پیمان حقیقتطلب| بیستوسومین نمایشگاه مطبوعات ایران در محل مصلای امام خمینی(ره) شهر تهران فرصتی بود تا نشستی تخصصی با حضور صاحبنظران حوزه مهاجرت در ایران برگزار شود. در روز چهارشنبه 10 آبان، غرفه روزنامه شهروند میزبان نشست تخصصی «بررسی ابعاد مختلف اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی» بود. در این نشست نادر موسوی، مدیر خانه کودکان افغانستانی در ایران و مدیر مدرسه خودگردان کودکان افغانستانی بازمانده از تحصیل؛ دکتر آرش نصر اصفهانی، فارغالتحصیل دکترای جامعهشناسی از دانشگاه تهران که در حوزه مهاجران و پناهندگان در ایران صاحب پژوهشهای بسیاری است و دکتر بهرام صلواتی، دکترای مطالعات نیروی کار و جامعهشناسی اقتصادی از دانشگاه میلان ایتالیا به بیان تجربیات و نظرات خود پیرامون این موضوع پرداختند و جنبههای مختلف آن را مورد بحث و بررسی قرار دادند.
محسن شهرابی: ضمن خیر مقدم به اساتید محترم، ابتدا مقدمهای در مورد دیاران خدمت شما عرض کنم. دیاران، انجمن درحال ثبتی است که برای حمایت از مهاجران در ایران مشغول به فعالیت شده است. هدف دیاران عبارت از به اصطلاح تغییر نگرش ایرانیان نسبت به مقوله مهاجران و اتباع خارجی در ایران است و با آسیبشناسی وضع زندگی اتباع خارجی، راهکارهایی برای بهبود وضع موجود پیشنهاد میدهد. امیدواریم این نشست آغازی بر برگزاری سلسله نشستهای تخصصی حول موضوع مهاجران در ایران با همکاری روزنامه شهروند باشد.
موضوعی که محور نشست امروز ماست بحث اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج بانوان ایرانی و پدران غیرایرانی است. در بین موضوعات مربوط به مهاجران به نظرمان این موضوع به کُنش نزدیک است و به همین دلیل آن را در اولویت کاری قرار دادهایم. در گام نخست، به دنبال آگاهسازی افکار عمومی از مسائل و مشکلات این فرزندان هستیم. طیف وسیعی از بانوان ایرانی ساکن در جنوب کشور با اتباع خارجی ازدواج کردهاند و فرزندان حاصل از این ازدواجها، بدون هویت رسمی در جامعه زندگی میکنند. همچنین این مشکل گریبانگیر بانوان ایرانی که در خارج از کشور با اتباع خارجی ازدواج کردند، است؛ برای مثال مریم میرزاخانی که با مردی اهل جمهوری چک ازدواج کرده بودند و تنها دخترشان، نام ایرانی داشت (آناهیتا) و خیلی دوست داشت که فرزندش یک ایرانی باشد، اما قوانین تابعیت ایران، این حق را از ایشان گرفت و آخرین حلقه وصل ایشان با کشور ایران هم قطع شد.
حسین شیرازی: سوالی که در این جلسه مطرح است، این است که جنبههای مختلف بحث اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج مادران ایرانی با مردان غیرایرانی چیست؟ ذینفعان این مسأله چه کسانی هستند؟ میخواهیم از هرکدام از شما عزیزان بخواهیم که از دیدگاه خودتان جنبههای مختلف این قضیه را بیان کنید تا به تصویری شفافتر دست پیدا کنیم.
