| زهرا ملک محمدی | امدادگر هلال احمر|
اهدای خون، اهدای زندگی است. سالها پیش با مادر همسرم بهخاطر بیماریای که داشت به بیمارستان رفتیم و پیگیر درمان بیماری ایشان شدیم. در همان حوالی که قدم میزدم به طبقه پایین بیمارستان رفتم و دیدم خانمی بهشدت گریه میکند. بهحدی این تصویر ناراحتکننده بود که من تا این زمان کسی را ندیده بودم که اینگونه ناراحتی را از خود بروز بدهد. برایم عجیب بود زیرا ابراز ناراحتیهای زیادی از افراد مختلف دیدهام اما کسی را ندیدهام اینگونه از موضوعی ناراحت باشد یا بخواهد چنین واکنشی را نشان دهد. از او پرسیدم که چه اتفاقی افتاده است و چه موضوعی باعث شده که تا این حد به هم ریخته شود؟ در جوابم کمی مکث کرد یعنی نمیتوانست از حجم گریه زیاد، جواب مرا بدهد. کمی گذشت حالش بهتر نشد فقط تا این حد توانست خودش را کنترل کند که جوابی به من بدهد، گفت؛ پسرم... متعجب شدم و از او پرسیدم پسرت چه؟ چه اتفاقی برای پسر شما افتاده است. شروع کرد به صحبت کردن و گفت پسرم تصادف وحشتناکی کرده و اصلا دکترها به من جواب درستی نمیدهند، فقط میگویند که برو برای پسرت خون پیدا کن تا از مرگ نجات پیدا کند. این صحبت را که شنیدم جا خوردم و از او پرسیدم چه گروه خونیای احتیاج دارد و میتواند مشکل او را حل کند... گفت از صبح دنبال گروه خونی هستیم که تا این زمان نه در بانک خون و نه در هیچ بیمارستانی که موضوعات خونی را پیگیری میکند، پیدا نکردهایم. پرسیدم گروه خونی پسر شما از چه نوع است گفت Oمثبت؛ جا خوردم زیرا من هم Oمثبت هستم، حس عجیبی در من بهوجود آمد. با خودم گفتم تمام اینها مانند یک قصه است. من باید با این گروه خونی در اینجا باشم و شاهد ماجرای این مادر و فرزند نیز باشم، حالا باید چه کنم... به آن خانم گفتم حاضر هستم تا این کار را انجام دهم. اهدای خون را آغاز کردم و آزمایشات مختلف را انجام و با موفقیت توانستم به آن جوان کمک کنم. بعد از این موفقیت چهره خانواده این زن را که دیدم تازه متوجه شدم که چه کاری را انجام دادهام. از آن به بعد متوجه شدم که یک قطره خون هم میتواند چه تاثیری در زندگی یک شخص بگذارد. از آن زمان به بعد سعی کردم تا در فعالیتهایی که مربوط به حوزه اهدای خون میشود بیشتر مشارکت داشته باشم و به آن بپردازم. استان اراک یکی از آن استانهایی است که اهدای خون در آن به ندرت انجام میپذیرد، از اینرو این داستان را که متوجه شدیم سعی کردیم برنامهای را معین کنیم که هر ماه یا یک مدت مشخص به این استان سفر کنیم و با افراد زیادي در مراکز اهدای خون استان حاضر شویم. ما هر یک ماه یا دو ماه یکبار با مینیبوس به آنجا میرویم تا بتوانیم کاری را صورت دهیم. فرهنگ اهدای خون در کشور ما به خوبی جا نیفتاده و به این فرهنگ توجهی نمیشود. این موضوع یکی از موضوعاتی است که اگر به آن به خوبی دقت نشود، عاقبت و حاصل آن از دست دادن جان خیلی از انسانهاست. البته این موضوع خیلی بستگی به تبلیغات و عدم آگاهی مردم در جامعه دارد. من از خیلیها که سوال میکنم و برایشان از موضوعاتی در باب اهدای خون صحبت میکنم، برای خیلی از این افراد این موضوع گنگ است و برایشان جا نیفتاده. تا جایی كه نمیشود به آنها خرده گرفت زیرا اگر شما در همین زمان هم بخواهید به مرکزی بروید و خونتان را اهدا کنید به همین راحتی هم امکانپذیر نیست یا بستری فراهم نیست که شما بخواهید این کار را انجام دهید. سازمان هلالاحمر هر چند ماه یکبار اعلامیهای را در معرض عموم قرار میدهد تا مردمی که داوطلب هستند برای فعالیتهای داوطلبانه اقدام و به مراکز اهدای خون مراجعه کنند. اما شما اگر در همین زمان به یک بیمارستان مراجعه کنید، قطعا این کار را برای شما انجام نمیدهند و بهانههای مختلف برایتان میآورند. مشکل بزرگی که ما در بحث اهدای خون در کشور داریم این است که آدرس یا راهنمایی در این موضوع نداریم. اگر این فرهنگ به خوبی جا بیفتد، قطعا خانواده که جمع آن یک جامعه میشود، همه بر این تلاش خواهند بود که هر چند وقت یکبار درباره این موضوع کاری را انجام دهند. اگر بتوانیم در جامعه موضوع اهدای خون را بهصورت یک فرهنگ درست جا بیندازیم، قطعا خیلی از مشکلات ما در قبال بیمارانی که به خون احتیاج دارند حل خواهد شد و از این بابت خیلی از افراد از این کمکها بهره خواهند برد و این به کمک جامعه ما است.