شماره ۱۲۶۰ | ۱۳۹۶ دوشنبه ۸ آبان
صفحه را ببند
دوره‌گذار در حلقم

نوشین زرگری طنز نویس

همه‌اش می‌گویند «دوره‌گذار» است. هرچی که بشود بالاخره یک‌جوری به دوره‌گذار ربطش می‌دهند. خب دوره گذار هست که باشد. اگر تمساح سه دندان و گراز شش دُم هم در شهر تردد کند، می‌گویند خب به ‌هرحال دوره‌گذار است. اگر هواپیما با سر سقوط کند، می‌گویند؛ «ای بابا چقدر سخت می‌گیرید، خب دوره گذار است دیگر.»خوب شد این دوره‌گذار در دهان مردم افتاد تا هرچیزی که بشود به آن ربطش بدهند. اما دیگر حمله بی‌امان نقاش‌ها و شاعرها و نویسنده‌ها را نمی‌توان تحمل کرد. طرف یک دوره یک‌ماهه به کلاس نقاشی رفته و بعد از این‌که دو تا سیب کشید، دوماه نگذشته یک گالری می‌گذارد و جوری اسمش را زیر نقاشی می‌نویسد که گویی «جکسون پولاک» دوم پیدا شده. یک بوم 70متری می‌گذارد جلویش و با حال و احوالاتی شوری‌وش و لولی‌وش سطل رنگ را می‌پاشد روی بوم و تمام و در گالری برای مدعوین می‌فرماید «من سال‌ها در واقع از دوران جنینی حال شوریده‌ای داشتم و فقط نقاشی آرامم می‌کرد.» طرف برمی‌دارد یک کتاب شعر چاپ می‌کند و با کلی اینتر یک کتاب 400 صفحه‌ای می‌دهد بیرون و می‌گوید؛ «این عصاره جان من در دوره‌گذار است، بگذار یکی از شعرهایم را برایت بخوانم». می‌گوییم «بخوان» می‌فرماید «حواست باشد کلی در دنیای مجازی این شعر ترکانده.» اما وقتی شعرش را می‌خواند، آن کسی که در واقع ترکیده، من هستم. با حالتی که انگار درحال پرواز است (حالا الکی‌ها) دست‌ها را در هوا تاب می‌دهد و می‌خواند «در خیابان بودم، کودکی رد شد، با دمپایی اتوفوکو او را زدم» بعد هم مدتی مکث کرده در چشم‌های شنونده‌ها خیره می‌شود تا تأثیر شاهکارش را در نی‌نی چشم‌خانه آن بیچاره‌ها جست‌وجو کند و می‌گوید «فلانی به من گفته احدی تا به حال نتوانسته اینچنین سنت و مدرنیته را در چهار کلمه بهم بیامیزد، نقد آقای سین فشل را درباره نقش دمپایی اتوفوکو و تأثیر بی‌بدیلش در شعر امروز را خوانده‌اید؟» می‌گوییم «بله هم خوانده‌ایم هم خیلی تحت‌تأثیر قرار گرفته‌ایم.» و درحالی‌ که از خجالت این اثر ناب، عرق شرم و خون کرده‌ایم و ناخن‌ها را در گوشت کف دستمان فرو کرده‌ایم کتاب را با امضای خودش از وی هدیه می‌گیریم و لنگان‌لنگان به خانه برمی‌گردیم. در خانه کتاب را می‌گشاییم و بقیه شعرها را می‌خوانیم و با تورق کتاب دقیقه به دقیقه در آفاق و انفس جدیدی از کشف و شهود سیر می‌کنیم. یارو مدام کودکی را در کوچه پیدا کرده و حالا به هر بهانه‌ای او را به باد کتک گرفته. خب مردک تو دوست داری ملت را زیر مشت و لگد بگیری چرا سنت منت را قاطی ماجرا می‌کنی، بلند شو برو پیش یک روانکاو یه دوره درمانی 30 جلسه‌ای بگیر و قال بیماری‌ات را بکن و خودت و ما را از شر ترهات ناب‌ات رها کن. تازه با کلی منت در اوکل کتابش هم نوشته «تقدیم به دوست خوبم از طرف استاد میم. قیرگونی»‌ ای بابا. ما نخواهیم شوریدگی اهل شور را در این دوره‌گذار هدیه بگیریم، دقیقا باید چه کسی را ببینیم. چه گیری کرده‌ایم. البته چاره‌ای هم نداریم. به ‌هرحال دوره‌گذار است و هرکسی می‌تواند هر کاری بکند. امروز که آمدم خانه مادربزرگم، گفت: «زرگری، تو که در این دنیای مجازی آشنا پاشنا داری بیا یک نگاه به این شعری که گفته‌ام، بینداز. مادر ببین می‌توانی سریع‌تر چاپش کنی؟» دیگر می‌خواهم خودم را طی یک حمله انتحاری از میان بردارم که کاغذ پاره‌اش را می‌اندازد جلویم و می‌گوید: «ببین اگر شعرهایم را به زیور طبع آراسته نکنی، عاق والدینت می‌کنم، مگر من از آن زنک خل و چل همسایه چه کم دارم که کتاب اشعارش دست به دست می‌چرخد و شهره شهر شده؟» می‌گویم، باشد و به یکی از آشناها زنگ می‌زنم و شعر «قیمه در محاق» را برایش می‌خوانم و در کمال ناباوری می‌شنوم که از آن‌ور خط عربده می‌زند «تابه‌حال شعری اینچنین پرملات نشنیده بودم، بگو مادربزرگت برای قرارداد کتابش بیاید.» صبح بیدار می‌شوم می‌بینم مادربزرگم به‌طور کل تغییر هویت داده و یک شال پنج متری پیچیده دور خودش و مانتویی پر از گل و بته پوشیده و درحالی ‌که پشت چشمی برایم نازک می‌کند، قبل از این‌که در را بکوبد، می‌گوید: «آن عینک آفتابی دایره‌ای‌ات را برداشتم دنبالش نگردی، کتابم که چاپ شد، صد تایش را می‌ریزم جلویت.» به مادربزرگم می‌گویم «برو دیگر به ‌هرحال دوره‌گذار است و از این نمد یک کلاهی برای خودت بباف.» هرچند او کلاهش را بافته و شعرهایش را آویخته. همه ما با یک عینک گرد در دوره‌گذاریم. بروم قیمه مانده از سه روز پیش را داغ کنم بخورم، همه در فکر هنرند و ما گشنه در این خانه می‌چرخیم، چون دوره‌گذار است.


تعداد بازدید :  587