نادر موسوی: بنده ابتدا از انجمن دیاران تشکر میکنم. در مورد این بحث کاملا درست میفرمایید. این موضوع، مربوط به گروهی است که من آنها را نیمه مهاجران مینامم. کسانی که از یک طرف مهاجر محسوب میشوند و از طرف دیگر مهاجر نیستند. کسانی که وضع معلومی ندارند. نه ایرانی بهحساب میآیند و نه افغانستانی. این معضل سالهاست که وجود دارد و سعی میشده دیده نشود. آمارهای تقریبی متفاوتی در این زمینه منتشر میشود؛ مثلا در سال 1392 میگفتند 500 هزار کودک اینچنینی در جامعه ایران زندگی میکنند. آمارهایی امسال در نشریات منتشر شده که این تعداد را یک میلیون نفر اعلام کرده بودند. در جایی هم وزارت کار آماری منتشر کرده بود که حدود 100هزار زن ایرانی ازدواج با اتباع غیرایرانی داشتهاند. بههرحال آمارهای غیررسمی زیادی در این زمینه وجود دارد که نشاندهنده ابعاد گسترده مسأله است.
کسی که مهاجر است، تکلیفش معلوم است. میداند که افغانستانی است. اما این افراد حالت نصفهنیمهای دارند و در بلاتکلیفی محض بهسر میبرند. هویتشان در تعلیق است. مدرسه ما در محله پاسگاه نعمتآباد میزبان کودکان مهاجری است که به دلایل مختلف از تحصیل در مدارس ایران بازمیمانند. بعد از حکم مقام معظم رهبری مبنی بر تحصیل رایگان کودکان مهاجر در ایران، وضع بسیار خوب شد، اما باز هم کودکانی هستند که از تحصیل بازمیمانند. عمده دلیل هم سن و سال است که بعضی از کودکان از سن تعیینشده در مدارس بزرگترند و اجازه تحصیل در مدارس ایران به آنان داده نمیشود. در سالیان قبل کودکان دارای مادر ایرانی و پدر افغانستانی در مدرسه ما زیاد بودند. امسال فقط یکی از دانشآموزان به نام ابوالفضل چنین وضعیتی دارد. پدرش افغانستانی و مادرش اردبیلی است و وضع بسیار دشواری دارد.
قوانین فعلی به این کودکان تا 18سالگی فقط اجازه اقامت میدهند. این کودکان تا 18سالگی تعیین تکلیف نمیشوند. معلوم نیست که آیا ایرانیاند یا افغانستانی؟ در عمل چیزی که ما میبینیم این است که این کودکان افغانستانی محسوب میشوند. طبق قوانین نانوشته از خیلی از فرصتهای معمول محروماند. در خیلی از مسابقات به دلیل افغان بودن نمیتوانند شرکت کنند، در المپیادها نمیتوانند شرکت کنند، اصلا پذیرفته نمیشوند. شاید مسئولان بگویند نه، باید حق مساوی داشته باشند، اما در عمل این اتفاق نمیافتد. تا 18سالگی سن بسیار مهمی است. شخصیت یک فرد در این دوران شکل میگیرد. بعد از 18سالگی به فرض که تابعیت ایرانی هم به این کودک بدهند، این جبران لطمهها و محرومیتهای تا سن 18سالگی او را نمیکند. آسیبهای پنهان این کودکان بسیار زیاد است. اجازه اقامت تا سن 18سالگی به این کودکان فقط بخش کوچکی از مسائلشان را حل کرده است. این حالت تشویش و بلاتکلیفی ممتد مسأله بزرگی است؛ مثلا همین ابوالفضل خودمان، هیچ مدرکی هم ندارد. به من میگوید اگر من را در خیابان بگیرند چیزی ندارم بگویم. نه ایرانیام، نه افغانستانی.
مسأله بعدی این است که خیلیها 18سالشان شده و طبق قانون تابعیت تمام اقدامات لازم را برای به دست آوردن تابعیت انجام دادهاند و مشکلی نداشتهاند، ولی باز هم در روند اعطای تابعیت آنها موانع بیهوده میگذارند تا تابعیت به آنها تعلق نگیرد.
دکتر آرش اصفهانی: راستش من در این حوزه بنا به تجربیاتم به تغییر قوانین تابعیت اصلا خوشبین نیستم. دلیل آن را هم خدمتتان عرض میکنم.
