مینو میرزایی| رکورددار اهدای خون جهان از شباهتهای خود با «لند اشتاینر» کاشف گروههای خونی میگوید. هر دو پزشک، پاتولوژیست و استاد دانشگاه بودهاند. تولد اشتاینر در تقویم ایرانی 24 خردادماه است، همان روزی که دکتر شیخ الاسلامی 80 سال پیش چشم به جهان گشود. کسی که قلبش در طول سالیان به شوق زندگی بخشیدن به همنوع خود تپیده و امروز راضی و سربلند از راه درازی که پشتسر گذاشته، با چشمانی پر امید و بخشنده، خاضع و بیادعا ما را در تجربیات پربار خود سهیم میسازد.
*****
* آقای دکتر، برای ما از خودتان بگویید.
من سیدمحمدحسن شیخالاسلامی هستم. در اوایل سال 1314 در شوشتر خوزستان متولد شدم. در دوره نوجوانی پس از مدتی تحصیل در حوزه علمیه به دلیل علاقهام تحصیلات جدید را انتخاب کردم. در دوره دبستان و دبیرستان، رتبه نخست را در استان خوزستان به دست آوردم و وارد دانشکده افسری شدم. مسئولان ارتش مرا ترغیب میکردند که ضمن انجام وظیفه، رشته پزشکی را نیز بخوانم ولی من قبول نکردم. مایل بودم که آزادانه علایقم را دنبال کنم. در دوره 7 ساله دانشکده پزشکی نیز شاگرد اول شدم. پس از مدتی به شیراز آمدم و به تحصیل در دانشگاه علومپزشکی پرداختم. دو تخصص پاتولوژی کلینیکال و پاتولوژی آناتومیکال را گرفتم و چون روسای دانشکده احساس کرده بودند که خیلی به مقوله انتقال خون علاقهمندم و سالها در این زمینه فعال بودهام، مرا بورسیه کرده و به دانشگاه لندن فرستادند. در آنجا در رشته انتقال خون و ایمنیشناسی خون، فوق تخصص گرفتم و به شیراز بازگشتم و سالها بهعنوان استاد و عضو هیأت علمی در دانشگاه شیراز خدمت کردم. همچنین از آنجا که دوره پزشکی قانونی را گذرانده بودم، همکار پزشکی قانونی و سازمان انتقال خون شیراز نیز محسوب میشدم. در واقع، از نخستین روزهای تأسیس این سازمان در شیراز، حضور داشتم. چند بار بهعنوان پزشک نمونه استانی انتخاب شدم. دو بار پزشک نمونه کشوری و یک بار جزو فرزانگان استان فارس بودم. چندسال پیش هم بازنشسته شدم ولی همکاریهای علمی خود را به صورت افتخاری هنوز ادامه میدهم. بهخصوص با سازمان انتقالخون همکاری تنگاتنگی دارم.
* از نظر شما کار داوطلبانه چه معنایی دارد؟
خداوند امکان رفع، درمان، اصلاح و ترمیم کل گرفتاریها را که برای انسانها به وجود میآید در جامعه و در بین افراد بشر نهاده است. افرادی که این مشکلات را رفع میکنند، دو دستهاند: یک دسته به علت تأمین معیشت به صورت شغل این کارها را انجام میدهند، یعنی ضمن رفع مشکل افراد، خود نیز از مزایایی بهرهمند میشوند. عده دیگر کسانی هستند که خداوند به آنها کمال یا درک بیشتری داده و از نظر روحی و روانی انسانهای از خود گذشتهای هستند که نیازهای افراد را داوطلبانه، بدون هزینه و بدون چشمداشت انجام میدهند. از روز اولی که انسان به وجود آمده، عدهای نخبه فرزانه داشتهایم که داوطلبانه این نیازها را برآورده کردهاند. به نظر من اینان یاران خدا هستند. خداوند به داشتن چنین بندگانی افتخار میکند، چون آنها مشکلات سایر انسانها را برطرف میکنند. داوطلب از نظر من، خلاصهای از این توضیح است.
