استادى از شاگردانش پرسید: «چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟» شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: «چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.» استاد گفت: «اینکه آرامش خود را از دست میدهیم درست است اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم فریاد میزنیم؟» شاگردان هر کدام جوابهایى دادند اما پاسخهاى هیچ کدام استاد را راضى نکرد. سرانجام استاد چنین توضیح داد: «هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند. از طرف دیگر هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند اتفاقی شگرف میافتد. آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهایشان بسیار کم است .هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.»
اعتقاد، اعتماد، امید
اهالی روستايی تصميم گرفتند که برای نزول باران نماز باران اقامه کنند! روزی که تمام اهالی برای نماز و دعا در محل مقرر جمع شدند يک پسربچه با چتر آمده بود! اين يعنی اعتقاد...
وقتی یک کودک یک ساله را پدرش به هوا پرتاب میکند او از ته دل میخندد برای اینکه مطمئن است پدرش او را خواهد گرفت! اين يعنی اعتماد...
شما هر شب به رختخواب میرويد بدون اطمينان از اينکه روز بعد زنده از خواب بيدار شويد. ولی هميشه برای روز بعد خود برنامه داريد! اين يعنی اميد...