قبل از هر چیز میخواهم بگویم که طرح مسأله فرزندان مادر ایرانی و پدر خارجی از دریچه مهاجرت و مهاجران اشتباه است. این قبل از اینکه مسأله اجحاف در حق مهاجران باشد، بحث تبعیض جنسیتی دارد. طبق قانون، مرد میتواند تابعیت را به فرزندش منتقل کند، اما زن این حق را ندارد. در دنیای امروز کشورهای معدودی چنین تبعیض جنسیتی آشکاری در قوانین خود دارند: فقط 25 کشور جهان.
از طرف دیگر طبق همین قانون تابعیت، مرد ایرانی میتواند در ازدواج با زن خارجی برای او تابعیت ایرانی بگیرد، اما زن ایرانی این حق را ندارد که تابعیت ایرانی را به شوهرش انتقال دهد. در این زمینه هم فقط 50 کشور جهان چنین تبعیضی دارند و ما هم یکی از این کشورها هستیم. به نظرم اگر این مسأله را از دریچه برابری زن و مرد مطرح کنید، بخش زیادی از جامعه طبقه متوسط ایران همراه خواهد شد. نکته جالب این است که فعالان حقوق زنان به خیلی مسائل جزییتر در ایران توجه میکنند، اما مسأله به این بزرگی در قانون را نادیده میگیرند. خیلی از کشورهایی هم که مشابه ایران تبعیض جنسیتی در اعطای تابعیت داشتند طی سالیان گذشته قوانینشان را تغییر دادند و این حق را به رسمیت شناختند؛ مثل مراکش و الجزایر.
اما یکی از دلایل تغییر نکردن قانون در مورد انتقال تابعیت از مادر ایرانی، فرض تغییر بافت مذهبی جمعیت کشور است. در مجلس تابهحال بحث تغییر این قانون چندبار مطرح شده است. همه دلایل مخالفتها همچون دلایل اقتصادی و بار یارانه و... برای قانونگذار ایران قابل حل است. اعطای هویت و تابعیت به این افراد اتفاقا خیلی منطقی است. کسی که هویت ندارد مستعد هرگونه خرابکاری است. ایران الان سیاست افزایش جمعیت دارد. در راستای این سیاست بهتر است که به این کودکان تابعیت بدهند و جمعیت ایران را زیاد کنند.
ازدواج مرد خارجی با زن ایرانی در شرق ایران رواج بسیار دارد و دلیل آن هم فقر و محرومیت زیاد است. برای خانوادههای فقیر در شرق ایران، دختر باری بر خانواده است و خانوادهها حاضر میشوند دخترشان را به عقد هر کسی که اندکی تمکن مالی داشته باشد دربیاورند. چه افغانستانی باشد چه ایرانی، اما این ازدواجها تأثیر خود را بر تغییر بافت مذهبی کشور میگذارد. در مورد اصل حمایت از مهاجران افغانستانی هم همین بحث مطرح است. شما در این زمینه هر چه تلاش کنید درنهایت به همین دلیل امنیتی تلاشها به شکست میانجامد. حتی خود اروپاییها هم الان دغدغه دارند. آنها درحال حاضر از اینکه جمعیت مسلمانان در این قاره دارد زیاد میشود، نگرانند، بهخصوص بعد از حوادث تروریستی شارلی ابدو در فرانسه. قانونگذار ما هم مشابه این نگرانی را در ایران دارد. درعینحال روی نگرش عمومی کار کردن و بر ابعاد انسانی پذیرش مهاجران در یک جامعه تأکید کردن، میتواند افکار عمومی را حساس کند و این شاید در بلندمدت جواب بدهد، اما در کوتاهمدت به دلیلی که گفتم تلاش برای تغییر این قانون بیهوده است.
محسن شهرابی: شما خودتان چقدر موافق این استدلال قانونگذار هستید؟
دکتر آرش اصفهانی: بحث موافقت من اصلا مطرح نیست. من میگویم قانونگذار از این دیدگاه نگاه میکند و اگر شما خودتان را بهجای او بگذارید، میبینید که راهحلی وجود ندارد.
