شماره ۱۲۹۵ | ۱۳۹۶ شنبه ۲۵ آذر
صفحه را ببند
«شهروند» بررسی می‌کند قاتل اهلی مسعود کیمیایی موفق است یا نه؟!
قهرمان ایستاده می‌میرد!

امین فرج‌پور| در سال‌های اخیر فیلم‌های زیادی در سینمای ایران روی پرده آمده اند. فیلم‌هایی با فروش‌های چند ده میلیاردی؛ فیلم‌هایی با بی‌شمار جایزه جهانی؛ فیلم‌هایی با اسکار و نخل طلا و خرس برلین؛ و نیز فیلم‌هایی با ستارگان محبوب؛ اما در این بین قاتل اهلی مسعود کیمیایی پرسروصدا‌ترین فیلم این جمع موفق‌ها و محبوب‌ها بوده است؛ و این دلیل دارد...
بی‌تردید این‌که در میان فیلم‌های اسکاری و کنی و بیست میلیاردی فیلمی که در کارنامه خود سازنده‌اش نیز جزو آثار درجه یک به شمار نمی‌آید، ناگهان قد علم می‌کند و رسانه و برد تبلیغاتی را از چنگ آنها درآورده و چشم همگان را متوجه خود می‌کند، بی‌دلیل نیست؛ اتفاقی و خود به خودی نیست؛ و البته ساختگی هم نیست. دلیل تمام اینها هم فقط و فقط در یک نام خلاصه می‌شود: مسعود کیمیایی.
مسعود کیمیایی نامی یکه و یگانه در تاریخ سینمای ایران است. فیلمسازی که اگرچه در ظاهر سینماگری متعلق به بدنه سینمای داستانگوی این مرز و بوم جلوه می‌کند که به گفته خودش همواره با حمایت و استقبال مردم فیلم‌هایش را ساخته؛ اما در عمق، همین نکته که او در حیات هنرمندانه نیم قرنی‌اش چه در زیست فردی و سبک زندگی و چه در زیرمتنی که در آثارش به واسطه واقعیت گرایی اجتماعی خاص و شخصی شده کارگردان عریان و عیان شده و چه در حیات ادبی پر و پیمانش که رمان‌های درخشان کارنامه‌اش آن را موجب شده‌اند و البته چه در موضعگیری‌های مسئولانه‌اش در قبال رخدادها و تغییرات اجتماعی - سیاسی زمان و مکان زیستش؛ نمونه بارزی بوده - و هست - از یک هنرمند روشنفکر معترض ناآرام؛ که هیچ‌گاه نخواسته و یا نتوانسته بی‌تفاوت از کنار دنیای بیرون از دنیای هنرش رد شده و سرش را به کارش گرم کند؛ ارزش و اهمیت حضورش در دنیای هنر و ادبیات این سرزمین را نشان می‌دهد. در حقیقت کیمیایی شاید یکی از بهترین نمونه‌ها در میان هنرمندان برای تبیین نسبتی باشد که هنر و سیاست در جوامعی چون ایرانی می‌تواند برقرار سازد. هنرمندی که - فارغ از شایعات و حواشی ایجاد شده پیرامونش - همواره فاصله‌ای معقول با قدرت داشته؛ و در دو نظام کاملا متفاوت وجهه انتقادی و معترضانه‌اش را با خود حمل کرده است؛ و یکی از دلایل زیست همیشه تأثیرساز او در وادی فرهنگ و هنر همین است...
