آن شنیدستى که در اقصاى غور بار سالارى بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور
(سعدی)
قدمعلی سرامی استاد ادبیات
پیش از این برخی از نویسندگان ایرانی ازجمله آقای دکتر محمد عنایت، سعدی را بهعنوان یکی از اولین داستانپردازان ایرانی مطرح کردند. با نگاه به مجموعه آثار سعدی متوجه میشویم توانایی او تا آن حد بوده که در مجموعه آثارش حتی در یک یا دو بیت کوتاه هم داستانپردازی کند. پیام اصلی دو بیت بالا در بیت دوم به خواننده منتقل میشود. شاعر در ابتدا حکایتی که در غور (بین افغانستان و پاکستان امروزی واقع است) اتفاق افتاده را مطرح میکند. بار سالار پس از آنکه روی زمین افتاد و پیش از فرا رسیدن لحظه مرگ گفت: آدم دنیادوست، دو انتخاب بیشتر ندارد، یا باید قید دنیاداری و جمعکردن پول و گردآوری دولت را بزند یا باید همیشه چشم به راه باشد تا افزونطلبی در یکی از لحظههای عمر، او را از ستور زندگی به پایین بکشد و جانش را بستاند. مراد سعدی از بیان این دو بیت آن است که: دنیاداری و دنیادوستی، گردآوری سرمایه و تعلقخاطر به جمعآوری مال، نتیجهای جز تلفشدن در همین راه ندارد. سعدی به فرد دنیادار میگوید: ای مرد آنچه با این میزان از حرص به دنبالش هستی، قاتل تو خواهد بود. کسی که به دنبال کسب ثروت میرود با قدمگذاشتن در این راه، درواقع به دنبال عزراییل خواهد رفت. گویی فراموش کرده با این کار چشم به راه مرگ بودنش را نشان میدهد. سوالی که ممکن است درمورد پندهای اخلاقی سعدی و افرادی از این دست مطرح شود، میزان کاربردی بودن چنین بحثهایی در فضای کنونی جامعه ایران است. در پاسخ به این سوال باید فضای اجتماعی کنونی را در نظر بگیریم. در همیشه تاریخ، احکام اخلاقی صادر شده از روشنفکران، اندیشمندان، اولیای معنوی و حتی پیغمبران تنها به نیت «مسموع افتادن» از سوی قوم نیست. لزوما هم به آن معنا که همه افراد موظفند این پندها را بشنوند و به آنها عمل کنند، نخواهد بود. درواقع مطرحشدن چنین بحثهایی به آن منظور است که برخی از مردم آنها را بشنوند و عمل کنند و برخی دیگر با وجود شنیدن پیامها به آنها عمل نکنند. امروز جمعیت کرهزمین 7میلیارد نفر است و ممکن است از میان این جمعیت انبوه، تنها عدهای قلیل به این آموزها عمل کنند اما برای شاعران و اولیا همین تعداد هم کفایت میکند. آنچه اهمیت دارد، برقراری نوعی تعادل اجتماعی درمیان اهالی قوم است. بنابراین اگر قرار باشد همه افراد جامعه قوانین را زیر پا بگذارند، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود، از سوی دیگر اگر بنا باشد همه مردم به قوانین موجود عمل کنند، زندگی از عنصری به نام لطافت بیبهره خواهد شد. درواقع آدمها تبدیل به روباتهایی میشوند که از خود قوه اختیار و ارادهای ندارند. من اسم این روباتها را روباتهای اخلاقی گذاشتهام. در شرایطی که عدهای آموزههای اخلاقی را بشنوند و عدهای دیگر بیتوجه از کنار آنها عبور کنند، بالانسی زیبا در زندگی ما ایجاد خواهد کرد. هم زندگی از رونق نمیافتد و هم مشکلات بزرگ و دردناکی برای زیستن ایجاد نمیشود. بنابراین در چنین شرایطی است که زندگی انسانها بین خیروشر در نوسان است.