|نسیم خلیلی |
آرامش در آپارتمان
خیابان پنجاهوپنجم یوسفآباد
«در زمان انقلاب در میان افرادی که از زندان آزاد شدند، آقای صفرخان قهرمانی بود که با سیوسهسال حبس طولانیترین زندانی زمان شاه بود. من روزی او را ملاقات کردم و از او پرسیدم که در میان چیزهایی که بعد از آزادی از زندان دیدی، کدامها برای تو جالب بودند صفرخان از آسانسور نام برد و گفت که از همه جالبتر آپارتمان بود چون میگفتند که خانههایی ساختهاند که نه حیاط دارد، نه زیرزمین، نه آبانبار، نه پشتبام، نه حوض و نه دهلیز، اما همه چیز حتی حمام هم در داخل خانه دارد لذا از همه بیشتر میخواستم آپارتمان را ببینم». این روایت مردی 67ساله است که در مطالعه میدانی سیدبیوک محمدی و ناهید مویدحکمت با نام «بررسی واکنشهای ایرانیان به عناصر فرهنگی غرب» در سال 1392 خورشیدی در مجله «فلسفه و حکمت» حضور داشته و خاطرهها و دریافتهای خود را از پدیدههای نوظهور جامعه ایران و زندگی شهرنشینی در روزگار پهلوی دوم روایت کرده است. این پژوهش همچنین دادههایی دیگر درباره تعامل ایرانیان با پدیده بلندمرتبهسازی و آپارتماننشینی در خود دارد. نویسندگان نوشتار، آپارتماننشینی را در کنار دیگر نمودهای رفتاری و زندگی به سبک غربی در زمینههایی چون زایمان در بیمارستان، فرستادن کودک به مهدکودک و جشن تولد، ازجمله پدیده پذیرفتهشده و محبوب در میان خانوادهها و جامعه ایرانی به شمار آوردهاند؛ یک دگرگونی مهم که پارهای ایرانیان در خاطرههایشان از آن بهعنوان رسوخ بحران تاریخی رویارویی با مدرنیته یاد کردهاند؛ گویی با این تعریف، صفر قهرمانیِ روایت مرد 67ساله، سالها پس از ساخت نخستین ساختمان بلندمرتبه در تهران و طرحهای فراوان آپارتمانی، از زندان بهدرآمده و خود را در برابر مدرنیسمی میبیند که چنان در زندگی مردم ریشه دوانده است که از آن گریزی نیست، چنان که نرگس آذری در کتاب «تجربه مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران»، این رویارویی را در پیوند با معماری نوظهور، نه پدیده دیگر میشناساند. «شاید شروع به اندیشیدن درباره مدرنیته، پرسش از لحظه آغاز رویارویی ما با آن باشد، اینکه کی و کجا دریافتهایم که شرایطی متفاوت را تجربه میکنیم، اولین خاطرات جمعی ما در مورد مدرنیته در کدامین لحظهها و با کدامین پدیدهها نقش بسته است؟ آنچه به یاد خواهیم آورد احتمالا مجموعهای از شعرها، داستانها و رمانها، فیلمها و فیلمنامهها و مباحثاتی است که بازنمای مدرنیته و قسمتی از تجربه آن برای ما بودهاند؛ اما واقعیتر و ملموستر از همه اینها فضاهای مصنوع مدرن بودهاند که اساس امکان حضور در آنها و لمس تجربههایی از ایندست را فراهم آوردهاند، خیابانها، بزرگراهها، سینماها، کافهها، کتابخانهها، پاساژها و ... که اوقات خود را در آنها سپری کردهایم و همه اینها در فضایی بسیار بزرگتر پدید آمدهاند؛ یعنی همان شهرهایی که بستر تحقق آنها بودهاند.» خانه آدمیان در این میان بیتردید بیش از هر تکهای دیگر در دگرگونی نگرش، جهانبینی و سبک زندگی و سرانجام، همزیستی آنها با نمادهای مدرنیته موثر بوده است. ساکنان نخستین آپارتمانهای تهران -مجتمعهای اسکان و بهجتآباد و شماری از شهرکهای مسکونی نظامی در نوبنیاد- جهان مدرن را در خانههای بزرگپیکر بتنی میدیدند که در میان درختان بازمانده از باغها، خانهباغها و عمارتهای قدیمی قد برافراشته بودند و به جای حیاطهای دلباز خانههای پدری، پلکان، آسانسور، ایوان و پارکینگهای روباز داشتند؛ اینها برای نخستین بار تجربه زندگی در شهرهای عمودیشده را به مردمی میچشانیدند که هنوز در فضاها و اندیشههای سنتی غوطه خورده اما سبک نوین زندگی را نیز پذیرفته بودند.
