طرح نو / شادی خوشکار| از «مترو» یا «بی آر تی» که پیاده شوید، یا از یک طرف به طرف دیگر خیابان بخواهید برسید پلههای برقی یا معمولی به زیرزمین پیش روی شماست. کمی بعد در یک فضای درندشت هستید که فلشهایی بر در و دیوار، مسیرها را نشانتان میدهند. اگر حوصله داشتید میتوانید از گالری هم دیدن کنید. راهتان را هم که پیدا نکردید کمی که بروید به مامورانی میرسید که صندلی گذاشته اند و مراقب گم شدن شما هستند و به سوالتان پاسخ میدهند. بیرون میروید و حالا در سوی دیگر میدان هستید. اگر درست آمده باشید حالا شما آن جایی هستید که میخواهید بدون این که از خیابان رد شده باشید. تاکسی میخواهید؟ کمی دیگر باید راه بروید. این جا نرده ها مراقب شما هستند تا هوس نکنید وقتی چراغ قرمز است از خیابان رد شوید یا در حرکت وسایل نقلیه توقفی ایجاد کنید. شما دیگر نمیتوانید به خیابان ولیعصر در تقاطع انقلاب یا همان چهارراه ولیعصر دسترسی داشته باشید. زیرگذر چهارراه ولیعصر در دی ماه سال 92 افتتاح شد و حالا عابران پیاده به سطح زیرین شهر منتقل شده اند و ارتباط شان با سطح چهارراه قطع است.
شیرین هر از گاهی به خصوص عصرها گذرش به چهارراه میافتد. او میگوید این که ترافیک چهارراه ولیعصر کم شده تنها نکته مثبت این زیرگذر است ولی درادامه اضافه میکند: «عبور و مرور واقعا سخت است. به خصوص که بخواهی تاکسی سوار شوی و باید راه زیادی بروی تا به خیابان راه پیدا کنی. خیلی ها هم به خاطر این مشکل هر طور شده از لای نرده ها خودشان را به خیابان میرسانند و هدف شهرداری از این که مردم از خیابان استفاده نکنند اجرا نمیشود.» این که زیرگذر چهار راه ولیعصر بعد از یک سال و اندی هنوز برای مسافران رمزگشایی نشده است، تنها یک روی ماجرای این شکل از ساماندهی میادین تهران است. هنوز کم نیستند آنهایی که وقتی وارد زیرگذر میشوند خود را در دالانی میبینند که پیدا کردن مسیرها کار آسانی نیست.
شیوا که برای کاری اداری بعد از مدت ها به چهارراه ولیعصر آمده میگوید: «من فکر میکنم این منطقی نیست که عابر پیاده برای عبور از یک گذرگاه این قدر راهش طولانی بشود و این قدر به دردسر بیفتد برای این که این فرهنگ وجود ندارد که خودروها برای عابر صبر کنند و فکر میکنند کلا در تهران ماشین سالاری حاکم است و اصلا به وضع جسمی و سن و سال عابر پیاده توجه نمیشود.»
در مقابل فرهاد که اغلب در مرکز شهر رفت و آمد دارد ساخت این زیرگذر را کار درستی میداند: «وقتی مردم موقع چراغ قرمز از خیابان عبور میکنند این بهترین راه است که رفت و آمد آسان شود.» او 52 سال دارد و از فضایی که در این زیرگذر ساخته شده دفاع میکند: «به نظرم خیلی خوب ساخته شده. برای آنهایی که دنبال مسیر میگردند هم فلش هست و هم مامورانی که راهنمایی کنند. مسیر وسط را هم که به صورت گالری ساخته اند، این زیرگذر را تبدیل به یک شهر کرده است.»
فاطمه درباره زیرگذر به مساله دیگری اشاره میکند و آن گرفته شدن امکان ارتباط با شهر از عابر پیاده است. او میگوید: «چهارراه ولیعصر فضایی خاطره انگیز است و جالب است بپرسیم این همه که داریم درباره فقدان هویت شهری حرف میزنیم، چرا دست به تخریب این فضاها میزنیم. قرار گرفتن تئاتر شهر در این منطقه این امکان را میداد که فضای پیاده شهروندی در آن ایجاد شود در صورتی که روی زمین را به عابر پیاده اختصاص میدادند و اگر قرار بود مسیر سواره و پیاده جدا شود، سواره ها را به زیر زمین منتقل میکردند. طرحهایی مثل زیرگذر چهارراه ولیعصر باعث میشوند که ما در سطح شهر تهران عابر پیاده نداشته باشیم که این خود مشکلی در زمینه مدیریت شهری است. مساله من زیرگذر نیست بلکه میگویم حداقل این نرده ها را بردارند که ارتباط ما را با خیابان قطع نکنند.»
