علی بیگدلی استاد روابط بینالملل
بهنظر میرسد این گفته که «جامعه خوب، فرد خوب میسازد گفتهای بسیار دقیق و منطقی است. حال آنکه در برخی نظامات سیاسی- اجتماعی مثل نظامهای لیبرالیستی قضیه کاملا برعکس است. در آن نظامها اصل بر تأمین رضایت فرد است چراکه آنها معتقدند در صورت تأمین رضایت افراد، رضایت جامعه هم تأمین خواهد شد.
به عقیده من اما، ما باید مثلث دولت، جامعه و فرد را در نظر بگیریم چراکه این سه ضلع با یکدیگر ارتباط سازمانی و فکری دارند. در درجه اول این دولت است که باید جامعهای مطلوب بسازد تا فرد بتواند در آن جامعه رشد مطلوب را تجربه کند. به قول ارسطو؛ دولت خوب، ملت خوب میسازد. دغدغه من هم بهعنوان یک دانشگاهی آن است که دولت ما متاسفانه نتوانسته بهبود روابط بین این سه ضلع را به سرمنزل مقصود برساند. تا زمانی که این رابطه تأمین نشود، امکان حرکت ما به سمت یک جامعه آزاد میسر نیست. در این بین با مثلی مواجه هستیم که در رأس آن دولت و در قاعده آن فرد و جامعه حضور دارند. بنابراین آنچه دولت میاندیشد و عمل میکند روی هرم تأثیر میگذارد و به دست فرد و جامعه میرسد. دغدغه تمام کسانی که جامعه را میفهمند و دردهای جامعه را میدانند، نارساییهای اجتماعی و در تنگنا بودن اندیشه فرد است. بنابراین تا زمانی که پندارها از دور و بر اندیشه فرد رها نشود، فرد نمیتواند اندیشهساز باشد. در این شرایط نیازمند اندیشهای هستیم که از یکسو ساختار ساز و از سوی دیگر ساختارشکن باشد. تلاش برای رسیدن به چنین نقطهای بهعهده طبقه روشنفکر است. تلاش این طبقه باید به نحوی باشد که دولت را مجاب کند، دست از برخی پندارسازیها برای جامعه بردارد. این پندارها هر روز که میگذرد با سنتهایی که گاهی در جامعه مقدس قلمداد میشوند، امتزاج مییابد و بهصورت «ساروجی» درمیآید که نرمکردن آن کار بسیار سختی است. شاید اگر در غرب هم افرادی چون «منتسکیو» و «ژانژاکروسو» نبودند، انقلاب فرانسه اتفاق نمیافتاد. جالب آنکه دولتمردان فرانسه چون «لوییشانزدهم» با این انقلاب همراهی کردند (لوییشانزدهم هیچ اقدامی در جهت سرکوب مردم انجام نداد). این روشنفکر است که دغدغه جامعه را برملا میکند، اگر دولتها هوشیار باشند راهحل برطرفکردن دغدغهها را پیدا میکنند. آنها در رأس هرم قرار دارند بنابراین میتوانند فرهنگ و هویت آزادسازی اندیشه را بهعنوان قطرههای ارزشمند به قاعده هرم منتقل کنند. در صورت برقراری این شرایط، هم فرد و هم جامعه به سمت اندیشهسازیهای نو حرکت خواهند کرد. تا اندیشه آزاد نشود، هیچچیزی ساخته نخواهد شد. ما نیز بدون میسر کردن آزادیاندیشه در جهت تأمین امنیت و صلح اجتماعی، نمیتوانیم جامعهای مطلوب بسازیم. نظامهای سیاسی که جامعه را به دو بخش خودی و غیرخودی تقسیم کردهاند (نمونههای بارز آنها را در قرن بیستم و بیستویکم دیدهایم) همگی با ضرر و زیان مواجه شدهاند. آنها درنهایت ناچار شدند با گروههای خودی هم گلاویز شوند. این نظامها، بیشترین لطمات را از درون جمعیت خودی خوردهاند. از درون همان خودیها «بابک زنجانی»ها و «خاوری»ها بهوجود میآیند. اینها همان گروههای خودی هستند. باید درنظر داشته باشیم روشنفکری که بهقدرت وصل میشود، دیگر روشنفکر نیست، کار روشنفکر نقد کردن است.
گروهی که هجمه میکنند، حتما از طرف حاکمیت تقویت میشوند. اما نکته در «کجفهمی» بداندیشانی است که تا آن حد به این گروهها قدرت و توان میدهند و جامعه را دچار انشقاق خودی و غیرخودی میکند. فرض کنید پدر خانواده، فرزندانش را به خوب و بد تقسیم کند. این پدر هیچوقت به نتایج مناسبی دست پیدا نخواهد کرد. در طول تاریخ این لطمهها از درون گروه خودی به نظام سیاسی ما وارد شدهاند و با توجه به شرایطی که در آن قرار داریم، این لطمهها باز هم ادامه پیدا خواهند کرد. کسی که بیرون از دایره خودی قرار دارد، توان و قدرت ضربهزدن را ندارد. خصوصا که طبقه روشنفکر به دنبال گرفتن پست، مقام، امتیاز و رشوه نیستند. دغدغه طبقه روشنفکر، مردم و مسائل موجود در زندگی آنهاست. در چنین شرایطی سپردن قدرت بیحساب و کتاب به گروههای سرخود اشتباهی فاحش است.