مهتاب جودکی | سبزعلی تورانی، زکریا توکلی، رضا رحیمی و علی پیشآهنگ چهار نفر از 30نفری بودند که سرب معدن در جوانی آنها را کشت. آنها که در عکسهای سیاه و سفید، مردانی کت و شلواریاند با موهای سیاه، رفتهرفته مردند. زندهها هنوز در «کلاونگاه» سرب را نفس میکشند؛ فقط آدمها نه؛ زمین هم به پساب معدن و کارخانه سرب «دماوند» آلوده شده؛ مزرعهها، دشتهای حاشیه آبادی و رودخانه هم.
اهالی کلاونگاه، که روستایی در «نور»ِ مازندران است، برای دادخواهی وکیل گرفتهاند. تمام مردان آبادی سابقه کار در این کارخانه را دارند، اما بعد از بلاهایی که به سرشان آمد، حالا فقط سه نفر برای کارگری در معدن و کارخانه ماندهاند. معدن سرب قرار بود مردم را سر کار ببرد و رونق آبادی باشد، اما نشد. در عوض «آبادی» از روستا رفت و پساب آلوده به فلزات سنگین هر جا که نشست، روییدن گیاهان ممنوع شد.
سد سیمتری پساب کارخانه سرب دماوند که وقتی باد از سرش میگذرد، غباری سربی را به روستا میکشاند، همیشه نشتی داشت و فاضلابش هیچوقت تصفیه نمیشد. کسی از صاحبان معدن عین خیالش نبود تا اینکه اول آبان سد شکست و در زمینها جاری شد؛ در زمینهای کشاورزی و در منطقه حفاظتشده «البرز مرکزی شمالی.» سرب جاری که ٢هزار مترمربع از زمینهای محیط زیست و یکهزار متر مربع از زمینهای مردم را آلوده کرد و ردی ٣کیلومتری از سرب تا پایین دره روستا جا گذاشت، مردم دیگر ساکت ننشستند. محیط زیست مازندران هم از کارخانهداران شکایت کرد. اهالی که این همهسال تحمل کرده بودند، وقتی دیدند قرار نیست کسی برای پاکسازی بیاید، عکس مردههایشان را دست گرفتند و به سمت سد سربی به راه افتادند.
در آنجا معدنی تأسیس گردید
که هر سربی در آن تغلیظ گردید*
وکیلِ آبادی میگوید که «نقی» شهید زنده است. آنها که به دلیل سرب، سل و انفجار در این معدن جان دادهاند به کنار، پرونده پزشکی نقی توکلی، 62 ساله هم به شکایت اهالی از کارخانه ضمیمه شده است. در گزارش پرونده نوشته شده که او سابقه کار در معدن کلاونگاه را دارد و از 5 ماه قبل سرفههای خشک داشته و سمع کرامل در ریهها.
مردم مردههایشان را شاهد میآورند که معدن با آنها چنین کرده و جان جوانشان را گرفته. «کارگران کلاونگاه را قانع کردیم که از کارخانه بیرون بیایند. فقط سه نفر ماندند که به ما اعتراض میکنند و میگویند ساکت باشید. معیشت دیگری ندارند. میگویند نانمان را آجر نکنید.» مهدی رحمانی، وکیل کلاونگاه که پدربزرگش در 47 سالگی با عوارض کار در معدن از دنیا رفته، اینطور میگوید. شاکیان پرونده از ادارههای محیط زیست و بهداشت استعلام گرفتهاند و منتظر نتیجه دادگاهاند.
«از آلودگی آب میترسند»
اهالی به زبان محلیشان به «کلاونگاه» که بیشتر از 2850 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و «بام مازندران» است، میگویند «کَلوَنگاه». روستا در کنار آزادکوه است. وکیل میگوید که وقتی جاده چالوس نبود، «کَلوَنگاه» گذرگاهی بین محلههای شمالی تهران با استان مازندران بود: «آب و هوای خوش تابستان و بهار و برف زمستان همه را به این منطقه میکشاند. شکارگاه اینجا در زمان پهلوی مورد توجه شاه و درباریان بود. آنها که به اینجا تردد داشتند، سنگهای زینتی را دیدند. معدن را غلامرضا، برادر شاه رژیم سابق تأسیس کرد. حالا در کلونگاه یک معدن دونا است و یک معدن قربانی. قربانی همان است که قبلا شکارگاه بود.»
