| نسیم خلیلی|
هر کو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز/ نقشاش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
از فرشتگان گچی تا زنانی با سرمهدان
به میان موزهای از هنر و زندگی میرویم که وقتی کوبهاش را میزنی، دریچهای به روی تاریخ گشوده میشود؛ فرش و نقش و حجاری و پردههای روایتخوانی. برای ورود به این جهان خیالانگیز، از سردری شورانگیز باید بگذریم که خود تکهای از هنر و زندگی و تاریخ است. نقشی از موجودی بالدار بر فراز سردر خانه ایرانی. هنر و زندگی در عمارت ایرانی با کندهکاریهای سردر خانه آغاز میشود و فراواناند نقشهایی از فرشتگان بر سردر خانههای اشکوبهدار، کلاهفرنگیها، واسطههای گچی میان زمین و آسمان، انسان و خدا، زندگی و هنر. بیشتر این نمونههای گچکاریشده را در بناها و عمارتهای روزگار قاجار میتوان جست. وقتی انسان در آستانه خانه و زندگی و سفره به یاد فرازمین میافتد. ریشه تقدس این فرشتگان نمادین هنری را به امشاسبندان اوستایی رساندهاند. سوزان گویری در کتاب خود «آناهیتا در اسطورههای ایرانی» این عبارت را در زبان پهلوی، از دو واژه «مشا» به معنای مرگ و «سپنتدا» به معنای درمانبخش و مقدس برآمده میداند و بر آن است این عبارت «جاودان مقدس» معنا میدهد؛ جاودانی مقدس بر فراز زندگی هر روزه ایرانیان، بر فراز خانهها چنان که ژاله آموزگار و احمد تفضلی در کتاب «اسطوره زندگی زرتشت» درباره همزیستی میان انسان و فرشتگان در جهانبینی انسان باستان و از منظر اهورامزدایش چنین نوشتهاند «خواست او بر این قرار گرفت که در صورتی از نور درخشان، صورت انسان را ترکیب کند و هفتاد فرشته بزرگوار را گرد او جمع کرد و خورشید و ماه و ستارگان و زمین و آدمیان را آفرید که سههزارسال بیحرکت بود».
این نقشها بر سردر خانههای دوره قاجار شاید تقلیدی از فرشتههای چهار بال نگهبان بوده است که با تنپوش عیلامیشان بر ورودی تالار پاسارگاد و سردر طاق بستان و سردر عمارت هشت بهشت اصفهان و جاهایی شبیه آنها نقش بستهاند یا تقلیدی از شکلهای فرشته به سبک ایرانی در کتابهایی محبوب همچون «عجایب المخلوقات» که در تاریخ هنر کتابت و نسخههای خطی آوازه دارند. امروز که از خانههای قدیمی نشانی نیست، این فرشتهها را مثلا بر سردر عمارت مسعودیه در تهران میتوان دید که با دستانشان کتیبه «الله اکبر» بنا را استوار نگه داشتهاند. آن فرشتگان حجاریشده بر دیوار، گویی هم پاسداران هنر در زندگی صاحبان بنا، هم پاسداران معنویتاند. این کتیبه اللهاکبر البته خود تکهای دیگر از هنر ایرانی را در خانهها و امامزادهها و دیگر بناهای شهری فرایاد میآورد. هنر کتیبههای مشبک فولادی که بیشتر به نامهای خداوند و آیههای قرآن آراسته بودهاند، گاه در قالب کتیبههایی کوچکتر بر چرم کوبیده میشدند و پهلوانان بر بازو میبستند. با گشتوگذاری در تالار «هنر و زندگی» در کتابخانه و موزه ملی که از «اثاث البیت» سرشار است، تکههایی از «هنر» را در «زندگی» ایرانی میتوان به تماشا نشست که در آرایههایشان، تاریخ و هنر و مذهب و زندگی درهم پیچیده است. افزون بر این، هنر مشبککاری روی فلز، بر ابزارهایی روزمره همچون سرمهدانها نیز کاربرد داشته است. در تالار زیبای «هنر و زندگی» که تازه در میان مجموعه وقفی حاج حسین آقا ملک گشایش یافته است، سرمهدانهایی با این تکنیک و متعلق به دوره صفوی به چشم میخورد که زیبایی و محبوبیت این هنر را در قلب زندگی روزمره مردم بهویژه در تاروپود زندگی زنانه با همه لطافت و شکوهش مینمایاند. موریس اسون دیماند در کتاب «راهنمای صنایع اسلامی» درباره اوج هنر فلزکاری در دوره صفویه مینویسد «فلزکاران دوره صفوی در استعمال آهن و فولاد مهارت بسیار پیدا کردند و قطعات بسیار عالی ساختند که از نظر فنی از کارهای دورههای قبل به هیچوجه پستتر نیست. اشیای فولادی از قبیل کمربند و لوحه و نشان و غیره دارای تزیینات توباز است که گاهی با نقره یا طلا ترصیع شده است. طرح تزیینی اینها در هر مورد بسیار عالی است. یکی از کمربندهای موجود در موزه توپقاپسرای نام شاه اسماعیل اول و تاریخ 913 هجری را دارد». این سرمهدانها اما شاید هدیههایی زیبا و زندگیبخش بودهاند که به زنی با چشمانی فریبا و گیسوانی کمند ارزانی میشده است تا خود را و جهان و تاریخ را بیاراید.