* یعنی از نظر شما بعد دگرخواهی کار داوطلبانه مورد تأکید است؟
داوطلبی که بخواهد به دیگری کمک کند، حتما باید دگرخواهی داشته باشد. کسی که از پول خود مدرسه یا درمانگاه میسازد، از ثروت خود برای دیگران داده است. کسانی که سلامت، عمر و وقت خود را برای نجات سیلزدگان یا زلزلهزدگان صرف میکنند، به عشق دیگران، فارغ از رنگ، نژاد، مذهب، لهجه، طایفه و ملیت زندهاند. در این قبیل افراد دگرخواهی طبیعتا قویتر از بقیه است.
* آقای دکتر، شما تاکنون چند بار خون اهدا کردهاید؟ رقمی که من در جستوجوی اینترنتی پیدا کردم خیلی عجیب و غریب بود. خودتان دراینباره توضیح دهید.
برای من هم عجیب و غریب است و این را موهبتی از جانب خداوند میدانم که نصیب من شده است. من از 53سال قبل خون اهدا میکنم. میدانید که سازمان انتقالخون 40سال قبل در کشورمان تأسیس شده است و من سالها قبل از تأسیس این سازمان بهطور رسمی، در کوران اهدا و انتقالخون بودم و این توفیق را کسب میکردم. در عرض این 53سال هرجا رفتم، اهدای خون را سر موعد در آنجا ادامه دادم، چون فارغ از رنگ، نژاد و ملیت، کمک به انسانهایی که نیاز به خون دارند، مدنظر من است. خدا همه انسانها را دوست دارد. اگر قرار باشد من هم از خدا الگو بگیرم باید همه را دوست داشته باشم. نباید مرزی قرار دهم. من تاکنون دقیقا 192 بار و هر بار 500 سیسی خون اهدا کردهام. حدود 6 تا 7 فرآورده از هر واحد خون گرفته میشود که هر یک را به بیماری میدهند که به آن فرآورده خاص نیاز دارد، اگر از هر کیسه خون بهطور متوسط 3 یا 4 فرآورده تهیه شود، من تا الان موفق شدهام نزدیک به 600 نفر را از مرگ حتمی نجات دهم. این توفیق بزرگی است. من در حوزه علمیه تحصیل کرده و در یک خانواده روحانی بزرگ شدهام. معتقدم کار خیر، انفاق و کمک هر قدر پوشیدهتر و مخفیانهتر باشد، ثواب بیشتری خواهد داشت و اهدای خون، یکی از محفوظترین و پوشیدهترین کارهای خیر محسوب میشود، چراکه دهنده و گیرنده یکدیگر را نمیشناسند. فقط خدا میداند. اگر در مواردی شناسایی لازم باشد، سازمان انتقال خون از طریق کدهای خاص این کار را انجام میدهد.
* افراد معمولا برای انجام کار داوطلبانه حد و مرزی تعیین میکنند. شما چرا این کار را 192 بار انجام دادید؟ آیا اگر مثل اکثر افراد، یک یا دو بار به این کار مبادرت میکردید، وظیفه انجام نمیشد؟
سوال بسیار زیبنده و مربوطی را مطرح کردید. پاسخ به نخستینباری بازمیگردد که خون اهدا کردم. برای من خاطره جالب و ماندگاری است. دانشجوی پزشکی در اهواز و دانشگاه جندی شاپور بودم. روال کار در بیمارستان این است که پزشک به همراه دانشجویان، تکتک بیماران را ویزیت میکند. ما درحال انجام این کار بودیم که صدایی در راهرو بلند شد و من پرستاران و اطرافیان یک بیمار را دیدم که هراسان از همه درخواست میکنند که به یک بیمار درحال مرگ، خون بدهند.