حسین شیرازی: اگر قیدهایی در قانون راه پیدا کند که حداقل فرزندان امثال مریم میرزاخانی تابعیت ایرانی بگیرند، چطور؟
دکتر آرش اصفهانی: بنده این نگرش را نمیپسندم. چرا باید کودک مریم میرزاخانی تابعیت بگیرد اما ابوالفضل تابعیت نگیرد؟ چرا باید مریم میرزاخانی را از مادر اردبیلی ابوالفضل ایرانیتر بدانیم؟ اصلا درد اصلی ما ابوالفضل و امثال او است.
نادر موسوی: نکتهای که وجود دارد، این است که تا سال 1385 حتی همین اجازه اقامت را هم به این کودکان نمیدادند. حضور ناخواستهشان هم غیرقانونی بود.
دکتر بهرام صلواتی: من قبل از هر چیز از روزنامه شهروند تشکر میکنم که به چنین موضوعی پرداخته است، مسألهای که کاملا در حوزه شهروندی است.
من البته بهخلاف دکتر اصفهانی به این مسأله خیلی بدبین نیستم و به نظرم تحولات روبه جلو است. حدود دو ماه دیگر نخستین کنفرانس حکمرانی در ایران برگزار میشود. یکی از محورهای این کنفرانس جمعیت و مهاجرت است. در این کنفرانس به یکی از نقاط ضعف بزرگ بحث مهاجرت در ایران میپردازیم: ضرورت دادههای مهاجرت. این نکته دقیقا مشخص نیست که چند نفر اتباع خارجی در ایران داریم؟ چند نفر از اتباع ایرانی در خارج از کشور هستند؟ این نبود دادهها امکان تعیین ابعاد مسائل مربوطه را از ما گرفته است.
بحث دیگری که مطرح است نقش گفتمانسازی اصحاب رسانه پیرامون این موضوع است. در جهان بحث مهاجرت نسبت به مباحثی چون صنعتی شدن خیلی نو و جدید است. تابعیت (Naturalization) از Mobility آمده و این پدیده قبلا در تاریخ بشریت مطرح نبود. این بحث خاص جوامع تازه مدرنشده است.
اگر بخواهم یک جمعبندی از نظرات دوستان داشته باشم، میتوانم بگویم فاصله بین واقعیتهای جاری و آنچه دستاندرکاران و روزنامهنگاران میدانند باید کم شود. ممکن است قوانین چیز دیگری بگوید، رسانهها نیز پوششهای دیگری بدهد، اما واقعیتهای دیگری وجود داشته باشد. تصمیمگیرندگان و قانونگذاران دغدغههای امنیتی دارند که طبیعی و حق آنان است.
تبعیضهای اجتماعی دریچهای هستند که روزنامههای اجتماعی و فعالان اجتماعی حتما باید ورود پیدا کنند. در ایران زنان تبعیضهای مختلفی دارند، همچون حق سفر، حق طلاق، حق ورود به ورزشگاه که حق اعطای تابعیت هم در کنار این مسائل است و این نکته که گفتمان شنیدن جنبههای مختلف یک پدیده از دیدگاه افراد، نهادها و سازمانهای مختلف در ایران جدید است.
چرا قانونهای مربوط به تابعیت در ایران تغییر نمیکنند؟ دلیل اصلی را آقای دکتر اصفهانی نگاه امنیتی ذکر کردهاند. الان ما مسأله سپنتا نیکنام را هم داریم که حاصل نگاه امنیتی به اقلیتهای دینی است، اما رسانهها بر آن خیلی صحه گذاشتهاند. نکتهای که وجود دارد نقش روزنامهها، مطبوعات و رسانهها در ایجاد آگاهی است. به نظر میآید در زمینه تابعیت فرزندان حاصل از مادران ایرانی و پدران غیرایرانی نقش آگاهیبخشی رسانهها ضعیف بوده است. تغییر قوانین تابعیت در ایران با وضع کنونی آگاهیبخشی رسانهها شاید تا 5سال دیگر اتفاق نیفتد، اما آگاهی افزایش خواهد یافت و تا 15-10سال دیگر مسائل اینچنینی ناخودآگاه حل میشوند.
