حال و احوالتان در این روزها که خیلیها از خستگی و گرفتاری مینالند، چطور است؟
مریضم اما حالم بسیار عالیست. متاسفانه گاهی عوارض جراحی سرطان به سراغم میآید. کمتر اتفاق میافتد که مریضی باعث تغییر در روحیهام شود. حال، یعنی روحیه و نوع واکنش انسان در برابر زندگی. برای من، هر روز حتی یک لحظه زندگی نیز غنیمت و با ارزش است. در این مرحله از زندگی بیشتر از هر وقت به مفهوم حق انتخاب پی بردهام و آن را در اکثر موارد حتی در زندگی روزمره به کار میگیرم تا با خویشتن خویش در آرامش باشم. اضافهها و تشریفات را حذف کردهام. کسانی را میبینم که از حضورشان لذت میبرم. حرفی را میزنم که نیاز به ابرازش دارم. کاری را انجام میدهم که قلبم دیکته میکند. به آنچه امروز هستم و دارم دلخوش کردهام و افسوس آنچه از دست دادهام را نمیخورم. به همین خاطر بیشتر از هر زمانی تنهایی را انتخاب کردهام تا با تعمق و نظاره، ارزشهایی را که میشناسم به آزمون بگذارم.
حال جامعه چی؟ حالش خوب است؟
اینروزها فاجعه اسیدپاشی سخت دلم را به درد آورده است. هیچیک از هموطنانم را قادر به انجام چنین جنایت هولناکی نمیدانم. چرا باز زنانمان هدف قرار گرفتهاند؟ تصور من ایناست که طراحان این حرکت وحشیانه و بیرحمانه، خواستهاند، درنهایت كارشان به واکنشی ناشی از تعصب در عقیده تعبیر شود. این جلادان بیمروت که درصدد ایجاد نا آرامی و عدم امنیت فردی در جامعه ما هستند از ضعف قانون در پیشگیری از اقداماتی از این دست، استفاده کردهاند تا بار دیگر زنان را قربانی کنند و تصویر خوفانگیزی از ملت نجیب ما به دنیا ارایه دهند. باور کردنی نیست که انسانی بتواند به قصد کورکردن انسانهای دیگر سرنگش را از اسید پر کند و در خیابان در انتظار قربانیان ناشناخته خود به آرامی بایستد. به راستی در ازای دریافت چه پولی یا چه چیزی قادر به انجام چنین جنایت ظالمانهای میتوان شد؟ در باور من این کار فقط یک توطئه ضدبشر است. در ادامه جنایت اسیدپاشی، عدهای موتورسوار، برای خندیدن و بهعنوان شوخی به صورت زنان عابر در خیابان آب پاشیدند. این کار ترس و وحشت هولناكی را ایجاد کرد. انگار چیزی را که پاشیدهاند اسید است. این بار باز هم زنان قربانی بودند. چه بسا مجریان چنین شوخی تلخی هرگز ندانند با این حرکت احمقانه و غیرانسانی، امنیت شخصی فرد در جامعه را متزلزل کردهاند و چه بسا در اثر شوک وارده، ممکن است قربانیشان تا آخر عمر بهای یك لحظه خنده زهرآلود آنها را بپردازد. بیصبرانه اخبار مربوط به مجرمان اسیدپاشی را دنبال میکنم. اگرچه مجازات مجرمان، بینایی را به قربانیان باز نمیگرداند ولی شناساندن مجرم یا مجرمان که حتما ایرانی نبودهاند به جهانیان مهم است. حداقل به دنیا گفته خواهد شد، دست شخصی که اسید را به صورت و چشمان انسان دیگری پاشیده، متعلق به یک ایرانی نبوده است.
برای وضعیتی که در آن قرار داریم هرکدام از ما باید چهکاری انجام دهیم؟
هریک از مردمان این سرزمین وظیفه دارد که این فاجعه دردناك را پیگیری کرده و مرتبا به گونهای به دولت یادآور کند که پرونده این جنایت علیه بشریت را نبندند.