از قصه فیروزهای حوض
تا قصه رستم و دیو سپید بر دیوار
با گذر از سردر فرشتهگون عمارت، به خانه گام مینهیم. حیاط و حوض فیروزهای، با دو سه ماهی گلی رقصان و گاه گویهای نارنجی پرتقال میان آب، یا مثلا هندوانهای، دستهای سبزی تازه که همان زن عفیف و زیبای خانه -صاحب سرمهدان- در زلال آب حوض شسته است. حوض یا گرد است یا چهارگوش و مستطیل و خانه با آجرچینها، کاشیهای الوان، پر از اسلیمی، پر از زندگی منقش است. اوج هنر اما با گامنهادن به اندرونی خانه است که رخ مینماید؛ فرش ایرانی که در تالار زیبای «هنر و زندگی» ملک، با قالی روشن و زندگیبخش بافت تهران آغاز میشود؛ شکوه نقش و قصه و تاریخ در دل دستبافتهای گسترده و زیبا. میگویند قالیبافی ایرانیان از عصر مفرغ به امروز رسیده است، از 4هزارسال پیش! سرماکس مالووان، باستانشناس، در کتاب «بینالنهرین و ایران» انگارهای جالب در این زمینه مطرح میکند. او پیش از آنکه تاریخ چندینهزار ساله قالیبافی ایرانی به اثبات برسد، بر این باور بوده که نقشمایههای سفالینههای رنگین ایرانی در دوره باستان، بازتابی از طرحهای پارچهبافی و فرشبافی ایرانیان بوده است. اکنون به فرش عنابیرنگی زیبا مینگریم که بافت مشهد بوده، نقشهای آن از شکارگاهی الهام گرفته که گویی خود قصهای اساطیری بر زیر پای صاحبخانه بوده است. روایتی از اسطورههای هند با بافت ظریف و ابریشمین بافنده نامدار این سبک از قالی. «دلرهایی»؛ او این فرش زیبا و نفیس را درسال 1342 بافته است، فرشی که میخواهد شکوه جهان را به یادت آورد. گام از گام که برمیداری و پاهایت را روی گلها و اسلیمیها، موجودات بالدار فرازمینیاش در نبرد با فیلچهها میگذاری، نبردی که شاید یادآور نبرد همیشگی خیر و شر است در جهان معرفت و هنر ایرانی. همسان این نقشها را در فرشهای نقش اژدهایی که در تاریخ هنر به نام قالی ارمنی آوازه یافته است نیز میتوان جست. موریس اسون دیماند در کتاب «راهنمای صنایع اسلامی» درباره این قالیها نوشته است «این قالیها دارای طرح لوزی برگهای دندانهدار است که در داخل آنها شکل اژدها که گاهی درحال جدال با عنقاست کشیده شده است». او سپس تأکید میکند «ممکن است قالیهای نقش حیوانی که در نقاشیهای قرن دهم و یازدهم هجری دیده میشود نمونه و سرمشق قالیهای نقش اژدهای دوره بعد واقع شده باشد». ردپای این تاثیرگذاری تاریخی را در قالی زیبای تالار «هنر و زندگی» کتابخانه و موزه ملی ملک نیز میتوان پی گرفت، هرچند درباره قالی بافت تهران چنین روایت شده است که نخستین بافندگان قالی تهران، ساکنان مناطق روستایی پیرامون بودند. با برگزیدن تهران به پایتختی قاجارها و ورود مهاجران از منطقههای گوناگون ایران به این شهر، اما آموزههای قالیبافی سنتی آنان نیز به این شهر جابهجا شد و پس از آمیزش با طرحهای قالیهای روستایی، پیدایش شکلهایی تازه از قالی را در پی آورد. این دستبافتههای تهرانی، بیشتر از جنس نخ پنبه و پشم و در مواردی ابریشم بودند و با پرزهای کوتاه و بافت نسبتا فشرده و سبک شناخته میشدند. زمینه روشن و طرحهای لچک ترنج، درختی حیواندار و ساده، شکارگاه و هراتی در کنار بهرهگیری از رنگهای گیاهی از دیگر ویژگیهای این گونه قالی به شمار میآمد.
