه را بشناسید، اعضای گروه را بشناسید و بدانید تا چه حد پایبند به قوانین و چارچوبههای اعلامی خود هستند. دیگر اینکه گول ظاهر و اسامی فریبنده را نخورید و به محتوای مباحث بیشتر از اینکه از سوی چه فردی منعکس میشود توجه داشته باشید. ما آدمها همواره ریاکارانه در پس چهرههایی موجه ظاهر میشویم. چهره موجه، هیچ حرفی را موجه نشان نخواهد داد. برای عضویت و فعالیت در یک گروه اجتماعی، ما نباید عناصری باری به هرجهت بوده و متناسب با موجی که برخی از افراد بوجود میآورند خود را به در و دیوار بزنیم. ما باید پیش خود به برآورد اهداف و نیازهای شخصیمان بپردازیم. ما براساس چه ضرورتهایی به دنبال عضویت در یک گروه برآمدهایم؟ آیا نیازهایی انسانی و غریزی؟ آیا عدالتطلبی؟ آیا سودجویی؟ آیا نیازهایی روحانی؟ آیا کشف دنیایی جدید؟ آیا ریسکپذیری؟ آیا رفع تنهایی؟ آیا... هرچه باشد، باید اول تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم و بعد با گروه! و الا خود گروه تبدیل به زندانی میشود که رهایی از آن برایمان سخت و دست و پاگیر میشود. فراموش نکنیم که یک گروه که ما ناآگاهانه در تلاطم امواجش قرار میگیریم، میتواند بهقدری خشن ظهور کند که پس از مدتها به خشونت آن پی ببریم. همه خشونتها مانند حادثه اسیدپاشی زود علنی و متاثرکننده نمیشوند. خشونتهایی گروهی وجود دارند که سبب تغییر خوی ما میشوند. ما عادت داريم كه وقتي شر و بدياي را شناسايي ميكنيم و حقبهجانب براي مبارزه با آن در قالب یک گروه که همه اعضایش همدیگر را تأیید میکنند، حركت كنيم، احساس بزرگي و اهميت كنيم. اين آن شر واقعي است كه ما هيچگاه به سمتاش نگاهي هم نمياندازيم. لسينگ در كتابش برايمان تعريف ميكند که یک گروه از مردم درختي باستاني و زيبا را از جا ميكنند چون با آن كسي را كه دوستش داشتهاند به دار زدهاند. آیا این کار، بزرگ و تحسينبرانگيز است؟ آيا درخت در اين ميان تقصيري داشته؟ يا اين گروه، قرباني ديگري پيدا كرده است؟