برنا مسروری| «گچ و چای سرد شده» به قلم آتوسا افشین نوید را برای معرفی امروز در نظر گرفتهام هرچند که نه صددرصد میتوانم شما را از خواندنش منع کنم و نه تشویق صددرصدی برای مطالعهاش در چنته دارم! «گچ و چای سرد شده» کتاب مفرحی نیست و گاهی تغییر راوی آزار دهنده است، البته نه بیشتر از تعدد شخصیتها در شروع قصه! حتی تکرارهایی نظیر «قیژقیژ ماشین کپی» نه تنها دلچسب نیست بلکه به فضاسازی نیز کمک چندانی نمیکند. سیاسی گوییهای تکراری و بیمزه هم از ضعفهای جدی کتاب است. ضعفهای سیستم آموزشی کشور نیز ظاهراً عامدانه در کتاب مطرح نمیشود هرچند که نزدیک شدن به مشکلات هر یک از معلمهای داخل داستان و بررسی این مشکلات میتوانست و میتواند قدمی هرچند کوچک در جهت اصلاح و بهبود وضعیت سیستم آموزشی تلقی شود. این نیمه خالی لیوان بود اما با همه اینها اگر بتوانید با کتاب همراه شوید نتیجه چندان هم بد نیست، گو اینکه پایانبندی قصه هم به یکدستی متن ضربه زده است ولی باز هم باقی آن را میتوان خواندنی به حساب آورد. در واقع متن و روایت کتاب خاصیت روان و دوستانهطوری دارد که مخاطب را با خود همراه میکند. کتاب همانطور که از اسمش هم تقریباً پیداست در مورد زندگی معلمهای یک مدرسه و ارتباطشان با یکدیگر است. معلمهای قصه «گچ و چای سرد شده» در مدرسهای در زعفرانیه مشغول تدریساند، معلمهایی که دردها و دغدغههایشان را همه جا با خود همراه دارند و در هر لحظهای بار آن را به دوش میکشند. هر یک از آنها داستان متفاوتی دارند که در فاصله زنگ تفریحها و بعد از تعطیلی مدرسه و در همراه شدنشان با هم (در حرکت رو به پایین شهر)، شاهد آن هستیم. معلمهایی که اغلب محل زندگیشان فاصله زیادی با محل کار آنها دارد و بالطبع مشکلاتشان هم خیلی بیش از دانش آموزانشان است. مساله داشتن یا نداشتن فرزند، به فرزندی پذیرفتن یا نپذیرفتن کودکِ دیگری و شعارهایی پیرامون این موضوع، از دغدغههای اصلی کتاب به شمار میآید، البته اشاراتی به تقابل نسلها و تضاد اهداف نیز از دیگر موضوعات دیگر مطرح شده در کتاب هستند. خلاصه که پای خودتان، بخرید و بخوانید، شاید خوشتان آمد!