مهدی غنی روزنامه نگار
چرا برای امام حسین (ع) همه حتی غیر مسلمانان به نوعی احترام قائلند؟ چرا همه طبقات و اقشار خود را با نهضت حسینی همدل و همآواز میبینند؟ درحالیکه او در زمانه خویش از یاران اندکی برخوردار شد و مظلومانه و غریبانه به شهادت رسید؟ و چرا از میان این همه آزادیخواهان تاریخ نام او پرآوازهتر و ماندگارتر شده است؟
انقلابی بودن
در تاریخ مبارزات کم نبودهاند کسانی که برای آزادی و عدالت برخاستهاند و حتی بر ستمگران و مستبدان پیروز شدهاند. اما آزادیخواهی و دادگری در سبک زندگی و شیوههای رفتاری آنان کمتر به چشم میآید. برخی حقانیت خویش را از تقابل با دشمن میگرفتند، درحالیکه در عرصه عمل و رفتار تفاوت چندانی با شیوههای او نداشتند. حکومت بنیامیه هفتدهه پس از واقعه کربلا بهدست بنیعباس سرنگون شد. عباسیان بهظاهر در ابتدا نهضتی ضدبیداد و ستم را نمایندگی میکردند، اما پس از استقرار، همان شیوهها و روندی را در پیش گرفتند که بیدادگران اموی سالها پیموده بودند.
سال 58 بیش ازچندماهی از پیروزی انقلاب نگذشته بود، جمعی از دوستان منزل یک روحانی ساده و بیآلایش بودیم، یادش بخیر حجتالاسلام غلامرضا شریعتمداری. همه از انقلابی بودن این و آن میگفتند و ایشان برخلاف عرف جاری، بیشتر میشنید تا سخن بگوید. وقتی نظرش را جویا شدند گفت: به گمان من انقلابی بودن اینقدر مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. پاسخی که آن زمان خیلی درک نشد.
انقلابی زیستن
همزمان با اعتراض امام حسین (ع) به حاکمیت یزید و خروج از مدینه، انقلابی دیگری نیز بود از سرشناسان زمان که حاضر به بیعت با یزید نشد. عبدالله فرزند زبیر که از مسلمانان صدر اسلام بود. او در مکه ماند و سالیانی پس از واقعه عاشورا شورشی برپا کرد و کارش به درگیری نظامی با حکومت کشید. اما در همه مراحل شیوههایش با حضرت حسین (ع) متفاوت بود. برخوردش با حاکم مدینه، نحوه خروجش از شهر مدینه، حتی مسیر مدینه تا مکه، برخوردش با مردم مکه، نبردش با مأموران و ... در همه زمینهها شیوههای متفاوتی اتخاذ کرد. اما نهضت او ماندگارنشد و بهمثابه رویدادی در همان مقطع تاریخی ماند.
حضرت سجاد (ع) که شاهد تمامی مراحل حرکت پدرش تا لحظه شهادت بود و میراث عاشورا را پی گرفت، در قالب دعا که شاید بهترین شکل کارفرهنگی زمانهاش بود، این میراث را به تاریخ منتقل کرده و به مردمش آموزش داده است. در فرازی از این دستاورد، در قالب نیایش با خدا از شیوه برخورد با ستمگر زمانهاش سخن میگوید: «خدایا ظلم کردن او را بر من آسان (بیهزینه) مگردان و مرا علیه او به نیکی یاری کن و مرا از تکرار رفتار او بازدار! و مرا در وضعیتی چون او قرارمده! لاتسوغ علیه ظلمی، احسن علیه عونی و اعصمنی من مثل افعاله و...
1. این بینش و فرهنگ که مسألهاش نه سرنگونی مستبد بلکه شیوههای استبدادی است، با فرهنگ آنکه میرزمد با این آرزو که روزگاری جای دشمن بنشیند و با او همان کند که او با دیگری کرد فرسنگها فاصله دارد. در فرازهای بعدی همین نیایش میخوانیم: خدایا همچنان که ستم کشیدن را در نظرم ناپسند کردی، مرا از ستم کردن بازدار!