مسعود کیمیایی که به واسطه نقش غیرقابل انکارش در پی‌ریزی موج نوی سینمای ایران، از همان ابتدای ورود به دنیای سینما وجهه‌ای روشنفکرانه یافت، در ادامه با قهرمان همیشگی تک افتاده‌اش که همواره مقابل نظم مسلط طغیان می‌کرد، آگاهانه یا ناآگاهانه فیلم‌هایش را کارکردی سیاسی بخشید. در جامعه‌ای که قرن‌هاست نظم مسلط یک نظام تک حزبی را با عناوین گوناگون تبلیغ می‌کند، قهرمانی که هیچ‌گاه نخواسته برای احقاق حق دست به سوی نیروهای اقتدار اجتماعی دراز کند، برای این‌که سازنده‌اش را وجهه‌ای مبارز بخشد کافی بوده و هست. به خاطر همین وجهه متمایز از تمامیت سینمای مآل‌اندیش ایران هم بوده که هر کار مسعود کیمیایی در هر زمینه‌ای تلاشی آگاهانه در جهت تأثیرگذاری قلمداد شده؛ و همین هم هر فرد، قدرت یا سیستمی را که در مقابل او قرار گرفته است، حداقل از نظر هواداران متعصب آقای کارگردان با چوب ایستادن مقابل خواسته‌های عدالتخواهانه مردمی رانده است. بعد از درگیری‌های ایجاد شده در جشنواره فجر ‌سال گذشته باید منصور لشگری قوچانی این نکته را خوب درک کرده باشد!
از این منظر است که قاتل اهلی را می‌توان - و باید - فیلم مهمی به شمار آورد. فیلمی که دعوای کودکانه جشنواره‌هایش می‌تواند آن را با فاصله از پرشمار فیلم‌های آشکارا بهتر بدل کند به موضوع بحث‌های قشر عظیمی از جماعت سینمادوست. در حقیقت بحث‌های درگرفته میان لشگری قوچانی و مسعود کیمیایی از این رو به نفع کیمیایی تمام شد، که یک بار دیگر این موضوع را به اثبات رساند که فیلمسازی به نام مسعود کیمیایی، فارغ از کیفیت فیلم‌های اخیرش - که البته در این زمینه نیز حرف‌های زیادی برای گفتن است - موجودیتی بسیار بسیار مهم‌تر و بزرگتر از فیلم‌هایش و حتی فیلم‌های دیگر سینمای ایران دارد؛ با این‌که فارغ از این مسائل هم قاتل اهلی فیلم کم ارزشی نیست؛ به‌رغم تمام تلاش‌های آگاهانه‌ای که در کار است تا فیلم‌های اخیر این کارگردان بی‌کمترین نشانی از شکوه سینمای قبل از انقلاب این هنرمند و تلاش‌هایی یک سر شکست خورده وانمایانده شوند...
قاتل اهلی را می‌توان فیلمی از جنس گوزن‌ها، سفر سنگ و اعتراض نامید. فیلمی البته نه به قدرت و قوت قله‌ای چون گوزن‌ها - که دیگر در این روز و روزگار سیاست زده نمی‌شود در دل مجموعه‌ای کم بنیه به نام سینمای سیاسی، فیلمی با چنان کمالی حاصل آورد. قاتل اهلی فیلمی رازگو و پیشگویانه است. فیلمی از سنخ سینمایی که در اوج قدرقدرتی سلطنت نوید به خود بازگشتن در خود شکستگان، با کمک چریک زخم خورده را داد. از سنخ سینمایی که در هیاهوی اواخر دهه هشتاد و جوزدگی مردم و مجلس آن روزگار سخن از هماهنگی سازهای ارکستر به میان آورد و تک‌افتادگی ساز مخالف. قاتل اهلی امروز نیز با همان صراحت به قضاوت روزگارش نشسته. امروزی که آزادی‌طلب و عدالتخواهش که علیه رانت و رانتخوار برخواسته؛ خود با امدادهایی غیبی به این جایگاه رسیده. امروزی که مرز آزادیخواهی در آن جایی است که منافع فردی طرف را دچار مخاطره و سالاری طرف را دچار خدشه نکند.