بر پایه این پذیرش جمعی، همچنین نتیجهگیریهای نوشتار «بررسی واکنشهای ایرانیان به عناصر فرهنگی غرب» بهعنوان برآیندی از خاطرهها و دریافتهای مردم کوی و برزن، اینگونه میتوان دریافت که آپارتماننشینی هرچند با بنیانهای زیست اجتماعی پیشامدرن ایرانی تفاوت داشته، اما در نگاه بیشتر مردم، گونهای آسانی در زندگی را نیز به همراه آورده بود؛ بهویژه در ساختمانها و آپارتمانهایی که معماران تراز یک، طراحی میکردند. آن معماران با آگاهی از هنجارهای فکری و اجتماعی مردم جامعه سنتی خویش که در معماری معاصر با نام «بومیگرایی» نام گرفته است، کوشیده بودند آنچه بهعنوان آپارتمان میسازند، آرامش زندگی مردم را برهم نزند، همچنین آسایشی را تضمین بخشد که در بیشتر نمادهای تمدن نوین باید بازتاب مییافته است. مهدی علیزاده از این دسته معماران است که امیر بانی مسعود در کتاب «معماری معاصر ایران» تصریح میدارد: «آگاهانه به دنبال آشتیدادن روابط و مفاهیم فرهنگی ایران، بهخصوص روابط فضایی خانههای سنتی ایران با معماری خانههای مدرن است.» بانی مسعود درباره رویکردهای فکری و شیوه حرفهای این معمار ایرانی میافزاید: «معماری او و از همه مهمتر، طرح خانههای او بیشتر معطوف به پاسخگویی به روابط، مناسبات و مسائل روانی ساکنان خانه است و پیشبینی تحول در ارتباطهای خانوادگی و تقسیمپذیری و انعطاف فضاهای خانه و امکان استفاده آزادانهتر از فضاها در کارهای او مشهود است.» این نواندیشی و توجه به نیازهای روانی ساکنان شهرهایی که سدههای پیاپی در خانههای ویلایی با حیاط، اندرونی و بیرونی با امنیت و آرامشی نسبی میزیستند و از دگرگونی سبک زندگی که به تعامل بیشتر با دیگران معطوف بود، واهمه داشتند، بیش از هر جا خود را در شماری از مجموعههای آپارتمانی طراحیشده علیزاده نمایانده است. بانی مسعود درباره این ظریفاندیشی در طراحی آپارتمانها مینویسد: «با شروع آپارتمانسازی در تهران، علیزاده به مناسبات زندگی اجتماعی در این مجموعهها و حل تأسیسات و تجهیزات به صورت مستقل برای هر واحد میپردازد و به امکان تقسیم فضای داخلی آپارتمان به هستههای مستقل توجه میکند. طرحهای آپارتمانی او تکرار یک واحد در طبقات نیست. بلکه چه در زیربنای واحدها و چه در ترکیب آنها تنوع زیادی در کار او میبینیم. نمونههای شایان ذکر در این زمینه آپارتمان قالیچیان در خیابان توانیر و آپارتمان مثقالی واقع در خیابان پنجاهوپنجم یوسفآباد است که تأسیسات هر واحد بهطور مستقل در پاگردها که بزرگتر از معمول طراحی شدهاند، قرار گرفته است و در عین استقلال، دسترسی تاسیساتی راحتی را با اختلاف نیمطبقه برای هر واحد میسر میسازد. مستقلکردن تأسیسات از نظر او نهتنها به حسن روابط همسایگی و استقلال واحدها میانجامد بلکه راهحلی برای کاهش مصرف است.»