* این ماجرا در چه سالی اتفاق افتاد؟
54 سال پیش. متوجه شدیم که یک خانم جوان عرب درحال زایمان است و به دلیل جفت سر راهی دچار خونریزی شدید شده، پزشک هم برای نجات او به دنبال خون بود، آن هم در شرایطی که نه سازمان انتقالخونی وجود داشت نه امکانات خونگیری، درس اهدا و انتقالخون نیز در هیچ دانشکدهای تدریس نمیشد و از طرف دیگر، مردم هم خیلی از خون میترسیدند. شرایط بیمار وخیمتر میشد. من داوطلب شدم و برای اهدا به بخش زنان رفتم. در آن زمان خون گرفتن هم به طرز بسیار ابتدایی، غیربهداشتی و غیرسالم انجام میشد یعنی وضع در تمام دنیا همانطور بود. وقتی خون اهدا کردم، زائو را نجات دادند. کلمه مناسبی پیدا نمیکنم برای اینکه بگویم از اهدای خونم چه حالی داشتم. هنوز از جای خود برنخاسته بودم که صدای گریه نوزاد، مرا متحول کرد. وجودم سرشار از شادی و سرخوشی غریبی بود. روز بعد به همراه استاد خود برای ویزیت بیماران رفتیم و به تخت آن زن رسیدیم. بچه در بغلش بود. به چهره تکتک دانشجویان، نگاهی گذرا انداخت اما نگاهش بر چهره من متوقف شد و بی آنکه پلک بزند، قطره اشکی از چشمانش چکید. انگار فهمیده بود که من برای نجات او و فرزندش خون اهدا کردهام. آن شب منقلب بودم و حالت عجیبی داشتم. با خدا حرف میزدم. گفتم خدایا حال که با این کار جان 2 نفر نجات پیدا کرد، چرا پیش از این، چنین راهی را در مقابل من قرار ندادی؟ بعد هم از خدای خود درخواست کردم تا موقعی که زندهام این راه را به روی من نبندد.
* درحال حاضر هم خون اهدا میکنید؟
بله اما با فواصل بیشتر که متناسب با شرایطم باشد. هیچ مشکلی هم احساس نمیکنم.
* آخرین باری که خون اهدا کردید کی بود؟
10 ماه قبل در جهرم.
* در شرایط فعلی شما سالی یک بار نسبت به اهدای خون اقدام میکنید؟
بله و هنوز هم بر سر عهدی که با خدا بستم، هستم و تا زندهام پایبند خواهم بود.
* شما عامل به اهدای خون هستید و بارها این کار را انجام دادهاید. یعنی صاحب نگرشی در این بارهاید که شما را به انجام چندین باره این کنش، هدایت کرده است. با در نظر گرفتن اینکه نگرش انسانها شکل دهنده رفتار آنان محسوب میشود، به نظر شما افراد به چه درجهای از بینش باید برسند تا نتیجه آن در رفتارشان به صورت اقدام برای اهدای خون متجلی شود؟
افرادی که داوطلبانه خون اهدا میکنند، سطوح مختلف تحصیلاتی دارند. در نتیجه با سطوح مختلفی از خرد، نگرش و بینش روبهرو هستیم. به نظرم تحصیلات و علم در ایجاد این نوع نگرش موثر است، اما جزو عوامل جانبی محسوب میشود. تربیت خانوادگی نقش مهمی را ایفا میکند. مثلا وقتی مدرسهای ساخته میشود، ممکن است از مردم همان محله درخواست کمک مالی شود. در نظر بگیرید که پیرزنی میآید و از مجموعه اندک دارایی خود رقمی را در صندوق میاندازد. چهکسی به او این را میگوید؟ نه فشاری هست و نه اجباری. این بینش آن پیرزن است که او را به پیش میراند تا در ساختن مدرسه مشارکت داشته باشد. البته همانطور که اشاره کردم، تحصیلات هم موثر است و این خرد را قویتر میکند. به آنچه گفتم آداب اجتماعی، تأثیر رسانهها و ... را نیز بیفزایید. در قدیم چون رسانهای نبود یا اگر بود، ضعیف عمل میکرد، بینش مردم هم ضعیف بود. عامل موثر دیگر، درک اهمیت نتایج کار بزرگی است که انجام میشود. شادی کسی را در نظر بیاورید که با یک بار اهدای خون، حداقل 3 نفر را جان میدهد. خود این امر نگرش ضعیف آن فرد را قویتر کرده و او را دوباره به سمت اهدای خون سوق میدهد.