قاتل اهلی افشا می‌کند و سپس تن به قضاوت می‌سپارد. فیلمی که در آغاز با صراحتی
شگفت انگیز مافیای اقتصادی و فساد قدرت سیاسی را مورد حمله قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه آقازاده‌ها، سرمایه‌داران نوکیسه و زالوهای اقتصادی باد کرده و فربه از انواع رانت‌های گوناگون سرگرم غارت و چپاول بر سر سفره‌ای هستند که چهار دهه پیش برای مردم گسترده شده بود. همین فیلم در ادامه همین مسیر است که تن به قضاوتی بیرحمانه می‌سپرد. وقتی قهرمانش را که قاعدتا باید ادامه خط قهرمانان مرگ آگاهی باشد که همواره زیبا و ایستاده مردن را انتخاب کرده‌اند، چنان تک افتاده و تنها و حقیر و نالان به دست مرگی زشت می‌سپارد، اوج قضاوت اجتماعی کیمیایی است. در حقیقت خود کیمیایی با همین تک صحنه پایانی نشان می‌دهد که خود نیز قهرمانش را دوست ندارد؛ با این‌که پیداست خوب می‌شناسدش؛ و این شناخت را در چنگ به خس و خاشاک زدن جلال سروش برای تعویق مرگ، حتی اگر شده ثانیه‌ای، به وضوح می‌بینیم. با چنین لحظاتی است که پیداست فیلم دغدغه‌های معترضانه، عدالتخواهانه و ستیزنده سازنده‌اش را تمام با خود دارد؛ و از این روست که تلاش عده‌ای برای ترسیم خط گسست میان این فیلم با سایر آثار مسعود کیمیایی مضحک
جلوه می‌کند.
در ادامه سعی شده با گزیده‌هایی از آرا و نظرات شماری از منتقدین درباره فیلم قاتل اهلی آشنا شویم...

خلاصه داستان قاتل اهلی

حاج آقا دکتر جلال سروش (پرویز پرستویی) کارآفرین موفق بخش خصوصی تصمیم به افشای خیانت‌های شرکت پیسارو که مافیای قدرت و ثروت است، می‌گیرد. سیاوش مطلق (امیر جدیدی) و احمد کیا (حمیدرضا آذرنگ)، فرزند خوانده‌های سروش‌اند و سیاوش نه فقط مورد اعتمادترین فرد نزد سروش بلکه دلبسته مهتاب (پگاه آهنگرانی) دختر او هم هست اما مهتاب رابطه‌ای عاطفی با بهمن (پولاد کیمیایی) خواننده پاپ دارد. تعطیلی کنسرت‌ها، دامنه اختلافات اقتصادی سروش و شرکت پیسارو تاوانی دارد که نه فقط اطرافیانش، بلکه همه مردم باید آنرا بپردازند و ...
بازیگران: پرویز پرستویی، امیر جدیدی، پگاه آهنگرانی، پرویز پورحسینی، حمیدرضا افشار، حمیدرضا آذرنگ، هستی محمایی، لعیا زنگنه، رضا رشیدپور، یغما گلرویی، پولاد کیمیایی و حامد شیخی

خودکشی فیلمساز صاحب سبک!
نیره رحمانی - مد و مه|  قاتل اهلي ساخته مسعود‌ كيميايي فیلم ضعیفی است. در سال‌های اخیر همه فیلم‌های مسعود کیمیایی به شکلی حاشیه داشته‌اند، بعضی بیشتر بعضی کمتر؛ برخی رسانه‌ای شده‌اند و برخی نه و البته همگی نیز براین نکته تأکید داشته‌اند که خود مسعود کیمیایی مهم‌تر از فیلم‌هایش بوده. حاشیه مهم‌تر از متن بوده، حال این حاشیه حرکت‌های نمایشی و جنجال‌آفرینی‌های سازنده بوده یا دعوا و مرافعه‌اش با دیگران پشت صحنه و...