2. همین فرهنگ بود که وقتی ابن زیاد در خانهها حضور یافت و مسلم بن عقیل میتوانست او را غافلگیرانه ترورکند و سرنوشت نهضت را به سوی پیروزی تغییر دهد، دراین کار تردید کرد و توسل به روشهای ناجوانمردانه را در مرام حسین (ع) ندانست و سرانجام خود به شهادت رسید. همین فرهنگ بود که وقتی حسین (ع) به سپاه حر در سه راهی کوفه برخورد و میتوانست با قلع و قمع آنها از حصر درآمده و راه خود پیش گیرد، چنین نکرد و همواره میگفت ما جنگ را آغاز نمیکنیم و حتی سربازان دشمن و اسبان آنها را از ذخیره آب خود سیراب کرد.
حر که به دستور ابن زیاد، امام حسین (ع) را بالاجبار به سوی کربلا برده بود، وقتی تغییر موضع داد، به دلیل پیشینهاش رد صلاحیت نشد و مورد شماتت قرار نگرفت.
این فرهنگ که انقلابی بودن را تنها در مقابله با دشمن و غلبه و پیروزی ندانیم و عدالت را نه فقط در مجازات متخلفان که در همه شئونات و رفتار و گفتار خود لحاظ کنیم هیچگاه کهنه نمیشود. از یاد خلق نمیرود و نزد همه اقشار، طبقات، نژادها و اقوام مطلوب و خواستنی است. کالایی که هم در جوامع استبدادی و هم انقلابی سخت کمیاب و مورد تقاضاست.
واقعیت این است که دوستداران حسین(ع) با همه این فرهنگ و همه مراحل نهضت عاشورا آشنا نیستند. اما هرکس گوشهای از این ماجرا را دیده و از روزنهای به آن نگریسته، بر آن دل بسته است. خیلیها از تاریخ واقعی کربلا چیزی نمیدانند و حتی روایتی نادرست از آن دارند، اما همین که کسی بشنود عباس (ع) کنار رودخانه رسید و با همه تشنگی کف آب را به دهان نرسانده برگرداند که یاران تشنهاند، آیا کافی نیست مجذوب شده و اوج مردانگی و فداکاری را با همه وجود ستایش کند؟
آیا آنچه امروز یادش به بازوان پهلوانان نیرو میبخشد، زورمندی و ستبری بازوی عباس(ع) است یا اوج انسانیت و مردانگی او؟
چیزی که در تلاطمات و فراز و نشیبها گم میشود و از یاد میرود. اقتدار و انتقام پررنگ میشود، انصاف رنگ میبازد، نام و نان و مقام چنان ذهنها و دیدهها را تسخیر میکند که دیگر زیبایی ایثار و فداکاری و نوعدوستی و مردانگی و بخشایش به چشم نمیآید. ارزشهایی که در جای جای نهضت عاشورا هویداست. بیجا نبود که وقتی زینب در دربار یزید مقابل او ایستاده بود، یزید که مفتون و سرمست اقتدار خود بود با تحقیر به زینب گفت دیدی چگونه در کربلا به ذلت افتادید؟ و زینب با یک جمله تاریخی همه تاریخ را به تأمل فراخواند. شجاعانه و صادقانه گفت: ما رأیت الا جمیلا «من جز زیبایی ندیدم».
همین زیبایی است که بهرغم همه پیرایهها، تحریفات، تشریفات و کژاندیشیها، در طول تاریخ دیدگان مردم ستمدیده را از زشتیهای روزگار به خود فرا میخواند و مجذوب خویش میکند که سالهاست خطاب به شهید عاشورا میخوانند: «ای کاش من با تو بودم و با تو رستگار میشدم و...»
3. و ما امروز با نگاهی به آن زیباییها و نیم نگاهی به روزگارخود، حسرت میخوریم که: ای کاش این زیباییها را فقط ستایش نمیکردیم.
پینوشت:
صحیفه سجادیه، دعای 14 فراز8
همان، فراز11
زیارت امام حسین (ع)