شروعش سال سی بود بعد سیصد
به دینامیت و باروتش دلی سرد*
معدن و کارخانه سرب دماوند (دونا) بعد از انقلاب اسلامی به نفع بنیاد مستضعفان مصادره شد. در تمام این سالها پساب کارخانه روی هم جمع شد و منطقه وسیعی را اشغال کرد. مردم کمکم مهاجرت کردند و از روستا رفتند «چون هم از آلودگی خاک و سبزیها میترسیدند و هم آبی برای خوردن نداشتند. هیچکس جرأت ندارد از آب لولهکشی روستا بخورد، چه رسد به رودخانه. همه از شهر آب معدنی میخرند.» زمانی 150خانوار در این آبادی زندگی میکرد و تعدادشان کمکم به 5 خانوار رسید، اما وقتی قرار شد در اعتراض به آلودگی کارخانه تجمع کنند، دو هفته بعد از شکستن سد «75 نفر» جمع شدند و در تجمع بعدی در روز اربعین 120 نفر از اهالی روستا سینهزنان تا سد خاکی پیش رفتند و شعرهایی درباره مردههایشان خواندند. بعد از این تجمع مدیرعامل کارخانه عوض شد، اما آلودگیها را پاک نکردند.
«دادگاه، مدیرعامل کارخانه را احضار کرده. بعد از این سر و صدا، به بهانه لایروبی رودخانه، 20 درخت کهنسال را در زمینهای پاییندست شکستند. ما هم شکایت جدیدی مطرح کردیم. بعد که سر و صدا شد، بخشی از پساب را برای حفظ ظاهر جمع کردند، اما لایههای رسوبی در زمین رفته و مگر اینکه 10 متر بکَنند تا آنجا پاک شود. چند وقت پیش کارخانهدارها با لودر آمدند و تپههای اطراف سد را هم خراب کردند. میخواستند روی سربها خاک بریزند تا از دور عادی به نظر برسد. به ما فشار آوردند برای مصالحه، بحث صلح و سازش را پیش کشیدند. ما هم گفتیم هر وقت پاکسازی کردید، قبول میکنیم اما محال است که این خاک پاک شود. محیط زیست تهران را آوردیم تا از این وضع بازدید کند و گزارشش را به عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست برساند. نماینده ما در مجلس هم آمد و دید.» کلاونگاه مثل گذشته سرسبز نیست. کلاونگاهیها در کانال تلگرامی روستا به جز عکس مردههایشان که روزی در کارخانه کار میکردهاند، تصاویری از رودخانهای میفرستند که پساب آن را از بین برده و دشت سرسبزی که سالهاست هیچ سبزهای ندارد.
9سال بعد از فیلم من سد شکست
سال 87 «شاهپور محمدی» به «نور» رفته بود تا فیلمی درباره نیما یوشیج بسازد، اما وقتی به کلاونگاه رسید، «شاعر طبیعت» را نیمهکاره رها کرد تا مستندی درباره این روستا بسازد و اسمش را بگذارد «طبیعت سربی».