کیمیایی این روزها متاسفانه با باور این‌که پس از نیم قرن فیلمسازی بهتر از هر کسی سینما و فیلمسازی را بلد است؛ بی‌آن‌که به مخاطب بیندیشد و بی‌آن‌که به نفس هنر بیندیشد و حتی بی‌آن‌که به خود سینما بیندیشد، تنها تصویرگر تمایلات شخصی خود بوده است. به نظر من این احساس بیگانگی و سرخوردگی که حتی علاقه‌مندان پایمرد سینمای او دچارش شده‌اند از این ناشی می‌شود. قاتل اهلی فیلمی خوش عکس است، کارگردانی فیلم در برخی فصل‌ها قابل اعتناست؛ اما کلیت فیلم نه‌تنها آشفته که به شدت بی‌سروته و از همه بدتر بی‌ربط به این روزگار است. این بی‌ربط بودن به زمانه بزرگترین معضلی است که گریبان فیلم و سازنده‌اش را گرفته؛ فیلمسازی که با پوست انداختن ظاهری قهرمانان فیلم‌هایش، کوشیده خود را به این روزگار نزدیک کند اما نه‌تنها در این زمینه توفیقی نیافته که حتی آن قهرمانان سنتی آثار خود را نیز از دست داده و سینمایش از آن زمان به شدت لطمه خورده و افت کرده است. به همین خاطر است که وقتی در دهان شخصیتی مثل بهمن به‌عنوان نماد هنرمند معترض و متعهد این روزگار (با آن اجرای ناامید‌کننده پولاد کیمیایی مثل همیشه) شروع به شعار پراکنی می‌شود، تماشاگر جدی خنده‌اش می‌گیرد!
و این مجموعه باور نکردنی از کلیپ‌های خوش رنگ و لعاب، به اضافه خط داستانی بدون منطق و موقعیت‌های دلخواه فیلمساز بوده‌اند، با وجود همه پتانسیل دو بازیگر اصلی فیلم (پرستویی و جدیدی) و تلاشی که خرج این فیلم کرده‌اند تنها نتیجه‌گیری از آن حس خودکشی فیلمساز صاحب سبک
 دیروز است.

شكل يك بيانيه موزيكال
ونداد الوندي‌پور - مدومه|  اگر آقاي مسعود كيميايي فقط سه فيلم قيصر، داش‌آكل و گوزن‌ها را ساخته بود، به گردن سينماي ايران حق داشت و نامش در تاريخ اين سينما ماندگار مي‌شد. اما فيلم‌هاي سال‌هاي اخير او، يكي از يكي ضعيف‌تر بودند. فيلم‌هايي مبتني بر ديالوگ، شعاري و بيانيه وار. فيلم قاتل اهلي نيز يكي ديگر از آن فيلم‌هاي ضعيف است؛ داستان يك مدير اقتصادي مسلمان و پاكدامن و مشكلات و دغدغه‌هايش (جلال با بازي پرويز پرستويي). اما فيلم مشابه يك ميزگرد تلويزيوني است؛ البته دكوپاژ و فيلمبرداري و ديگر ويژگي‌هاي فني فيلم قوي است، اما مشكل، فيلمنامه است؛ مثل بسياري از ديگر آثار او. البته چيزهاي خوبي هم در فيلم گفته مي‌شود: اشاره به اختلاس‌هاي كلان و بيكاري و بر هم زدن كنسرت‌ها و... اما اينها همه به شكلي شعارگونه و با لحني پرطمطراق و غيرطبيعي گفته مي‌شوند، نه با زبان سينما و تصوير و نشانه. اما آنچه در فيلم اعصاب آدم را خرد مي‌كند كنسرت‌هاي فيلم است (پولاد كيميايي نقش يك خواننده را بازي مي‌كند.) كنسرت‌هايي با ترانه‌هايي شعاري و بعضا ناموزون كه بسيار بيشتر از حد متعارف، تايم فيلم را صرف خود كرده‌اند. (ترانه‌هايي كه فيلمساز به فيلم تحميل كرده و ظاهرا به مذاق تماشاگر عام خوش مي‌آيند پيش از اين به فيلم‌هاي قيصر و داش آكل هم ضربه زده بود.) برخي صحنه‌هاي فيلم هم اساسا بد از كار درآمده‌اند؛ مثلا صحنه بحث بهمن (پولاد كيميايي) با جلال، يا صحنه زدن كيف دختر جوان توسط يك موتوري، يا ري‌اكشن شات‌هايي كه از تماشاگران كنسرت مي‌بينيم، يا سكانس عجيبِ ناگهان سردرآوردن كاراكتر امير جديدي در داخل استخر، آن هم با مايو. مك گافين داستان، يعني اسنادي كه ضد جلال است و در يك‌هارد نگهداري مي‌شود هم سست است و معلوم نيست چگونه چنين مداركي ساخته شده‌اند و نقش جلال در ماجراي مدارك چيست. آقاي پرستويي هم يكي از بدترين بازي‌هاي زندگي‌اش را ارايه داده است؛ بازي اغراق شده و پر از ژست‌هاي اضافه. در كل مي‌توان فيلم قاتل اهلي را چنين توصيف كرد: يك بيانيه سياسي موزيكال، با بازي بد بازيگر اصلي و پر از صحنه‌هاي زايد و اضافه.