این روزها بیشتر به چه چیزی فکر میکنید و چرا؟
جنایت اسیدپاشی در روز روشن آن هم به زن ستمدیده ایرانی تمام ذهن مرا گرفتار کرده است و مجال فکر کردن به مسأله دیگری را به من نمیدهد.
تا به حال پیش آمده که دست به انجام کاری بزنید یا رفتاری از خود نشان دهید و بعد از مدتی از همان رفتار یا فعالیت انتقاد کنید؟
بزرگترین و سختگیرترین منتقد من، خودم هستم. منتقد درونم حتی گاه مریضگونه مرا به محاکمه میکشاند. بهتر است جملهای را که در آخرین جمله کتاب «در فاصله دو نقطه...!» مینویسم اینجا تکرار کنم: «آیا تولدی دیگر، بشارت رهایی از تمام دلبستگیها و سختیهای پیشین است، یا دادگاهی است که میباید در آن به گناه ندانستههایم، اعتراف کنم؟» آری ندانستههای من بسیارند. از آن رنج میبرم. گرچه زمانی هم برای جبران آن برایم باقی نمانده ولی در ارتباط با انسانها در هر زمینهای که باشد بین ظالم و مظلوم، همیشه مظلوم بودن را انتخاب کردهام گرچه این به معنای آن نیست که انسان مظلومی هستم. این انتخاب غریزی یا نوع واكنش من است. ترجیح میدهم زور بشنوم تا زور بگویم. اما در دفاع از باورهایم و با اعتقاد به اینكه كسی قادر نیست آنچه را در ذهن و قلبم دارم، از من بگیرد، با صلابت و تزلزل ناپذیر از هستی كوچكم در عرصه هستی حیات، دفاع میكنم.
از عالم نقاشی چه خبر؟ آخرین نقاشی که دیدید و نظر شما را به خود جلب کرد، کدام بود و کی این اتفاق افتاد؟
آخرین نقاشی که دیدم، نقاشی خودم است. از دیشب شروع کردهام و حالا که ساعت 7:30 بعدازظهر است تمام نشده. تا حالا كار بدی نشده ولی سرنوشتش هنوز مشخص نیست، شاید در آخرین لحظه از بین ببرمش. برای من نقاشی همچون موجود زندهایاست که زیر ضربههای قلممو برای زنده ماندن تلاش میكند. از اینکه در 78 سالگی هنوز میتوانم چند شب متوالی نخوابم خیلی خوشحالم و قدرش را به خوبی میدانم. درواقع این عشقم به زندگی و نقاشی است که سبب میشود به هیچوجه شمارش سنم را حس نکنم.
دغدغه اجتماعی اینروزهای شما معطوف به کدام اتفاق یا ماجراست؟
دغدغه فکری من همانطور که گفتم این اسیدپاشی بیرحمانه است تا به آنجا که دغدغه بنیادم را تحتالشعاع قرار داده و از آن غافل ماندهام. خوشبختانه کارهای اداری و ثبتی آن هم جریان عادی خودش را طی میکند. باور دارم هرکاری زمان خودش را لازم دارد. وقتی زمانش برسد انجام خواهد شد.
بهنظر شما چرا برخی از مردم و مسئولان نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت هستند؟
به باور من آنان تمامیت خود را انکار میکنند. انسان اجتماعی به دنیا آمده است. حتی حیوانات هم گروهی زندگی میکنند. جامعه، تصویر کامل ما است و مسائل اجتماعی بر زندگی ما تأثیر دارد. انکار آن، کورکورانه زندگی کردن است. به من بگویید آیا این گرانی سرسامآور را میتوان نادیده گرفت؟ آیا میتوان به قوانین اجتماعی جاری در کشور بیتفاوت ماند؟ ولی اگر منظورتان بیتفاوت بودن مسئولان نسبت به مسائل اجتماعی است ناگفته نگذارم که آن مسئول هم یکی از افراد همین جامعه است با این تفاوت که به منافع شخصی خودش بیشتر میپردازد تا به مسئولیتی که عهدهدار شده است.