این رویکرد پذیرش جمعی در برابر پدیده آپارتماننشینی و پارهای ویژگیهای نوپدید فرهنگی نیز بایستگی دگرگونی در سبک معماری را در ایران عصر پهلوی دوم، بیش از پیش به میان میکشید؛ ویژگیهایی که دستاورد تعامل با نمادهای غربی و تأثیرپذیریهای قشرهایی از جامعه از آن بود که خود را در تفاوتهای فرهنگی نسلهای نوپا و نسلهای وابسته به زندگی سنتی مینمایاند. همین، یکی از ضرورتهای دگرگونی سبک زندگی، سپس دگرگونی سبک معماری خانهها بوده است، چنان که خانواده نیز در جهان روبهمدرن، از خانواده گسترده به خانواده هستهای به دگرگونی روی داشت و ساخت خانههای بزرگ و انبارهای فراخ برای اندوختن آذوقه زندگیهای دستهجمعی دیگر ضرورت نداشت. ایرج کلانتری، از معماران صاحب سبک در تهران عصر پهلوی دوم، در نوشتار «فضای مسکونی یک نویسنده در خیابان چهرازی، ساختمان مسکونی مجسمهساز واقع در الهیه شمیران» در مجله «هنر و معماری» به سال 1353 خورشیدی، این شرایط تازه فرهنگی و تأثیرش بر معماری را اینچنین روایت میکند: «در آن عده از خانوادههای ایرانی که هنوز نمایندگان نسل قدیم را در خود دارند یکنوع دوگانگی وجود دارد به این معنی که افراد نسل جدید غالبا راه و رسم زندگی غربی را کمابیش پذیرفتهاند، با کفش وارد اتاق میشوند روی صندلی و پشت میز مینشینند با کارد و چنگال غذا میخورند و احتمالا نوشیدنیهای قویتر از آب هم مینوشند و سروصدا راه میاندازند[،] درحالیکه بسیاری از این کارها برای افراد نسل قدیم ممکن است ناراحتکننده یا حتی زشت باشد. این دوگانگی در طرز زندگی باید در معماری خانه اینگونه خانوادهها منعکس شود.» بسیاری از آپارتمانها بدینترتیب با این نگرش به بهبود زندگی اجتماعی مردم در تاریخ معاصر یاری رساندهاند؛ این البته تنها یک روی سکه است. سکه این دگرگونی، رویی دیگر نیز دارد که ویژگیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران را در آن روزگار بازمیتاباند.
روی دیگر سکه
از فراز پنتهاوس مجتمع اسکان
پیشینه بلندمرتبهسازی در تهران شاید به برجها و باروهایی بازگردد که در زمان شاه تهماسب یکم صفوی به سال 961 قمری پیرامون شهر بالا رفتند. این بلندمرتبهسازی اما با آنچه در فضای زندگی شهری در سالهای پس از برآمدن پهلویها و در راستای برنامه مدرنیزاسیون اجرا شد، از زمین تا آسمان فرق داشت. نرگس آذری در کتاب «تجربه مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران» با اشاره به این دگرگونیها مینویسد: «در دوره دوم پهلوی، مشخصترین ویژگی شهری تهران، عمودیشدن، جداییگزینی فضایی طبقات اجتماعی و صورتبندی دوقطبی کامل آن در فضاهای شهری بود.» این عمودیشدن البته پیامد کوچ روستاییان به شهر و جستوجوی خانه و سرپناه نیز بوده است. از آنجا که بسیاری از محلهها هنوز ویژگی ییلاقی و اعیاننشین داشتند و امکانات شهری در منطقههایی ویژه در شهر متمرکز بود، شهر آرامآرام و بیشتر به گسترش عمودی ناگزیر میشد. آنگونه که دادههای تاریخی روایت میکنند، بازار سنتی نیز در جریان برنامه مدرنسازی روزگار پهلوی رفتهرفته جایگاه و بها یا دستکم مرکزیت