آنسوتر بر دیوار نیز قصههای کهن ایرانی آویخته شده است؛ گویی انسان ایرانی در خانهاش در میان قصهها و اساطیر رها شده است تا بهتر بیندیشد و شایستهتر بزید. یک پرده معرقدوزی قلابدوزی در میان مجموعه اهدایی بانو عزتملک ملک، دختر حاج حسین آقا ملک، بنیانگذار و واقف کتابخانه و موزه ملی ملک، در تالار «هنر و زندگی» به چشم میخورد که به تصویر نبرد رستم و دیو سپید منقش و با تکنیک معرقدوزی همسطح بر پارچه ماهوت پشم همراه با آستر ابریشم دوخته شده است. این پرده زیبا، بسیار رنگارنگ و تپنده و جاندار، خود را مینمایاند، گویی به دیوار خانه که مینگری، ذهن و جانت به میان شاهنامهای میرود که مصور و زیبا بر طاقچه نشسته است. جهان قصههای ایرانی هرچند با رستم و شاهنامه، معنای حماسی میگیرد، اما وجه دینی و اعتقادی نیز در آن همیشه پررنگ بوده است؛، دستبافتهای دیگر که بر دیوار تالار آویخته شده است، این حضور و مانایی را در میان اثاث البیت زندگیبخش این تالار گواهی میدهد؛ پرده خروج مختار! قیام مختار، قصهای با رویکرد مذهبی به شمار میآید که با تکنیک ترکیببندی روایی و خوشنویسیهای زیبای حاشیهاش، حماسه دینی مختار را در پشتیبانی و خونخواهی از قیام کربلا، سالها بر دیوار عمارتی در این سرزمین به یاد صاحبانش میآورده است. به جز پردههای قصهمحور و معطوف به باورهای دینی و مذهبی، دستبافتههایی دیگر نیز در این تالار زیبا میتوان دید که تکههایی از هنر محلی و بومی منطقههای گوناگون به شمار میآیند. پرده قلابدوزی رشت از آن دسته است که اصطلاحا رشتیدوزی نامیده میشود و نقشهایی شبیه لچک و ترنج رایج در قالی ایرانی دارد، نیز پردههای زیبای قلمکار که نه با مُهرهای امروزی که با دست هنرمندان نقش شدهاند.
مرغکانی پروازکنان در گلزار خانه
این همه زیبایی و نقش در فرش زیر پا و پرده روی دیوار تا سرمهدان و گُلگیر شمع و دیگر اشیای زیبای تالار «هنر و زندگی» اما گاه نقشی بر عقدنامههای صاحبان این عمارتها شده است؛ عقدنامههایی سرشار از اسلیمیها و گلهای ختایی به خط خوش که آغاز یک زندگی تازه را در میان رنگ و نقش و هنر قاب گرفتهاند. این عقدنامههای زیبا با خوشنویسیهای دلانگیزشان، تاریخ هنر خوشنویسی را در ایران به یاد میآورند؛ یادآور کتاب «همای و همایون» خواجوی کرمانی به خط زیبای میرعلی تبریزی، از خوشنویسان پرآوازه ایرانی که آثار بدیع ادبیات ایرانی را به این خط خوش ماندگار کرده است، یا دیوان میرعلیشیر نوایی به خط خوش سلطان علی مشهدی یا دیوان جامی به خط عبدالکریم خوارزمی و نسخهای از یوسف و زلیخای جامی به خط میرعلی هراتی! اکنون در همین تالار، گویی همان شور و زیبایی هنری را در تکههایی از زندگی آدمهای نزدیک به همین روزگار میتوان دید. یک عقدنامه زیبای مطلا در میان مجموعه اهدایی بانو نسرین دستغیب بهشتی، در یکی از ویترینهای تالار به نمایش درآمده است که ازدواج میان آقا میرزا محمد خلیل مشهور به میرزا آقا فرزند میرزا محمد حسن را با فاطمه سلطان فرزند میرزا محمد به تاریخ 18 ذیحجه 1304 هجری قمری گواهی میدهد. این سند عقدنامه، از هنرهای اصیل ایرانی پوشیده و سرشار است، از خوشنویسی و تذهیب، یکی از دیگری خوشتر! تذهیبهایی که شاید زیبایی کار هنرمندانی را در تاریخ ایران به یاد میآورند؛ همانها که در منابع تاریخی نیز ستایش شدهاند. مولانا حسن بغدادی، از آن دسته هنرمندان است که اسکندر بیک منشی، تاریخنگار بزرگ روزگار صفوی، او را در فن تذهیب و طلاکاری «وحید عصر» و «نابغه