«دره نور 30 روستا دارد که با اشعار نیما در ارتباط است. میخواستیم این روستاها را ببینیم. به «الیکا» رسیده بودیم، روستای کناری کلاونگاه.» رئیس شورا که دمودستک گروه فیلمسازی را دید، فکر کرد آنها از تلویزیون آمدهاند و شروع کرد به گفتن از مشکلات کلاونگاه. «گفت این پساب، این دریاچه، این مخزن، این آلودگی، این هم کارخانه. من هم گروه فیلمسازی را فرستادم تهران و قصه دیگری نوشتم برای یک مستند داستانی با موضوعی انسانی. میخواستم آموزش بدهم که حق نداریم صرف مالخواهی محیط زیست را آلوده کنیم.» فیلم در هفته مستند به نمایش درآمد و تقدیر شد. «مامور شدم که با استفاده از فیلم صدای مردم را به دولت برسانم. با افتخار پاشنه را کشیدم. پروژه اصلیام را رها کردهام و برای تعطیلی این کارخانه میجنگم.» او بعد از ساخت «طبیعت سربی» فیلم را پیش معصومه جوادی، معاون احمدینژاد و رئیس وقت سازمان محیط زیست برد: «گفت برو بیرون 10 دقیقه دیگر صدایت میکنم. در این فاصله با مدیرکل محیط زیست مازندران تماس گرفت و آنها گفتند که کارخانه خیلی وقت است تعطیل شده. بعد صدایم کرد و گفت شما دارید به ما تهمت میزنید. فقط دعا کرد که انشاءالله آلودگی در کلاونگاه نباشد.» مسئول بعدی انوشيروان محسني بندپی بود که آن زمان نماينده مردم چالوس در مجلس بود. بعد که رئیس سازمان محیط زیست عوض شد و محمدجواد محمدیزاده آمد، پیش او رفت و با آمدن معصومه ابتکار، تمام اسناد و فیلم را به او نشان داد. «داد و بیدادمان این بود که اگر روزی این سد خاکی بشکند دیگر نمیشود جمعش کرد. قطرهقطرهاش مواد سمی است و نمیشود جلویش را گرفت. ما برای جلوگیری از چنین روزی اعتراض میکردیم تا اینکه 9سال بعد از فیلم، سد شکست.»
سهم کلاونگاهیها، هیچ
مهدی رحمانی، وکیل اهالی کلاونگاه از وبسایت کارخانه و معدن کلاونگاه نقل میکند که « کلاونگاه باارزشترین معدن است» چون «سرب را 57میلیون تومان میفروشند.»، «به کشورهای خارجی خامفروشی میکنند» و «15 تیر امسال 300تن کنستانتره فروختند؛ چیزی حدود 15میلیارد تومان.»
معدن و کارخانه دماوند با این درآمد، سودی برای روستا نداشته. «نه آسفالت دارد و نه آنتن موبایل. الیکا روستای کناری ما آسفالت دارد اما کلاونگاه هیچوقت آسفالت نداشته. حالا که این سد خراب شده آقایان گفتند چه کار کنیم برایتان؟ آسفالت میکنیم! ما گوشمان از این حرفها پر است. سلامتمان را با آسفالت تاخت نمیزنیم.» کلاونگاه به شهر دور است و مسئولان کمتر راهشان را به آن کج میکنند. «فاصله روستا تا بخشداری 53 کیلومتر است.» همین است که «هزینه برای معدنداران به صفر رسیده» و «ضرر و زیان این آلودگی که ایجاد کردهاند را به مردم نمیدهند.»
غبار سربی به روستا میرسد
حسینعلی ابراهیمی کارنامی، مدیرکل محیط زیست مازندران پیش از این به «شهروند» گفته بود که عمده سرب سد پساب این کارخانه بازچرخانی میشود و مقدار کمی باقی میماند که آن هم محلول در آب نیست. او در عین حال تأیید کرده بود که این کارخانه جزو آلایندههاست و فعالیتش مسأله دارد. در عکسهای منتشر شده از کلاونگاه غباری خاکی روی سد دیده میشود که از پساب برخاسته و مردم درباره آن نگرانند. «کوچکترین نسیمی که میآید خاک پساب متعفن به گلویمان میرود و روی گیاهان مینشیند. معلوم نیست از چه جنسی است که اصلا پاک نمیشود. وقتی روی این گیاهان باران میبارد، پایشان سفید میزند و خشک میشوند.» منطقه بزرگ سد پساب کانون غبار کلاونگاه و روستاهای اطراف شده. اداره بهداشت بناست این آلودگی را بررسی کند.