و یکهتازی خود را از دست داد. سبک معماری عصر پهلوی که ساخت بناهای چندین طبقه را نیز دربرمیگرفت، نخست و بیشتر در فضاهای تجاری خود را نمایاند؛ فضاهای نوپدید تجاری که به سبک همترازان غربی خود، به گونه ساختمانهای بلندمرتبه بتنی ساخته شدند. نمونههایی از آنها را در روزگار کنونی نیز در مرکز تهران بهویژه خیابانهای حافظ و جمهوری میتوان جست. مهمترین، جنجالیترین و تاریخیترین این سازههای مدرن تجاری، شاید ساختمان پلاسکو باشد که هژبر یزدانی، از سرمایهداران روزگار پهلوی دوم، بر پایه روایت نرگس آذری، بهسال 1341 خورشیدی در 16 طبقه ساخت. آذری دراینباره مینویسد: «این ساختمان نخستین و بزرگترین برج مرکز تجاری ایران بوده که در اروپا و آمریکا شناخته شده است و طبقات اول تا چهارم ساختمان از بقیه طبقات مساحت بیشتری دارد. [همچنین] از مرکز خرید مشهور دیگری به نام مرکز خرید کوکاکولا نیز یاد شده است که آن هم به طریق مشابهی و در همین دوره ساخته میشود. نکته جالب توجه درباره زمین این قبیل ساختمانهای بلندمرتبه آن است که اغلب به متنفذین تعلق داشته و بعدتر قطعهقطعه میشدهاند[،] مثلا زمین مربوط به ساختمان کوکاکولا، در گذشته املاک وثوقالدوله بوده است که در دوره پهلوی دوم، قطعهقطعه و تبدیل به منطقه مسکونی شده است. علاوه بر اینها پاساژ کویتیها، پاساژ جمهوری، پاساژ عباسیان، پاساژ فتوت، پاساژ فردوسی، پاساژ فرشته و بسیاری از مراکز تجاری مهم دیگر در این دوره ساخته شده است که شکل معماری بازار و زیست اجتماعی و کیفیت بصری شهرنشینی را در تهران معاصر دگرگون میکند.»
بانی مسعود اما در کتاب «معماری معاصر ایران» بر آن است نخستین ساختمان بلند ایران در دوره معماری معاصر و به شیوه ساخت مدرن در شهر تهران را هوشنگ خانشقاقی در میانه سالهای 1328 تا 1330 خورشیدی در خیابان جمهوری (شاهآباد پیشین)، با آسانسوری که در آن کار گذاشت، طراحی کرد و ساخت «آن ساختمان ده طبقه داشت و با سازه بتن آرمه ساخته شده است [و] در نوع خود یکی از مهمترین ساختمانهایی بود که با اقتباس از فرمهای معماری مدرن اروپایی به بهرهبرداری رسید.» این پژوهشگر سپس تصریح میدارد: «برخورد طراح با حجم و نوع سازه بهکاررفته در آن، سبب شده است تا این کار بهعنوان یکی از متحولترین بناهای ساختهشده در ایران قلمداد شود.» بانی مسعود همچنین میافزاید: «چندین سال بعد ساختمانهای بلندمرتبه دیگری نیز در ایران ساخته شد که از مهمترین آنها میتوان به ساختمان 16 طبقه پلاسکو در محل تقاطع خیابان فردوسی و جمهوری بین سالهای 1339 و 1341 خورشیدی، متعلق به القانیان (طراحان این ساختمان اسراییلی بودند و این بنا اولین ساختمان بلندمرتبه با اسکلت فلزی در ایران به حساب میآید) ساختمان تجاری 13 طبقه آلومینیوم متعلق به القانیان در خیابان حافظ و برجهای سامان 1 و 2 در 20 طبقه به سال 1349 خورشیدی در بولوار کشاورز تهران به طراحی عبدالعزیز فرمانفرماییان و نخستین مجموعه بلندمرتبه مسکونی در تهران، مجموعه بهجتآباد بین سالهای 1343 و 1349 خورشیدی بین خیابانهای حافظ و ولیعصر اشاره نمود.»