حدیث نفسِ فیلمساز
افشین علیار|  سینمای مسعود کیمیایی هنوز هم دوست‌داشتنی است. هستند کسانی که قاتل اهلی را دوست داشته باشند، اما نکته مهم در نگرش کیمیایی ست، نگرشی که محافظه کار شده است و نمی‌خواهد ریزبینانه جامعه را نقد کند. وی نمی‌خواهد فیلمی بُرنده مثل اعتراض بسازد که محتوایش سیاست و عشق باشد، این محافظه کاری در محتوا و شعار دادن نمی‌تواند به دلیل سن و‌سال یک هنرمند باشد، اما باز هم می‌شود امیدوار بود که مسعود کیمیایی یک عنصر بسیار مهم به نام اعتقاد و هدف دارد، فیلمساز ما به خاطر گیشه از اعتقاد و هدفش در حق سینما کوتاهی نکرده است، شاید انتظارهای ما از سینمای کیمیایی بیشتر شده باشد! چه فیلم‌های کیمیایی را دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم او معمار اصلی سینمای ایران است کسی که در این برهه زمانی شاید نتواند صریح‌تر فیلم بسازد اما هنوز هم هستند کسانی که ادعا دارند سینما را از فیلم‌های مسعود کیمیایی آموختند.
و اما قاتل اهلی... مسعود کیمیایی در آخرین فیلمش با بهره‌گیری از اِلمان‌ها و نشانه‌های سینمایش مثل همیشه به مسأله اجتماعی پرداخته است. موضوعاتی مثل اختلاس، پولشویی، رانت‌خواری، واردات غیرمجاز دارو، اما پرداختن به این موضوعات و در این میان خلق کردن قهرمان، نمی‌تواند برای سینمای کیمیایی امتیاز مثبتی داشته باشد چرا که قاتل اهلی در موازات سیاسی بودنش دیالوگ‌هایی را به مخاطب ارایه می‌دهد که صرفا شعار می‌باشند، کیمیایی این شعارهای در دهن نچرخیده را به سبک دیالوگ‌نویسی خود در دهان آدم‌های فیلمش می‌گذارد که اساسا هیچ‌کدام از شخصیت‌ها ظرفیت گفتن این دیالوگ‌های شعارگونه را ندارند. فیلمساز مولف ما می‌خواهد از جلال سروش که پرویز پرستویی آن را بازی می‌کند یک قهرمان بسازد، قهرمانی که پاک و منزه است اما اطرافیانش به او اتهام دولتی زده اند، اساسا جلال سروش به شخصیت نمی‌رسد و نمی‌تواند به یک قهرمان تبدیل شود زیرا این کاراکتر به لحاظ عدم پرداخت درست و به قاعده تبدیل به یک آدم منفعل شده است، ابعاد مختصاتی جلال سروش با قهرمان بودن یک فیلم منطبق نیست زیرا که جنس آدم‌ها در قاتل اهلی با یکدیگر تفاوت‌های زیادی دارد به همین دلیل اساسا نمی‌شود جلال سروش را یک قهرمان فرض کرد از سوی دیگر فیلمساز جایگاه دولتی و اجتماعی جلال سروش را برای ما مشخص نمی‌کند...

 


تعداد بازدید :  418