شیروان یاری | دم دمای غروب روزهای سرد پاییزی شاخوبرگ درختان خیابان اصلی شهر بوکان از-محدوده بیمارستان قدیم تا چهارراه شهرداری - مملو از سارهای سیاه با خال خال سفید است .این پرنده که همزیست زندگی شهروندان شهر و روستا است، هرسال با آغاز فصل سرما ناگزیر در مسیر سفر قشلاق به ییلاق به محیط گرم شهرها پناه میآورد اما اغلب اوقات مورد بیمهری و اصابت گلوله شکارچیان ساچمه به دست قرار میگیرد.
این پرنده که از خانواده گنجشکهای تیره سار است معمولا به صورت گروهی اجتماع میکنند و شکل اتحاد در نظام پرواز و جیکجیک پرسروصدای آنان روح خسته از نظام زمخت ماشینی شهرنشینان را طراوت میبخشند. اما افسوس برخی از همشهریان اغلب از سر تفنن با ساچمه به قلب کوچک این پرنده کاملا اجتماعی میزنند و ازکباب جثه نیم گرمی آن لذت میبرند. در هفته گذشته با تنی چند از دوستان در غروبی پاییزی دل به خیابان زدیم تا گفتوگو کنیم و در اندک فرصت دیدار، اندک اندیشهای معاوضه کنیم که صحنه دلخراش شکار سارهای سیاه در کنار خیابان اصلی شهر روح و چشم من و دوستان راخراشید. برای دوستان که خود ساکن این شهر هستند این رخداد تلخ، اتفاقی نرمال و طبیعی جلوه میکرد اما برای من اهل بوکان ساکن سنندج چیزی نامیمون و مهجور بود. سارهای سرسیاه بدن خال خالی به صورت گروهی، زیر پوست شلوغ شهر سر ازگریبان سیمین پر بیرون میآورند و در ورای نفس سرمای زمهریر زودهنگام خزان برای دمیدن حس گرمای زندگی جیکجیککنان در هیاهویند و با این نغمه، موسیقی گوش خراش متن زندگی شهری را به روح طبیعت الصاق میکنند اما چند جوانکی کمین کرده در اندرون خودرویی با قساوت شیشه خودرو را پایین میزنند و با ساچمه به سارهای کوچک سرمازده متواری از دشت بیخوراک شلیک میکنند و هنگامی که سار زخمی از شاخه درخت سرنگون و در خلا آسمان و زمین حد فاصل زندگی و مرگ چرخ میخورد کرکر میخندند.
در این اثنا جوانی که یاور شکارچی سراپا غرق در لذت است از خودرو بیرون میجهد و سر سار سیهفام را که نقش بر زمین بال بال میزند، از بیخ میکند و در کیسهای نارنجیرنگ پلاستیکی میچپاند. دقیق که شدم و جوی دوطرف کنار خیابان نامهربانی را پاییدم سرشار از سر سار و گنجشکهای خاکستری رنگ بود. تاب نیاوردم نزدیک خودرو شکارچیان قصاب دوان شدم و درکلامی آرام رفتارشکارچیان حامل سلاح بیرحم ساچمهای را شماتت کردم. اما دخالت ما ناجی حیات سارها نشد و حتی با ادبیاتی رکیک دخالت صیانت از حقوق ساردوستیام مورد عتاب قرار گرفت. این تنها نمایی از پلان صحنه تراژدی فرهنگ سارکشی در بوکان است که اشک از چشم جاری میسازد. فردای آن روز موضوع را تلفنی به رئیس اداره حفاظت محیطزیست بوکان گزارش کردم و از او چرایی غفلت از رسالت حفاظت از آن پرندگان پناه آورده به گرمای شهر و سرنوشت تلخ آنان را جویا شدم. «محمد احمدی» گلایهام را از قصوراتش پذیرفت اما گفت برخورد با شکارچیان خاطی در داخل شهر از محدوده وظایف ما خارج است و در دایره رسالت مأموران نیروی انتظامی است. به گفته او مأموران نیروی انتظامی در برخورد با شکارچیان دارنده سلاح ساچمهای همراه و همسوی محیطزیست هستند اما قوانین دستگاه قضایی برای تأدیب این گروه از شکارچیان در محیط شهری ناکارآمد است. او اعمال جریمههای ناچیز ریالی در این نوع پروندههای قضایی را مشوقی برای استمرار فرهنگ نامبارک و رفتار مذموم لذتگرای سارکشی در محیط شهرها میداند. او ابراز امیدواری کرد که با اعمال جریمههای سنگین مجاری لولههای تفنگ غیرشکاری ساچمهای برای شلیک علیه حیات پرندگان و جانوران محدود و مسدود شود. به گفته او در سال گذشته 12شکارچی حامل سلاح ساچمه در حین شکار دستگیر و پرونده آنان به دادگاه ارسال شد که با جریمههای ناچیز پرونده آنان مختومه اعلام و آزاد شدند.