این ساختمانهای بلندمرتبه، بافت شهری پایتخت را دگرگون میکرد و پیامدهای خود را آرامآرام بر زندگی خانوادگی، اجتماعی، حتی جهان فکری ساکنان شهر نیز برجای میگذاشت. این تأثیرها و پیامدها البته همواره مثبت و با پذیرش همگانی همراه نبود. نرگس آذری این دگرگونی سبک زندگی را با نگاهی به روی دیگر سکه پی میگیرد. او پیش از آغاز بررسی این تأثیر ورود، به روایتهایی از پژوهشگران غیرایرانی توجه میکند که بافت زندگی اجتماعی ایرانیان را در پوشش معماری نوظهور بر رسیدهاند: «در این دوره ثروت بادآورده حاصل از صعود ناگهانی قیمت نفت، به احداث خانههای تازه و ظهور محلات جدید در مناطق مسکونی طبقات متوسط (گیشا و لویزان) و نیز فقیرنشینترین محلات تهران سرعت بخشید.» او سپس لایههای ناگفتهتر از این دگرگونی در سبک زندگی را مینمایاند و با اشاره به مجتمع اسکان در خیابان ولیعصر و تاریخچه بنا و تأثیرهایش در بافت زندگی اجتماعی مردم تهران، از آن بهعنوان نماد روح جاهطلبی مدرن در شهر و یکی از نشانههای شکاف اقتصادی میان قشرهای گوناگون مردم نام میبرد: «یکی از سازههای مهم تجاری و مسکونی در این دوره که به خوبی نشاندهنده روح جاهطلبی مدرن است، مجتمع اسکان در خیابان ولیعصر است که هنوز هم بهعنوان یکی از نمادهای سازهای شهر تهران مشهور است. مجتمع تجاری-اداری اسکان را شرکت ساختمانی اسکان ایران در سال1354 توسط مهندسان اسراییلی ساخته است. سهامداران این برج، بهعنوان یکی از بهترین برجهای مسکونی ایران، بنیاد پهلوی و ناصر سیاح از درباریان و سرمایهگذاران معروف آن زمان بودند. مجتمع از سه بخش مسکونی، تجاری و اداری تشکیل شده است. بخش مسکونی دارای سه ورودی و پارکینگ پنج طبقه است. تعداد واحدهای مسکونی، 270 واحد در سه برج و 23 طبقه است. طبقه یک تا 22 چهار واحدی و طبقه 23 دو واحدی و دارای پنتهاوس، استخر روباز و زمین بازی است. مساحت کوچکترین آپارتمان 180 مترمربع و بزرگترین آن 400 مترمربع است.»
آذری، مجتمع بلندمرتبه اسکان را افزون بر نماد جاهطلبانه مدرنسازی، برآیند فاصله طبقاتی در آن روزگار نیز برمیشمرد: «این بنای غولآسا درحالی ساخته میشد و مورد بهرهبرداری قرار میگرفت که یکی از انتقادات جدی به حکومت پهلوی از سوی مخالفان[،] همین مسأله برخورداری طبقات بالای جامعه و افزایش فاصله طبقاتی بود. این سازه میتوانست بهعنوان نماد این فاصله طبقاتی قلمداد شده و خشم مخالفان را برانگیزد. ولی برای حکومت پهلوی وفادارماندن به آرمانهای مدرنیته هدفی ارزشمندتر از توجه به دیدگاههای تودههای مردم بود.» این انگاره، رویه دیگر سکه آپارتمانهای خوشساخت و محبوب خیابان توانیر و یوسفآباد به شمار میآید که پیشتر اشاره شد؛ خشم فرودستان در برابر ثروتمندانی که در خانههایی با پنتهاوس و بر فراز خانههای کوچک و حقیرانه آنها قدرتمندانهتر از قبل به جهان مینگریستند.
