سعید اصغرزاده
دوستی تعریف میکرد قدیمها در سربندان وقتی یک نفر از اهالی فوت میشد، فوت فرد از طریق بلندگوی مسجد به اطلاع اهالی میرسید. با اعلام خبر، چند نفری داوطلبانه به قبرستان میرفتند و محل قبر را کنده و آماده میکردند، دیگر اهالی نیز به منزل متوفی میرفتند و همراه خانواده متوفی، او را تا قبرستان تشییع میکردند. جنازه به غسالخانه یا در زبان سربندانیها شورانگاه منتقل میشد و دو سه نفر داوطلبانه جنازه را غسل داده و آماده دفن میکردند.
نماز میت برگزار و جنازه به خاک سپرده میشد. در این مرحله کندن قبر، شست شوی میت، نماز میت و خاکسپاری (تلقین) توسط افراد داوطلب انجام میگرفت و در پایان اهالی خانواده متوفی را تا منزل مشایعت میکردند.
در مراسم روز هفتم هم، معمولا تعدادی از همسایگان جمع میشدند و مردان خانواده متوفی را به حمام ده میبردند. حمام عمومی سربندان از قبل اذان صبح باز میشد و تا ساعت هشت صبح مردانه بود. از ساعت هشت صبح تا چهار بعدازظهر، حمام به خانمها تعلق داشت و مجددا از ساعت چهار تا هشت شب حمام مردانه میشد. صبح مردان خانواده را به حمام میبردند و آشنایان آنان را میشستند. در بازگشت از حمام همه صبحانه را در منزل متوفی میخوردند. ساعت 10 صبح خانمهای آشنا میآمدند و زنان خانواده عزادار را به حمام میبردند. هزینه حمام مردانه و زنانه توسط آشنایان پرداخت میشد. ناهار را در منزل متوفی صرف میکردند. بعدازظهر در مسجد مجلس ختم برگزار میشد و در پایان همه حاضرین سر مزار میرفتند و پس از قرائت فاتحه و مرثیهخوانی خانواده متوفی را تا منزل مشایعت میکردند.
در دنیای معاصر ما، افراد و گروههای متعددی در قالبهای متفاوتی اعم از گروههای آشنایان، دوستان، همکاران، گروههای مردمی و حتی سازمانهای مردمنهاد درخصوص همدردی با افراد یا جریانهای آسیبدیده از حوادث اجتماعی و خانوادههای دردمند تشکیل میشوند و اقداماتی انجام میدهند.
گاه مرگهای طبیعی، گاه مرگهای ناشی از بیماری، گاه مرگهای ناشی از حوادث غیرمترقبه، گاه جنگ، گاه... هر چند شاید این روزها بسیاری از ما درگیر اشتغال و مباحث متفرقه هستیم، اما برنامهریزی برای مرگ خود و عزیزانمان میتواند یک کار مهم و البته داوطلبانه باشد. امری که باعث تسلی آلام ما، خانواده و اقوام و گروههای اجتماعی می شود. چون این بحث جدی است، بنابراین من هم وارد حاشیه نمیشوم بهعنوان نمونه خودم بیشتر دوست داشتم بعد از قصه تدفین در سربندان، در مورد اولین قبرستان دنیا در تهران که برای زیارت اهل قبورش تفکیک جنسیتی قایل شدهاند و خانمها باید جدا سر قبر مرده بروند و آقایان جدا که به منکر نیفتند!(ظهیرالدوله) مطلب بنویسم. اما آن موضوع (تیتر خوبی هم داشت؛ به منکر افتادن در قبرستان!) شاید حاشیهای باشد که محتوای بحث را عوض کند. پس نمینویسم! و بماند برای بعد...
از نظر روانشناختی برای خانواده متوفی در مرگ عزیزشان 4مرحله متوالی به ترتیب اتفاق میافتد كه باید از این مراحل عبور کنند؛
1- مرحله انكار(مانند رفتار بیشتر بازماندگان افرادی كه مرگ مغزی شدهاند و با اهدای اعضا موافقت نمیكنند چراکه باور به مرگ هنوز برایشان بهوجود نیامده است)2- مرحله خشم(مانند بعضی که وقتی خبر فوت فرد را پشت در اتاق عمل میشنوند ممكن است گریبان پزشك را بگیرند)3- مرحله غم(مانند مسأله افسردگی داغدیدگان که در خیلی اوقات طولانی میشود و با قرار و مدارهایی همچون تداوم پوشش سیاه شاهد آن هستیم)
4- مرحله پذیرش(فراموشی مردگان یا پذیرش خلاصینیافتن از مرگ).
ولی مرگ همیشه برای دیگران نیست. برنامهریزی ما برای مرگ عبور از
چهار مرحله كنار آمدن با مرگ عزیزان را تسهیل میكند(مخصوصا اگر بیماری در آستانه مرگ باشیم). فکر کردن و برنامهریزی در مورد پایان حیات(مثلا سرنوشت جنازه و اهدای عضو)، برای کسی که میخواهد بمیرد و خانوادهاش دشوار است. هر كس دارای نیازهای خاص خويش است و روشهای مختلفی برای کنار آمدن با شرایط دارد. گاه صحبت کردن شفاف در مورد برنامههای پایان حیات، بسیار مفید است. معمولا در چنین بزنگاهی افراد به شناخت بیشتری از خود دست پیدا ميکنند و آنچه حقیقتا برایشان مهم است را کشف میکنند.تا بهحال فکر کردهاید که ما در قبال مرگ خود و دیگران چه میکنیم؟ عملکرد داوطلبانه ما در فراهمآوری مقدمات مرگ خود و دیگران، راهگشای دنیای بهتری برای زندگی خواهد بود. شاید همانطور که برای زندگی برنامه میریزیم و مجبوریم که این کار را بکنیم باید برای مرگ هم برنامه بریزیم. خوب است مجبور نیستید ولی...