مثالی عرض میکنم. مدتهای مدیدی است که دغدغه اصلی در حوزه مهاجرت در ایران فرار نخبگان ذکر میشود. ما به اشتباه فکر میکنیم که اولا آمار بالایی در فرار مغزها داریم و ثانیا اینکه این پدیده منفی است. دادهای وجود نداشت و خیلیها فکر میکردند ما در زمینه صادرات نخبگان رتبه یک دنیا را داریم. درحالی که در جهان دیگر بحث فرار مغزها مطرح نیست، بلکه آن را چرخش استعدادها مینامند. کشورهای فرستنده نخبگان در جهان امروز به طرق مختلف از نخبگان ساکن در خارج از مرزهای خودشان بهرهمند میشوند و این در ایران هم دارد جا میافتد. از نظر آماری هم ایران در رتبههای بالای خروج نخبگان قرار ندارد. آگاهیبخشی در این زمینه باعث شده است که بحث فرار مغزها از حالت امنیتی خارج شود و یک دیدگاه منفی به دیدگاهی حتی مثبت تبدیل شود. دریچهای که میتوان از آن وارد شد، این است که لازمه ایجاد فرصت بهرهمندی از پدیده چرخش مغزها اعطای تابعیت به امثال فرزند مریم میرزاخانیهاست.
در مورد دیدگاه امنیتی مسألهای که وجود دارد، این است که دلایل امنیتی در مواجهه با مهاجران و افراد در جامعه معلول دلایلی دیگر است؛ معلول تبعیضهای اقتصادی، اجتماعی و انواع تبعیضها. اگر ما بتوانیم آسیبهای اجتماعی را با تمهیدات گوناگون کم کنیم، مسأله امنیت برقرار خواهد شد. ما در دنیا بحث شهرهای شکننده را داریم. شهرهای شکننده شهرهایی هستند که زود رشد میکنند، اما نکتهشان این است که اگر تبعیضهای به وجود آمده در این شهرها حل نشوند، به همان سرعت هم فرو میپاشند.
از لحاظ جریانهای جهانی پدیده مهاجرت و مهاجران در تمام جهان مورد توجه ویژه قرار گرفته است. سازمان ملل متحد در سال آینده کنفرانس تأثیرات جهانی مهاجرت را با حضور تمامی کشورهای جهان برگزار میکند. در مورد اینکه در خود اروپا هم بحث مخالفت با رشد گروههای مهاجر مسلمان پیش آمده، اینطور نیست. در سایر کشورهای جهان تنوع (diversity) در جامعه یک ارزش تلقی میشود. وقتی شهردار لندن و رتردام فردی مسلمان انتخاب میشود، معنای آن احترام به اصل تنوع در بافت جمعیتی است. یکی از افتخارات شهر رتردام هلند این است که از 180 کشور جهان در این شهر افرادی زندگی میکنند و هویتی بینالمللی را برای این شهر ایجاد کردهاند. بنده خودم در شهر ماینهام آلمان زندگی میکردم. حدود یکسوم از جمعیت شهر ترکها و مسلمانان بودند و مسئولان شهری از این مسأله استقبال میکردند. شهر یکپارچه مبتنی بر ارزشهای یکپارچه در سایر نقاط جهان نهادینه شده است. بله... مخاطرات امنیتی همواره مسأله بوده است، اما جهان به تنوع در بافت جمعیتی در کنار مخاطرات امنیتیاش به چشم ارزش نگاه میکند. ما هم کمکم باید از طریق این نشستها زمینهسازی برای جاانداختن این نوع نگاه را فراهم کنیم.
محسن شهرابی: این کشورها ملاحظات امنیتی را چطور لحاظ میکنند؟
دکتر بهرام صلواتی: وقتی وضع اقامت و تابعیت در مورد مهاجران مشخص نباشد، کنترل امنیتی روی مهاجران هم صفر خواهد بود. هیچ قابلیت ردگیری و زیرنظرگرفتنی وجود ندارد. وقتی افراد ثبت میشوند، از یک خطر بالقوه امنیتی به افرادی قابل رصد تبدیل میشوند.