حدود 50سال تولید پساب، حجم بزرگی از مواد آلی در گوشهای از کلاونگاه جمع کرده است. سد پساب بیستسال پیش پر شد و وقتی صاحب زمین اجازه نداد سد را جلوتر ببرند، ارتفاعش را بالا بردند. حالا صاحبان کارخانه میخواهند پساب را بفروشند و برای «فروش 300 تن کنستانتره سرب» آگهی مزایده منتشر کردهاند. رحمانی میگوید: «چند وقت پیش مشتری آمد برایش و ندادند. چون ممکن است در این پساب نقره و طلا و مس پیدا بشود، گذاشتند تا جایی که جا دارد از معادن استفاده کنند خالی که شد پسابش را میفروشند.»
«پس حق زندهها چه میشود؟»
«مسئولان شرکت معدنی سرب دماوند میگویند كه این کارخانه دیگر آلودگی تنفسی ندارد، آزمایش نشان میدهند و میگویند کارشان قانونی است اما نمونههای آزمایش را خود پیمانکار جمعآوری کرده. محیطزیست هم قرارشده نمونههای خودش را آزمایش کند. گیریم که بیضرربودن کار آنها برای سلامت ما تأیید شد، یکی جواب بدهد که آیا میشود 50سال در یک مکان پساب تولید کرد؟ آیا این استاندارد است؟ آیا میشود قید مناطقی که دیگر گیاهی در آن رشد نمیکند را زد؟ فقط سه نفر از مردم روستا در کارخانه کار میکنند، اغلب کارگرانشان اتباع غیرمجازند. کارخانه مدعی شده فعالیتشان مشکل تنفسی درست نمیکند و هر چه بوده مال سالهای قبل از انقلاب است اما مگر وقتی معدن و کارخانه را از شرکت بهرهبردار خریدند، در امتیاز و سود و ضررش شریک نشدند؟ پس نمیتوانند بگویند آنها که مردهاند مال سالهای گذشتهاند. پس حق زندههایی که الان مشکل تنفسی دارند، چه میشود؟ مردم خواسته بحقی دارند و قانون به ما حق میدهد. بلده منطقه محرومی است و کلاونگاه محرومترین روستای آن.» ایمان تورانی، عضو شورای کلاونگاه گلهمند اینها را میگوید.
به گوش شورای ده رسیده که قرار است در خلوتی زمستان روستا، فعالیت کارخانه را از سر بگیرند. مردم کمپینی در اعتراض به فعالیت شرکت معدنی راه انداختهاند و اگر تلفن آنتن بدهد و به شهر بیایند، هشتگ میزنند و درباره کلاونگاه مینویسند. «با کامیون خاک ریختند و سد شکسته را ترمیم کردند اما پسابها را هنوز کامل جمع نکردهاند. خبرهای غیررسمیاي شنیدهام از اینکه قصد دارند کارخانه را دوباره راه بیندازند. ممکن است سد باز هم بشکند. ما هم بهطور غیررسمی اعلام کردیم که اگر کارخانه باز شود، پیگیری و شکایت خواهیم کرد.»
کلاونگاهیها دیگر دنبال سرسبزی روستا نیستند، چون به قول وکیل آبادی «سبزی دیگر به وجود نمیآید.»
پس شما چه میخواهید؟
میخواهیم که حداقل سد دیگری به کارخانهشان اضافه نشود. ما تمام اراضیمان را از دست دادیم؛ آب و هوایمان را. رودخانه روستای کناری بوی سرب نمیداد، اما از وقتی سد شکسته، اهالی آن روستا هم میگویند رودخانه بوی لجن میدهد. بوی سرب و تعفن است. مگر میشود این همهسال این بو را تحمل کرد؟ باید این آب را آزمایش کنند، مردم میترسند از آن بنوشند. بچه که بودیم هر جا تشنه میشدیم از چشمههای زلال مینوشیدیم، الان چند تا چشمه مانده و آنها هم شکبرانگیز است. در روستا باشی و خاک داشته باشی و نتوانی سبزی بکاری و آب چشمه بنوشی، خیلی حرف است. با این همه مجازات این تخلف خیلی نیست، تهش سه ماه تا یکسال حبس. این را هم به جزای نقدی تبدیل میکنند. باز هم صاحب معدن سود میکند، نه کلاونگاه.
* شعر از سابع توکلی، شاعر روستای کلاونگاه