از خانههای زیر پوشش بانک ساختمانی
تا اجارهنشینهای مهرجویی
دیگر واقعیت ملموس در دوره پهلوی دوم همچون بسیاری از برنامههای مدرنیزاسیون دولتی، پشتیبانی حکومت از آپارتمانسازی و بلندمرتبهسازی و تشویق مردم به زندگی در این واحدهاست. نرگس آذری دراینباره مینویسد: «یکی دیگر از مهمترین تحولات برنامههای عمرانی این دوره شکلگیری واحدها و شهرکهای مسکونی است. [...] از پایان جنگ جهانی دوم حرکتی برای ساختمانسازی و ایجاد واحدهای مسکونی جدید به وجود آمد که در آنها از مصالحی همچون آجر، تیرآهن و بتن استفاده میشد. تا سال 1335 خورشیدی واحدهای مسکونی جدید، 44درصد خانههای شهری را تشکیل میداد و نسبت آنها تقریبا تا دو برابر افزایش یافت. طی دهسال بعد یعنی تا سال1355 خورشیدی [...] 70درصد از واحدهای مسکونی شهری و 35درصد از واحدهای مسکونی روستایی با مصالح و ابزارهای جدید ساخته شده بودند.» این پژوهشگر از مجموعههای مسکونی بهجتآباد، نارمک، دروازه دولاب و سرانجام شهرک اکباتان، بهعنوان نمونههای ساختهشده در این دوره تهران نام میبرد. نسلهای گذشته که در تهران میزیستهاند، خاطرههایی فراوانی از این مجموعههای آپارتمانی بزرگ در یاد دارند که افقهایی تازه از زندگی اجتماعی را بر آنان و نسلهای بعد گشوده است.
آذری درباره چگونگی این موج پشتیبانی دولتی مینویسد: «در ایران سالهای 1340 تا 1350 گرایش به معماری مدرن عمدتا از طریق ساخت خانهها و مجتمعهای مسکونی در اوج خود بود. این گرایش از سوی دو نهاد حمایت میشد: بانک ساختمانی با شعار ساخت خانههای ارزانقیمت و فارغالتحصیلان معماری دانشگاههای داخل و خارج از کشور.» او سپس میافزاید: «از اقدامات مهم بانک ساختمانی طراحی و ساخت آپارتمانها و شهرکهای مسکونی و در بعضی موارد ساخت ساختمانهای فرهنگی و خدماتی در تهران و اکثر شهرهای ایران بود.» این پشتیبانی دولتی موجب شد ساکنان ساختمانهای بلندمرتبه، نهتنها ثروتمندان مشتاق پنتهاوس که اقشار فرودست نیز باشند که خانههای اعیانی و ویلایی نمیتوانستند بخرند. آذری تصریح میکند: «قشر خریدار عمدتا کارمندان دولت و شرایط واگذاری خانهها به صورت اقساطی بوده است.» این کارمندان و قشرهای ضعیف، از آن پس با این پشتیبانی دولتی، در مجموعههای بزرگ آپارتمانی ساکن شدند که مهمترین آنها شاید «مجموعه چهارصد دستگاه، مجموعه ساختمانهای کوی نارمک، مجموعه ساختمانهای نازیآباد، و ... باشد.» زایش و سربرآوردن شماری فراوان از ساختمانهای چندطبقه در آن روزگار، هرچند محبوبیت این سبک از زندگی را گویاست، اما آنچه در سالهای بعد رخ میدهد آسایش و آسودگی برخاسته از زندگی به سبک آپارتماننشینی را نمایانگر نیست و نمود آن را در یک سند طنازانه تاریخی در سینمای ایران- «اجارهنشینها»ی داریوش مهرجویی میتوان جست که دگرگونیهای بافت شهری جامعه و مشکلات اجتماعی آن در روایتی داستانوار و نمادین، پس از سالها تحمیل این شیوه زندگی نقش بسته است و البته بستری مناسب برای یک مطالعه ژرف اجتماعی در این زمینه میتواند به شمار آید.