حسین شیرازی: یعنی شما میفرمایید زن سیستانوبلوچستانی چه به فرزندش تابعیت بدهند، چه ندهند، با مردان افغانستانی ازدواج میکند و صاحب فرزند میشود. پس بهتر است که آن فرزندان را به رسمیت بشناسیم تا بتوانیم آنها را حداقل قابل رصد کنیم.
دکتر بهرام صلواتی: بله. همینطور است. بهعلاوه اینکه مسأله بسیار مهمی که بنده رویش تأکید دارم، بحث گفتمانسازی در جامعه است، حتی اگر به این کودکان تابعیت ایرانی داده شود، اما گفتمانهای لازم برای آن در جامعه شکل نگرفته باشد، باز هم آنان در مدرسه و جامعه پذیرش نمیشوند.
حسین شیرازی: آقای دکتر اصفهانی، به نظر شما در مقابل استدلالهای امنیتی قانونگذاران چه استدلالهایی میتوان مطرح کرد؟ آقای دکتر صلواتی به استدلالهای خوبی در این زمینه اشاره کردند. اینکه افراد بیهویت خطر امنیتی بالقوهاند و بسیار خطرناکتر از افراد صاحب هویت؛ اینکه باید گفتمانسازی شود و تنوع در جامعه ارزش تلقی شود.
دکتر آرش اصفهانی: ببینید دیدگاه ما با قانونگذار بسیار متفاوت است. مثلا بنده به مرز اعتقاد ندارم اصلا، ولی سیاستگذار پیشفرضهایی دارد که باید از دیدگاه او به مسأله نگاه کنیم. بنده در مقالات خودم در حوزه مهاجران در ایران دلایل بسیاری برای پذیرش آنان آوردهام. دولت و مجلس همه این دلایل را میپذیرد، اما در قدم آخر با پیشکشیدن بحثهای امنیتی که گفتم، مسأله لاینحل میشود. اصل بنیادین قوانین مهاجرتی در ایران این است: کاهش جریان مهاجرت در ایران و بازگرداندن مهاجران حاضر. این اصل اشتباه است. ما مطالعه کردهایم و میگوییم که این اصل اشتباه است، اما سیاستگذار به هیچوجه زیر بار اشتباهبودن این اصل نمیرود. تغییر بافت جمعیتی بزرگترین مانع در تغییر قوانین مربوط به بحث ماست. شکاف اختلاف ما با قانونگذار ایدئولوژیک است. ما میگوییم مرز معنایی ندارد، برابری خوب است، برادری خوب است. اما قانونگذار اینها را قبول ندارد.
محسن شهرابی: چرا در همان ایدئولوژی قانونگذار به دنبال بحثهای برابری و برادری نباشیم و از همان دریچهها ورود نکنیم؟ برابری و برادری در ایدئولوژی او هم وجود دارد.
دکتر بهرام صلواتی: به اعتقاد من ما باید نقش فعالانهتری داشته باشیم. ببینید در قضیه مردم شاهدیه یزد. آنها آمدند و روی دیوارهای مدرسه نوشتند که کودکان افغان نباید در مدارس ما درس بخوانند. وقتی مردم اینگونه مطالبه میکنند، مسئول مربوطه هم با شدت و جسارت بیشتری حضور مهاجران را زیر سؤال میبرد. اگر گفتمانی ایجاد شود و مردم همان شهر روی دیوارها و پلاکاردها بنویسند که ما خواستار تحصیل برابر همه کودکان هستیم، قانونگذار نمیتواند این مطالبه را در نظر نگیرد. ما باید به دنبال گسترش منطقی گفتمان پذیرش و تنوع در جامعه به صورت همهگیر باشیم.