حذف عابران از سطح شهر یعنی حذف پویایی و حرکت آنها که دیگر نتوانند به راحتی در فضای شهری که مال خودشان است قدم بزنند و بدون دغدغه به کارهایشان برسند. طرح شهرداری مبنی بر ساماندهی میادین تهران در نظر دارد که میادین دیگری چون تجریش، ونک و صادقیه را نیز به این شکل جداسازی کند که عملا باعث کور شدن فضای شهری است. نردههای سرتاسری چهارراه، خیابان را به ویترینی برای عابر پیاده تبدیل کرده است که امکان دسترسی به آن را ندارند. فاطمه درباره ایدهای که پشت چنین برنامه ریزی شهری است میگوید: «آنها فکر میکنند حالا که عابر پیاده رعایت نمیکند، پس او را به زیر زمین منتقل کنیم. این جا حق عابر پیاده ضایع شده و خیابان از او گرفته شده و راهی برای دسترسی او به خیابان نگذاشته است.»
زیرگذرها و پلهای عابر پیاده به دلیل نوع معماریشان که امکان دید چندانی به مسافر نمیدهند و او را از فضای شهر جدا میکنند شائبه مشکل دیگری را هم به ذهن میآورند؛ این که چقدر امنیت این فضاها تضمین شده است. البته زیرگذر چهارراه ولیعصر با نمونههای دیگری که شاید در ذهن ما از زیرگذرهای تاریک و بینور و خلوت باشند تفاوت دارد، اما اینجا مسأله، مسأله اعتماد است. شیوا میگوید: «کلاً من به امنیت زیرگذرها و پلهای عابر پیاده مشکوکم و احساس امنیت نمیکنم و حاضر نیستم دیروقت شب یا روز تعطیل از آنها عبور کنم چون هزارتا خبر بد درباره شان شنیدهام.»
و فاطمه هم به ناپیدایی کلی فضای زیرگذرها اشاره میکند که به فضای بیدفاع شهری اضافه میکند: «هرچه زیرگذرها زیادتر شوند فضای بیدفاع و ناامن برای افراد حاشیهای و بچهها و زنها بیشتر میشود.»
نادیده گرفتن بخشی از شهروندان در طراحی این فضاها فقط به زنها و کودکان و امنیت محدود نمیشود. ناتوانان جسمی یا افرادی که به هر دلیل توان استفاده از پله برقی را ندارند و میخواهند از یک سر چهارراه به سر دیگر آن بروند به دلیل راهاندازی نشدن آسانسورها نمیتوانند از دو ضلع شمال غربی وجنوب شرقی این زیرگذر استفاده کنند. «شهر برای آدمهای سالم طراحی شده است.» این جمله را شیوا میگوید که البته فقط مختص چهارراه ولیعصر نیست. در حالی که مدام از مناسب سازی شهر برای رفت و آمد همه مردم صحبت میشود، سیستمهایی چون پله برقی این امکان را از میلیونها نفر میگیرد. فاطمه میگوید: «این نشان میدهد که فضا همگانی نیست، انگار که بگویند ما خوشمان آمده به یک سری از آدمها امکان استفاده از زیرگذر را بدهیم در حالی که توجهی به بقیه نمیکنیم.» از بین رفتن یک خاطره جمعی در شهری که مدام به آن نقد میکنیم و انگ بیهویتی میزنیم، یک حق ضایع شده شهروندی است. حق همه آن سنگفرشها، درختها، مجموعه تئاتر شهر و کافهها و مغازههایی است که با نام چهارراه ولیعصر گره خورده اند. این خاطره خیابانی است که حالا به مدد نردههایی طولانی باید از پشت ویترین نگاهش کنیم.