شهرام شهيدي طنزنویس [email protected]
عجب هفتهای بود هفته گذشته. یعنی چپ و راست خبر بود که آوار میشد بر سرمان. یکیش همین زلزله زنجیرهای که گویی به ایرانگردی آمده. البته زلزله هم احتمالا دلش میخواسته از کشور خارج شود اما تا میرسیده به گیت خروجی مرزی و یادش میافتاده باید عوارض بدهد، به مسئول گیت میگفته؛ «نمیشه حالا ارزونتر حساب کنی؟ یک کم تخفیف بده. ندارم خب. باشه پس من میرم یک دور میزنم و دوباره میام». بیخود چپچپ نگاهم نکنید. من به سردبیر قول دادهام در مورد گرانی عوارض خروج از کشور چیزی ننویسم و سر قولم هم هستم. اینکه نوشتم در مورد خود عوارض بود. همین عوارض موجود که الان 75هزار تومان است و زلزله اگر داشت، این پول را میداد و میرفت بیرون. من اگر میخواستم از گرانیها بنویسم که اول از همه باید از گرانی بنزین مینوشتم یا از افزایش قیمت دیگر حاملهای انرژی. اصولا من فهمیدهام ما با دوگونه مواجه هستیم. گونه اول حاملهای انرژی و گونه دوم بلانسبت شما نفراتی مثل من حمالان انرژی. حالا تا کار به جای باریک نکشیده، از این هم میگذریم. خلاصه من به این نتیجه رسیدم که این همه بلای نازلشده در هفته گذشته، از موضوع ریزش بخشی از دیوار قلعه پرتغالیها به علت فروش خاک جزیره هرمز بگیرید تا شایعات درگذشت هنرمندان ساکن داخل و فرنگ، باید علت خاصی داشته باشد. من مثل فرماندار تهران نیستم که به جای پیداکردن مشکل و راهحل آن برای جلب رضایت مردم، خواستار درنظرگرفتن یک پارک یا مکان دیگری مخصوص تجمعات و اعتراضات مردمی در پایتخت بشوم. من میگردم دنبال علت ماجرا. مثلا در همین پیشنهاد ایشان برای من سوالی پیش میآید که «یا مکان دیگری» دقیقا یعنی کجا؟ وسط بیابان؟ دیوارنویسی در توالتهای عمومی؟ زندان؟ میبینید مبهم است؟ اصلا ایشان فکر نکرده چنین پارک وسیعی چقدر بودجه میخواهد؟ بهتر نیست مثلا به جای این کار پارک کوچکی بسازند که مسئولان بروند آنتو و مردم همین بیرون اعتراض کنند؟ اصلا بهتر نبود ایشان به جای این پیشنهاد تعداد تلویزیونهای بزرگ شهری را بیشتر میکرد که مردم با دیدن اخبار بیست و سی و نیز ساعت 21 شبکه یک با موفقیتهای کشور آشنا شوند و نهایت برای تشکر و ابراز جاننثاری تجمع کنند نه اعتراض؟
میبینید من چقدر دوراندیش هستم؟ برای حوادث هفته گذشته هم با خودم گفتم مثل دیگران وقت تلف نکن. برای همین هم اینقدر گشتم و گشتم که فهمیدم چرا در هفته گذشته این همه بلا بر سرمان نازل شده؟ همهاش زیر سر ماموران محترم گمرک بوده. چرا؟ چون همانطور که در خرافات قدیمی اکثر کشورها سینه به سینه نقل شده، نعل اسب نقش مهمی در شگون و بخت خوش دارد. آنوقت عزیزان گمرک طی یک عملیات موفق، 250کیلوگرم نعل اسب را حین ورود به کشور شناسایی و ضبط میکنند. همین دیگر. ضبط نعل اسب همان و کاهش ضریب شانس در کشور همان. همین میشود که فردای این کشف بزرگ هم نماینده ایران از اسکار حذف میشود و هم کنگره آمریکا فروش هواپیما به ایران را ممنوع میکند. به قول میرسلیم: آقای مامور گمرک اینو چی میگی؟