* آنچه که درباره آن صحبت میکنید، نوعی رضایت درونی است که از انجام کار خیر در افراد حاصل میشود.
دقیقا و در کنار آن برای ما که به مسائل دینی معتقد هستیم، جلب رضایت خداوند هم مطرح میشود. خدا در سینه من و از رگ گردن به من نزدیکتر است. تلاش در جهت کسب رضایت الهی آن حس ناب آرامش درونی را در ما ایجاد میکند.
* آقای دکتر، آن طور که بیان کردید، عامل اصلی در ایجاد نگرش زمینهساز فرهنگ داوطلبی، مبانی اندیشهای است که خانواده به فرزندان انتقال میدهد. شما تا چه حد در این زمینه موفق بودهاید؟ آیا فرزندان شما اهداکننده خون هستند؟
بله، فرزندانم هم افتخار اهدای خون دارند و با درک فواید علمی و معنوی آن، این کار را ادامه میدهند.
* به آنچه که در مورد خانواده اشاره کردید، عامل دیگری را اضافه میکنم و نظرتان را در مورد آن میپرسم. از دیدگاه شما نقش آموزش در خلق و ترویج کنشهای داوطلبانه چقدر است؟
همان گونه که گفتم جامعه نقش مهمی برعهده دارد. منظور من از جامعه کل ابعاد آن است که در برگیرنده دولت، رسانهها، نهادهای موثر تربیتی و... است. اینها اهرمهایی هستند که مجموعا آموزش را تشکیل میدهند. از نظر من آموزش نقش اساسی دارد. مایه اصلی که در خانواده به افراد داده میشود، همانند نهال کوچکی است که آموزش و سایر عوامل اجتماعی آن را به درختی تنومند مبدل میکنند. ممکن است گاهی اوقات این عوامل، منحرفکننده باشند و زمانی تقویت کننده. آموزشی که ما طی زندگی آن را دریافت میکنیم، مثل مدرسه و دانشگاه یا آموزشهای اکتسابی که افراد خود بنا به علاقه شخصی به دنبال آن میروند، مثل خرید کتاب، روزنامه و بررسی اینترنت و وبسایتهای مختلف، همه و همه زمینهساز ایجاد همان تحول مثبتی هستند که مدنظر ما است.
* به نظر شما در جامعه فعلی ایران، آموزش چقدر به توسعه فرهنگ داوطلبی کمک کرده است؟
فکر میکنم اگر یک تقسیمبندی کلی داشته باشیم، شاید خانواده یک سوم قضیه را شامل شود. دو سوم باقیمانده، جامعه و آموزش است و از این دو سوم اگر مبنا را صد قرار دهیم، 80درصد را سهم آموزش از کانالها و طرق و مسیرهای مختلف میدانم، یعنی نه فقط معلم مدرسه یا استاد دانشگاه که تمام افراد، نهادها و عواملی که در امر آموزش سهیم هستند، مدنظر من است.
* برای طرح این سوال، با معیار خودتان پیش برویم. به نظر شما بخش آموزش فعالیتهای داوطلبانه در جامعه ما چقدر موفق بوده است؟ به عبارت دیگر، از 80 درصدی که در گفته شما سهم آموزش است، تا امروز چند هدف، محقق شده است؟
به نظر من 80 درصد تأمین است، اما تحقق اهداف، به نحوه تفکر افراد و آمادگی آنان برای جذب آموزش، بستگی دارد. برخی تمام آموزش را جذب میکنند و افرادی مثل ابنسینا، اهم، فاراده و ... حاصل میشود و برخی بخشی را کسب میکنند. اینها افراد مفید، محترم و معمولی جامعه بوده و حجم اصلی جامعه را تشکیل میدهند و بعضی هم قدرت جذب میزان بسیار اندکی دارند و گاهی مشکلاتی در جامعه ایجاد میکنند.
