مهدی بهلولی آموزگار
این «چه خواهد شد؟» و «چه باید کرد؟»ها، دست از سر ما برنمیدارد. اینکه آیا فرادستان سیاسی ما، از نارضایتی مردم و اعتراضهای- به گفته صداوسیما- بحق آنان، درسی خواهند آموخت یا نه؟ اینکه باور خواهند کرد «بیکاری، مولد افکار پلید است» و جوانان بیکار دانشگاه رفته و نرفته، که برای خود آینده چندان روشنی نمیبینند و مستعد هرگونه پندار و گفتار و کردار نابهنجاریاند تا چه اندازه میتوانند خطرناک باشند. کاش برخی از همین فرادستان سیاسی در اوج عاج نشسته ما، هر ازگاهی با لباس مبدل، گشتی در میان مردمان بزنند و ببینند و بشنوند که آنها از چه چیزها و چه کسانی سخن میگویند و کعبه آمال و آرزوهایشان چیست و به نزد چه کسانی جستوجویشان میکنند؟ چند روز پیش با یکی از همکارانی گفتوگو میکردم که حتی تا همین دوماه پیش، هنوز هم از احمدینژاد و عملکردش دفاع میکرد اما هماکنون و با یک دگرگونی ۱۸۰درجهای، سراسر، از بهبود اوضاع ناامید شده است و قهرمان بهسازی ایران را جریانی میدانست که شنیدن آن از زبان او بهعنوان یک اصولگرا، باورکردنی نبود!
فرادستان سیاسی ما نباید فرصت را از دست بدهند. این روزها برخی از قدرت به دستان و تریبونداران کشور، چنان با تندی و ناسزاگویی با مردم معترض سخن میگویند که گویی این مردم در بهشت برین میزیستهاند و به یکباره و از سر سیری و خوشی و آزادی، از فرمان آنان تمرد کردهاند! یکی نیست به این آقایان بگوید که این ره که میروید، همان است که گذشتگان رفتند و بیگمان به ترکستان است. با تندی و ناسزا نباید با تنگدستان و جوانان بیکار سخن بگویید. به جایش دست از باندبازی و جناحبازی بردارید و با گذشت از سودهای شخصی و خانوادگی و گروهی مقطعی تا دیرتر نشده و کار از کار نگذشته، این وضع نابسامان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی را بهبود بخشید. «چو فردا شود فکر فردا کنیم» علاج کار نیست؛ باید به گسترش برابری و آزادی اندیشید. هماکنون از جایجای ایران و در میان قشرهای گوناگون جامعه، صداهای ناهمساز و ناهمگونی به گوش میرسد که امنیت و همبستگی و یکپارچگی ملی را به هیچ میگیرند و جز از ستیزه همیشگی و ویرانی نمیگویند. کسانی پیدا شدهاند که وقتی نام «ایران» را میشنوند، حالشان دگرگون میشود و با راست و دروغ آنچه در ایران این روزهای ما میگذرد، بر نفرت میان ایرانیان میافزایند.
بحث، بحث نصیحت نیست؛ دعوت به واقعبینی است. آنگونه که من میبینم، واقعیت این روزهای ایران ما، ترسناک است و میدانیم که ترس، هشداردهنده و آگاهیبخش است. رانندهای که با سرعت بالا و بیمحابا میراند، اگر از تصادف و مرگ دردناک خود و خانوادهاش بترسد، به قانون برمیگردد و درست و با رعایت حقوق دیگران میراند. انسان خردمند، انسان واقعبین است و از واقعیتهای ترسناک میترسد و راه و روش خود را اصلاح میکند. پس شاید وقت آن است که کمی بترسیم!