شماره ۴۱۸ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۱۱ آبان
صفحه را ببند
در زمزمه تشنگی

مهديه حمزه‌يي مدرس دانشگاه

با تو در لبخنده   مهتاب،  در سِحرِ  اذانِ  سحر، که واژه‌های نیاز را به بلوغ می‌رسانند
و تپیدن ِ دل عاشق در حریر تاب ِ نجوای نسیم ِ معجزه بر دست‌های سبز ِ دعا
و تُردی گیسوان رها مانده  بید چون بغض  منتشر، بر هق‌هق ِجاری  آب
 در زمزمه تشنگی جویبارهای عطش سوخته،
اینک صدا صدای ِ طلوع ِ سلام ِ توست
خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین
پرورده کنارِ رسول خدا (ص)، حسین!
ابرها بر می‌آیند و با کلمات درمی‌آمیزند تا خورشیدِ‌هاي پَرپَرِ شده در صحاري ستم  را بسُرایند.
این رازی است هماره، بین خاک، آب، کلمات ِتشنه، روایت ِ خاموشی و تنهایی
و آنان که با شور تو، حریمِ  بینش وُ دانش وُ شعور وُ اندیشه‌ورزیِ جانان را حریم‌داری می‌کنند.
اكنون ياد توست و اين پرسش كه: چیست در یاد تو‌ ای خسرو خونین کفنان
ودر محراب اندوه تو  و زمزمه‌ای که بر لبان پیر و جوان وُ خرد وُ کلان می‌نشانی به تبرک ِ عشق.
در یاد تو چیست که قرناقرن زنده مانده و می‌ماند و جاودانه، بی‌شعبده و جادو خواهد ماند
در هیاتی جانپناه خِفّت، در پی لقمه نانی، بام تا شام شمشیر می‌زنیم
و بر سُفره دلتنگی ِ یتیمان، یادنامه‌هاي  بهشت را مزمزه می‌کنیم
آه ما مرده‌ایم  و ابلیس،  هیچگاه نومیدمان نکرده است
که‌ سال از پی سال،  بر بالین احتضارمان، دعای طول عمر را مرور می‌کند
گهواره دلتنگی‌ام با نسیم ِ یاد ِ نخل‌های سوخته در ساحل ِ فُرات تاب می‌خورد
بر بستر ِسیلابی ُ معجزه‌ها  می‌غلتم ...  می‌غلتم  ... می‌غلتم
جرقّه‌های نورانی حواس در مقابلِ چشم‌های خسته بسته‌ام به رقص بر می‌خیزند
و یاد می‌آورم
واپسین لحظات ِ حیات  را بر خاک بهشت  

 


تعداد بازدید :  166