زمان» میداند و دربارهاش در کتاب «عالمآرای عباسی» مینویسد «مجملا فن تذهیب را به سرحد اعجاز رسانیده بود. جمیع استادان این فن او را در این امر مسلم داشتند. مذهب مولانایاری که این شیوه را بر طاق بلند نهاده بود در برابر ریزهکاری و دقیقهپردازی او آب و رنگی ندارد». این عقدنامه زیبا را شاید صاحبانش قاب گرفته بودهاند و قاب زیبا سالها زیر نورباران لاله چراغ بلوری دوره قاجار میدرخشیده است. این لاله بلورهای سرخگون با نقشهای زیبای بلورینشان، روی طاقچه خانههای ایرانی کنار قرآن و مفاتیح و گلدان چینی گل و مرغ و رادیوهای بزرگ چوبی، سالها نشسته و به جهان ایرانی نگریستهاند. این لالهها یک تکه از زیبایی و شکوه هنر شیشه در ایراناند که بیشتر، خود را در بطریها و ابریقها و گلدانها و پنجرهها و جامها مینمایاندند. ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی که در دوره صفوی به ایران سفر کرده است، در «سفرنامه شاردن» بهترین گونه این شیشهسازی را به شیراز متعلق میداند. سر رابرت کرپرتر نیز در سفرنامه خود این روایت را تایید میکند. در همین مجموعه زیبا، ازجمله اشیای اهدایی بانو ایران دستغیب، گلدانهای شیشهای با تزیینات سنگهای رنگین نیز به چشم میخورد که وجهی دیگر از هنر ظرفهای مذهب و مینایی شیشه را مینمایاند. در زندگی ایرانیان و در دل عمارتهایشان اما تنها فرشها و نقشها با روایتهایشان نبوده که آرامش دورهمنشینی را فرایاد میآورده است. مبلمان و میز پذیرایی نیز در بسیاری از خانههای ایرانی بهویژه در تاریخ معاصر، جنبهای هنری به خود میگرفته است، چنان که گاه رویه میز خاتمکاری میشده یا سینی قلمزنیشده بر یک پایه بهعنوان میز به کار میآمده است. در این تالار موزهای در دل مجموعه وقفی حاج حسین آقا ملک، یک میز زیبای پذیرایی به چشم میخورد که به سال 905 هجری قمری با تکنیک مشبکسازی و معرقکاری روی چوب در سوریه ساخته شده است. کمی آنسوتر مبلمانی زیبا با همین ویژگیها باز کار هنرمندان است که بناهای بزرگ تاریخی را به یاد میآورد که با هنر چوببری و منبتکاری آراسته شدهاند. مسندهای چوبی بیتالمقدس و مسجد بزرگ دمشق و مسجد قیروان از آن دستهاند که در همه آنها اسلوب هنری ساسانیان را نیز میتوان بازیافت. چوببری و منبتکاری تنها به این کارهای زندگیبخش منحصر نبوده است. موریس اسون دیماند در کتاب «راهنمای صنایع اسلامی» یکی از نمونههای عالی و بدیع منبتکاری سوریه را تابوتی میشناساند که به شاهزاده خانم عادلیه در شریح الامام الشافعی متعلق بوده و هنر با همان شکوه و ظرافت نمایان شده است که در مبلمانها و بناهای دیگر دیده میشود. هنر، زندگی و مرگ، اینجا گویی یک مثلت باشکوه نمادین ساختهاند که هنرمند را درگیر خود کرده است. پژوهشگران البته در این میانه از زیبایی آثار چوبی ایرانی نیز فراوان سخن راندهاند. قباد کیانمهر در نشریه «هنرهای زیبا» در زمستان 1383 خورشیدی در نوشتاری، با اشاره به آثار کندهکاری چوبی ایرانی همچون درِ بقعه شاهزاده حسین در قزوین بهعنوان نمونهای پرآوازه مینویسد «یکی از تحولات عمدهای که در منبتکاری سبک صفوی در مقطع سوم حکومت شاه طهماسب علاوه بر بکارگیری نمادهای ایرانی به وجود آمد، در شیوه آن موسوم به تراش مقعر با حمیلهای نازک است که این شیوه از سال 967 هجری قمری در آثاری مانند مقبره شاهزاده حسین به وضوح ملاحظه میشود». این درِ زیبا با یک گل شاهعباسی در شمسه وسط و دو اسلیمی پرکار، آنچنان بدیع و زیباست که شاید اگر خانهای بدان آراسته شود، آن خانه در کمال زیبایی باشد. دیگر اثر زیبای چوبی که از تاریخ میآید و لطفالله هنرفر آن را در کتاب خود «گنجینه آثار تاریخی اصفهان» وصف میکند، دری منبتکاریشده از دوره آل مظفر است که دهلیز مقبره امامزاده اسماعیل اصفهان به وسیله آن به مرقد شیعا پیوند مییابد؛ با سطحهای پیچیده و درهمتنیده منبتشده که ترکیب و تداخل زیاد نقشها و خطها، سطحهای منبت را افزایش داده است.