* به نظر میرسد که میزان مشارکت در کارهای داوطلبانه آن قدری که باید و شاید در جامعه ما بالا نبوده و گاهی متناسب با انتظاری که از ما بهعنوان یک ملت مسلمان میرود، نیست. میزان جذب آموزش را در افراد چطور میتوان افزایش داد؟
در قرآن کریم آمده که گرامیترین شما با تقواترین شماست. کسی که دزدی نمیکند، حرام و مال یتیم نمیخورد، احتکار نمیکند و دروغ نمیگوید، منزلت بیشتری نزد خدا دارد. در جامعه ما تار و پود مسأله انسانیت کمی شل شده و من نگران این مسألهام. البته مذهب به جای خود باقی است. همه میدانیم که پیامبر(ص) برای انسانسازی مبعوث شده است. اصولا همه پیامبران کارخانههای آدمسازی بودهاند. لذا علما، روحانیون، نهادها و مدیران ما باید به فکر نجات انسانیت باشند. وقتی انسانیت نباشد مردم مأیوس میشوند و میزان جذب هر نوع آموزشی در آنها کم میشود. هر وقت جامعهای در کنار مذهب به مقوله انسانیت نیز توجه کند، موفق خواهد بود. ما باید در راستای کسب فضایلی مانند راستگویی، صداقت، کمک به همنوع، امانتداری و ... بکوشیم. من بهعنوان یک معلم که صدها پزشک تربیت کردهام از بابت کمرنگ شدن این امور مثبت در جامعه، غصه میخورم.
* آیا میتوان گفت که در زندگی امروز، پر رنگتر شدن زندگی مادی در کنار سایر عوامل اجتماعی، فرهنگی، فناورانه و ... در این زمینه، در کمتر شدن توجه افراد به زندگی معنوی نقش دارد؟
بله، این بحث بسیار جالب و گستردهای است. البته توجه به امور مادی در حد متعارف، پسندیده است. حضرت علی(ع) میفرمایند: «لا معاش
لا معاد». همه انسانها در حد مشروع به مادیات احتیاج دارند. کسی تا زحمت نکشد نمیتواند زندگی خود را تأمین کند. منتهی اگر این حرکت، از حد معقولی بگذرد، مادی خواهی نام میگیرد که ناپسند است. مشکلات اقتصادی زمینهساز بیتوجهی افراد به امور معنوی است. هر وقت معیشت یک انسان در حد معقول تأمین شد، به طرف معنویات میرود. این عوامل، اثر کاهنده بر مقوله جذب دارند که درباره آن صحبت کردیم.
* فکر میکنم پیدا کردن آدمهایی مثل شما که بیش از صد بار خون اهدا کنند، اگر نگوییم غیرممکن اما سخت است. اما اگر بتوانیم این پیام را به مردم برسانیم و آنان را اقناع کنیم که هر ایرانی در طول عمر خود، یک بار، خون اهدا کند، بخش اعظم مشکلات سازمان انتقالخون حل میشود. آقای دکتر، به نظر من، شما رسانه هستید. بارها و بارها خون خود را به همنوعانتان هدیه کردهاید. ظرفیتها و پتانسیلهایی در پس این حرکت شما نهفته است. برای ما بگویید که چطور میتوان این حرکت فردی را به یک جهاد ملی تبدیل کرد؟
من تاجایی که توانستم طی سی و چند سال، این علم را تدریس و در ذهن دانشجویانم تزریق کردهام. به نظر من اهدای خون، همانند سکه دو رو دارد. یک بخش به رسانهها مربوط میشود که این قبیل کارها را منتشر و اذهان را روشن، رغبت و شوق ایجاد کنند. من به سهم خود به تمام دانشجویانم که اکنون پزشک شدهاند، گفتهام و امروز بسیاری از آنان اهداکننده خون هستند. روی دیگر سکه این است که اهداکننده بداند خونش حداقل 3 نفر را نجات میدهد. نجات انسانها یعنی چه؟ این بازی با کلمات نیست. صحبت مرگ و زندگی است. وقتی من بتوانم به 3 نفر زندگی بدهم، چرا این کار را انجام ندهم؟ چه ضرری میکنم؟ این کار، خدایی است. انسان با اهدای خون، در مقام خلیفه اللهی قرار میگیرد. شخصا باور دارم که این من نبودم که این کار را انجام دادم. انسانیت و تفکری بود که خدا به من داد و مرا بالا کشید، رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. اهدای خون مصداق واقعی این امر است. از روشهای متنوعی میتوان به خدا رسید، یکی از راهها اهدای خون است که من انتخاب کردهام. اگر این پیام را با زبان مکتوب زیبایی به افراد در جامعه انتقال دهید، شوق در میان مردم ایجاد میشود.