نادر موسوی: یک دیدگاه دیگری که در قانونگذاران وجود دارد، این است که اصلا چرا دولت خودش را در قبال مهاجران متعهد کند؟ بگذارید مهاجران در تعلیق بمانند. چرا دولت زیر بار هزینههای بیمه و سلامت و ارایه خدمات اجتماعی به مهاجران برود؟ میگویند؛ بیمه نمیکنیم، هزینه نمیدهیم، هروقت اگر نیاز شد، از مهاجران استفاده میکنیم. هروقت به آنها نیاز داشتیم، امتیازهای کوتاهمدتی میدهیم و از آنها استفاده میکنیم... یکی از نگرشهایی که در این سالها قوانین مربوط به مهاجران تغییر نکرده، این بوده است.
محسن شهرابی: البته به نظر میرسد روند رو به مثبت است. حرفهایی که وزیر جدید علوم در صحن مجلس در مورد پذیرش نخبگان خارجی و دانشجویان مهاجر زد، دریچههای امیدوارکنندهای را باز کرده است.
دکتر آرش اصفهانی: البته دغدغه ما باید مادر ابوالفضل و خود ابوالفضل باشد... آن دانشجویی که از خارج میآید، تمکن مالی دارد. هرجایی از دنیا میتواند برود. این شرایط مادر ابوالفضل و خود ابوالفضل است که در ایران غیرانسانی است.
دکتر بهرام صلواتی: بله... درست میفرمایید. مادر ابوالفضل دغدغه همه ما هست، ولی برای شروع گفتمانسازی نقطه شروع خوبی نیست. نقطه شروع گفتمانسازی ما باید از شهر تهران و شهروندان آن باشد تا با روندی صعودی به مناطق مرزی در شرق ایران برسیم و در جامعه گفتمانهای مربوطه شکل بگیرد. بنده به آینده خوشبین هستم. گروههای پژوهشی خوبی در ایران پیرامون مهاجران درحال شکلگیری است. گروه پژوهشی مهاجرت بینالملل در موسسه جمعیتشناسی، گروه سیاستگذاری مهاجرت در دانشگاه صنعتی شریف از جمله این گروهها هستند و حرکت رو به رشدی درحال شکلگیری است و البته تا زمانی که رسانهها و گروههایی چون دیاران بهطور جدی پا به عرصه نگذارند، نمیتوان انتظار بهبود شرایط را داشت.
نادر موسوی:
کودکان، مادر ایرانی و پدر غیرایرانی تا 18 سالگی تعیین تکلیف نمیشوند. معلوم نیست که آیا ایرانیاند یا افغانستانی؟ ... تا 18 سالگی سن بسیار مهمی است. شخصیت یک فرد در این دوران شکل میگیرد. بعد از 18 سالگی به فرض که تابعیت ایرانی هم به این کودک بدهند، این جبران لطمهها و محرومیتهای تا سن 18 سالگی او را نمیکند.
آرش اصفهانی:
طرح مسأله فرزندان مادر ایرانی و پدر خارجی از دریچه مهاجرت و مهاجران اشتباه است. این قبل از اینکه مسأله اجحاف در حق مهاجران باشد، بحث تبعیض جنسیتی دارد. طبق قانون مرد میتواند تابعیت را به فرزندش منتقل کند، اما زن این حق را ندارد. در دنیای امروز کشورهای معدودی چنین تبعیض جنسیتی آشکاری در قوانین خود دارند: فقط 25 کشور جهان.
بهرام صلواتی:
نقش روزنامهها، مطبوعات و رسانهها در ایجاد آگاهی در این موضوع، بسیار پررنگ است. به نظر میآید در زمینه تابعیت فرزندان حاصل از مادران ایرانی و پدران غیرایرانی نقش آگاهی بخشی رسانهها ضعیف بوده است. تغییر قوانین تابعیت در ایران با وضع کنونی آگاهی بخشی رسانهها شاید تا 5سال دیگر اتفاق نیفتند... مسأله بسیار مهمی که بنده روی آن تأکید دارم بحث گفتمان سازی در جامعه است. حتی اگر به این کودکان تابعیت ایرانی داده شود، اما گفتمانهای لازم برای آن در جامعه شکل نگرفته باشد باز هم آنان در مدرسه و جامعه پذیرش نمیشوند.