باز به میان تالار «هنر و زندگی» بازمیگردیم. بر مبلمان کار سوریه مینشینیم و به گنجه زیبای بانوی ایران دستغیب بهشتی مینگریم که کاسهها و بشقابهایی با نقش زیبای گل و مرغ را نمایش میدهد. این ظرفهای زیبا با رنگهای زنده سبز و آبی و سرخ، نمونه آثار هنری چیناند که وجودشان در یک دوره ویژه در خانههای ایرانیان، جلوه زیبایی و هنر بوده است؛ جالب اینکه آرایههای گیاهی و همنشینی آنها با پرندگان، از نخستین نقشمایههای مرسوم در هنر ایران باستان دانسته شده است و تداول این نقش بر ظرفهای چینی، نشانهای از تأثیرپذیری دوسویه هنر ایران و چین میتواند باشد. چنانچه در نگارههای زیبای گل و مرغ که در هنر ایلخانیان جلوه مینماید نیز پژوهشگران نشانههایی از تأثیرهای هنر بیزانسی، قبطی، حبشی و ساسانی را در کنار هم دیدهاند. به نظر میرسد رمز زیبایی این نقشها در همین تأثیرها و پیوندهای هنری باشد. حسینعلی ماچیانی در کتاب «مرغان تسبیحگوی» بر این باور است که نخستین نگارههای گل در نگارگری ایران باستان، صبغه واقعگرایانه ندارند و این گذر زمان است که این نقشها را از سرزندگی سرشار میکند. هنر گل و مرغ هنگامی که به اوج زیبایی خود در دوره زندیه میرسد، ایرانیان این نقش را در بسیاری از اشیای کاربردی زندگی روزانه خود به کار میگیرند؛ گویی با این نقشمایه میزیستهاند. کتابها و قابآینهها، قلمدانها و جلدهای لاکی، همه به نقشهای گل و مرغ آراسته میشدند، از همینرو است که ظرفهای چینی گل و مرغ نیز در دسته اشیای محبوب زنان ایرانی در گنجههایشان بوده است. پیوند گیاه و پرنده با زندگی، فلسفهای زیبا به شمار میآید که شاید به شباهتی که میان زیست انسان و گیاه وجود دارد؛ رویش، بالندگی و سرانجام پژمردن گیاه، تناوب زیست انسانها را فرایاد میآورد و جنبه خیالانگیز هنر، آنجا خود را نشان داده است که روان گیاهی را در قالب پرنده تجسم بخشیدهاند. پرسه در تالار «هنر و زندگی» به اندازه زندگی، زمان میخواهد؛ تماشای هر تکه از این اسباب و اثاثیه زیبا و جستوجوی فلسفه و تاریخشان، حوصلهای فراخ نیاز دارد. برآیند این گذر، دستاوردی به همراه دارد؛ پیوستگی و ماندگاری هنر سنتی در دل خانه ایرانی! یک دلیل و رمز ماندگاری هنر سنتی را شاید در پیوستگی زیستش در ابزارها و وسیلههای زیست روزمره باید بازجست، هرچند کسانی همچون تیتوس بورکهارت در کتاب «مبانی هنر اسلامی» بر این باورند «هنر سنتی هنری پایدار، جاودانه و مقدس است، زیرا جوهر آن ثابت و دارای چنین خصوصیاتی است.» اما به نظر میرسد تعریفی که سیدحسین نصر از هنر سنتی در کتاب «معرفت و معنویت» دارد، بیشتر به واقعیت زیبای تالار «هنر و زندگی» پیوند مییابد «هنر سنتی به عمیقترین معنای کلمه عملی (کارکردی) است ... اما نه به معنای محدود آن ... در هر سنتی کار هنری نوعی عبادت محسوب میشود که برای قرب است و هنر سنتی پیوندی عمیق با مناسک دینی دارد» و این حسوحال معنوی در خانههای ایرانی، با هنر سنتی که در گوشهگوشه زندگی هویداست، به بهترین شیوه خود را مینمایاند.