* درباره رکورد خود در گینس توضیح دهید.
من افزون بر تعداد اهدای خون که بهعنوان رکورد در گینس ثبت شده، دو رکورد دیگر هم دارم که یکی به پژوهشی علمی مربوط میشود. طبق استاندارد بینالمللی مردان هر 3 ماه و خانمها هر 4 ماه یکبار میتوانند خون اهدا کنند. سوالی که برای من پیش آمد این بود که این فاصله زمانی تا چه حد مستند است؟ برای یافتن پاسخ، به فکر انجام پژوهش افتادم. با افرادی که سالم بودند و سن مناسب داشتند، صحبت کردم. حاضر بودم مبلغ مناسبی بدهم تا 6 ماه هر ماه یک بار از آنها 500 سیسی خون بگیرم. در عین حال که به آنان اطمینان میدادم که در این مدت، تحت نظر یک گروه پزشکی خواهند بود و از همه جهت (روحی و جسمی) مورد مراقبت قرار خواهند گرفت اما همه میترسیدند. شبی به خود نهیب زدم که چرا خودم این کار را انجام ندهم؟ شروع کردم و به جای 6 ماه 16 ماه حتی در طول ماه مبارک رمضان 500 سیسی خون اهدا کردم، بدون مکمل غذایی و دارویی و عجیب اینکه سر هر ماه تمام شرایط بدنی من مثل یک فرد عادی بود و هیچ مشکلی نداشتم. نتیجه به صورت یک مقاله جنجال برانگیز در مجلات خارجی چاپ شد. قبلا کسی این کار را نکرده بود و مطمئنم که منبعد هم کسی این کار را نخواهد کرد. رکورد سوم هم این است که مرز سنی اهدای خون سنین بین 16 تا 65 سالگی است. من 15سال پس از مرز مجاز تنها کسی در دنیا بودم که خون اهدا کردم.
* فواید اهدای خون از نظر پزشکی چیست؟
ثابت شده که اهداکنندگان مستمر، سکتههای قلبی، مغزی، بالا بودن قند و چربی و اسید اوریک و اوره، بیماریهای کلیوی، ریوی، عروقی و عمدتا فشار خون را پشت سر میگذارند. شما فکر میکنید چه چیزی باعث شده که من در 80 سالگی اینقدر پرتوان، شاد، پرتلاش، راحت و از نظر روحی آرام باشم؟ اهدای خون منشأ همه این نعمات است. اگر بتوانید این الگو را برای مردم باز کنید تا ببینند که یک نفر که این کار را کرده در این شرایط در 80 سالگی زندگی میکند، ترغیب میشوند و به این راه میآیند. من به تنهایی نمیتوانم جامعه را هدایت کنم و دست کمک به طرف رسانهها دراز میکنم.
* اگر توصیهای به شهروندان ایرانی در زمینه انجام کارهای داوطلبانه از هر نوعی بهویژه اهدای خون دارید، این توصیه را چطور عنوان میکنید تا ما از طریق روزنامه شهروند آن را به اطلاع عموم برسانیم؟
به همه میگویم که جهان مثل یک کوه است. هر چه در مقابل کوه بگوییم به خودمان بازمیگردد. هر عمل، گفتار، کردار و تفکر ما در زندگی، عین همان عکسالعمل را برای ما میآورد. زندگی هم همان کوه است. پاسخ هر کار خیر، کمک به یتیمان، سیر کردن گرسنگان، سهم داشتن در مدرسهسازی، یاری رساندن در سیل، زلزله، تصادفات و... به خودمان بازمیگردد. اگر کسی در زمینه انجام یک کار خیر داوطلب شود، پاسخش چند برابر میشود و به خود فرد بازمیگردد. این تفکر کمکم داوطلبی را زیاد میکند.