| دکتر محمدرضا ابراهیمی | روانشناس|
خانواده مقدمه حیات اجتماعی است و از یک سو مرکز تندرستی، بهداشت جسمی و عقلی و مرکز پرورش و رشد روان و از سوی دیگر محلی برای آماده کردن فرد جهت زندگی اجتماعی و اولین و مهمترین کانون پرورش صحیحِ احیا و شکوفایی استعدادهاست.
هرگونه تحول و تغییر اجتماعی باید از خانواده آغاز شود، هرچند این روزها با توجه به اینکه جامعه درحال گذر است شاهد تغییر نظام ارزشها بین والدین و فرزندان هستیم.
ناسازگاری، اختلافات والدین، مشکلات در رابطه با فرزندپروری، ناتوانی والدین در شناخت رفتارهای فرزندان و سازگاری با آنها ازجمله آسیبهای خانوادههای امروز است. اعتیاد یکی از والدین، اعتیاد فرزندان، مشکلات و معضلات جنسی نوجوانان و جوانان، دغدغه بسیاری از خانوادههاست، علاوه بر این باید مسأله عدم برداشت صحیح از میزان تفاوت و تشابهات بین والدین و فرزندان و شکاف نسلها را به این موارد افزود.
در شرایط فعلی مهمترین مسأله خانوادهها، ناتوانی در کنترل فرزندان است که به شکلهای گوناگون افراطی خود را نشان میدهد. هم کنترل افراطی و هم رهاسازی بیش از حد و عدم کنترلی که در خانوادهها دیده میشود هر دو آسیب زننده است. امروزه مسائل معیشتی، اقتصادی و معضلات مالی به نحو مستقیم و غیرمستقیم بر کارکرد خانواده تأثیر سوء دارد لذا ناتوانی والدین در رفع نیازهای اقتصادی کودکان، باعث ایجاد آسیب در روابط عاطفی بین والدین و فرزندان میشود. درواقع چنانچه وضع مالی خانواده همراه با مشکلات بیشتری باشد، میزان درگیریهای عاطفی بیشتر میشود و ارکان خانواده با آسیبهای بیشتری دست و پنجه نرم میکند.
تحولات اجتماعی و تفاوت بین دو نسل در جامعه کنونی آسیب دیگری است که خانوادهها با آن مواجهند. کودکان با پدیدههای جدید و فناوری نوین ماهواره و رسانهها روبهرو هستند از این رو همواره شاهدیم بین دو نسل شکاف عمیقی ایجاد شده است. از نظر والدین، با توجه به نگاه سنتی و اولیه و مطابق با ارزشهای خودشان آنان حقشان میدانند که نسل جدید راه آنها را بروند و مطابق میل آنها رفتار کنند و از دید فرزندان، آنها مجبورند در دنیای پر رقابت کنونی راه قدیمیها را کنار بگذارند و برای عقب نیفتادن از قافله هم سن و سالان خود، از سنتها فاصله بگیرند و اینجاست که به بنیان خانواده آسیب میرسد.
والدین و فرزندان دو جریان رشد متفاوت را تجربه میکنند و این امر منجر به ایجاد فاصله بین اعضای خانواده میشود و خودش در سادهترین فرم بیان باعث ایجاد شکاف بین دو نسل میشود.
نگاه سنتی والدین تضعیف میشود و نسل جدید بر آنها غلبه میکنند که این امر را در تغییر نظام آموزش و پرورش از معلم محوری به سمت شیوههای دانشآموز محوری شاهدیم. در سطوح اجتماعی هم همین روند ادامه مییابد و والدین به مرور از نگاه سنتی به سمت نگاهی مبتنی بر تکنولوژیهای نوین تغییر میکنند. این امر خود به خود آسیب به نظر نمیرسد که بخواهیم به دنبال راهحل برای آن باشیم، زیرا آسیب وقتی است که تنش به منازعه جدی بین والدین و فرزندان منجر شود و فشار وارده به افسردگی فرزندان و اضطراب والدین بینجامد.
تفاوت نظام ارزشی بین فرزندان و والدین یک فرایند اجتماعی است. در صورتی که خانوادهها بتوانند از عوامل مختلف اجتماعی مانند مدرسه، خانواده، گروه همسالان و وسایل ارتباطجمعی کمک بگیرند و راهکارهای مناسبی برای مواجهه با این پدیده اجتماعی اتخاذ کنند، در روابطشان با فرزندان موفق خواهند بود وگرنه جدال بین والدین و فرزندان کشنده و مخرّب میشود و اجازه میدهد افزایش اعتیاد و نزاعهای درون خانواده و افزایش ناسازگاری، ترک تحصیل، ازدواجهای زودرس و دیررس و به نحوی جدال بین دو نسل ریشه بگیرد.
این نسل به دلیل جدید بودن آسیبها نیاز بیشتری به مشاوره و کارشناسان مسائل تربیتی دارد زیرا کاستی در تجربه و نداشتن مهارت منجر به ایجاد مشکل در سطوح گوناگون روانی و اجتماعی و به تبع آن بروز آسیبهای روانی میشود.
در حقیقت بخشی از آسیبهای روانی خانواده مربوط به ماهیت ذاتی نسل جدید است که پرتوقع، عجول، طغیانگر و سرکش هستند که به دامنه جدال و تنش بین این نسل با نسل قدیم میانجامد.
در گذشته هم شکاف نسلها وجود داشته اما سرعت زیر پاگذاشتن قواعد و سنتها و آداب کم بوده و آنقدر شدت منازعات خفیف بوده که بهطور طبیعی حل میشده است اما درحال حاضر، «زمان» معضلی جدی است و گذشت زمان وجود ندارد. درواقع تحول و نوسازی خانواده به طرز فجیعی سرعت دارد لذا در نتیجه کاستی زمان، هجوم آسیبها منجر به آسیبهای رفتاری در نسل جدید میشود.