نگار«خانه» ایرانی
سیدمجتبی حسینی
زیستن در سرزمین کهن ایران، به همان اندازه زیبایی، دشواری به همراه دارد. تنوع گسترده اقلیم، گوناگونی اقوام و به پیروی از آن، آداب، آیینها و رسوم، کمآبی، کویر پهناور و کوهستانهای افراشته، منظومهای گسترده از زیبایی، گوناگونی و سختی مینمایاند. گردآوری این همه در پهنهای یکپارچه به نام ایران اما دشوار خواهد بود. راز پیروزی بر دشواریها، پیوندهایی ژرف و باورمند به شمار میآید که در رگ و پی ساکنان این نجد، همچون خون جاری است. رشتهای استوار و محکم، دانههای رنگین ایران 7هزار ساله را در کنار هم به مهر نشانده، آنچنان که گویی همه این تفاوتها، فرصت، امتیاز، افتخار و دوستی مضاعف برای ایرانیان آفریده است.
باور به کمال و جمال، یکی از این پیوندهای جانانه است. ایرانیان فارغ از هر قوم و قاعده برای دستیابی به کمال هر خوبی و بازآفرینی شایستهترین زیبایی از جان میگذرند و از هیچ کوششی فرونمیگذارند. موحدبودن ایرانیان از دورترین زمانها، روشنترین گواه این طبع بلند به شمار میآید. ایرانیان حتی در وسایل و اسباب زندگی روزمره، جلوهای فراتر از کاربری میجستند، گویی بر آن بودند شمایل غایی و مینوی اشیا را نقش بندند. این کوشش در نگاه ایرانی، خود صورتی از شکر و سپاس خداوند یکتای مهربان و ادای احترام به انسان بوده است؛ انسانی که مقرر شده مخاطب و کاربر هر شی باشد. این باور چنان ژرف و درونی بوده است که همچون یک هولوگرام در هر اثر هنری و تزیینی ایرانی به چشم میآید. اسباب زندگی بدینترتیب، خود، به اثر تبدیل شدند و آن آثار در یک آمدوشد پیوسته با آدمی جای گرفتند. آدمیان، شکلدهنده آثارند و آثار، به کمال و جمالی که از حضور انسان باورمند یافتهاند، خطدهنده زندگی به شمار میآیند. کسی که «شانه» زرکوب منقوش به اسلیمی و ختایی با دندانههای ظریف و نازک داشته باشد، از آراستگی آن دیگر نمیتواند بیتفاوت درگذرد. چنین میشود که خانه ایرانی، دیگر تنها یک خانه نیست، نگارخانهای است که خود سخن میگوید؛ «از کجا آمدهایم و کجاییم، چه میکنیم و در چه کاریم؟». نگارخانه زندگی ایرانی از آثاری سرشار است که هر یک، دریچهای به تاریخ، جغرافیا، باورها، خواستها حتی پیوندها با دیگر ملتها، اقوام و ادیان میگشایند؛ همچنین از سرگذشتی روایت میکنند که با گامهای آهسته و پیوسته تاریخ سپری شده است.
درنگی بر پیوند «هنر» و «زندگی» در مدار زیست ویژه ایرانی در تاریخ، دستاویزی برای بازاندیشی به زندگی، سبک و شیوه زیست در ایران رنگارنگ و توجه به پیوندی به شمار میآید که میان مردمان این روزگار با گذشته و آینده برپا و برجای بوده است.