سعید اصغرزاده
چند وقت پیش مقالهای میخواندم در مورد اینکه آیا تداوم سوءمصرف مواد، یک رفتار داوطلبانه است یا خیر؟ یاد این نکته افتادم که به همان میزان که آدم داوطلبانه به سمت کار انسانی پیش میرود و در آن غرق میشود، میتواند داوطلبانه در راهی مخالف آن وارد شده و به فنا برود. آن هم در جامعهای که برخی مواد و امکانات به راحتی و به هر بهانهای میتوانند در دسترس باشند. یا بهترین امکانات برای پر کردن اوقات فراغت عاری از برنامههای خوب و بجا هستند! انگار گاهی شرایط اعتیاد داوطلبانه به قصد مهیا میشود!
لابد فیلم «مرثیهای برای یک رؤیا» از دارن آرنوفسکی را دیدهاید. موسیقی معروف کلینت منسل آن که يك خط در میان از رادیو و تلویزیون پخش میشود. قصه در مورد سوء مصرف همه چیز است! سارا، بیوه زنی معتاد به تلویزیون است، از شوهر متوفایش پسری به نام هری دارد. هری که معتاد است اغلب اوقاتش را با ماریون (یک طراح ناکام) و بهترین دوستش تایرون (مواد فروش) میگذراند. هری و تایرون در پی به جیب زدن پول کلانی از راه فروش مواد مخدر هستند. سارا به تلویزیونش چسبیده و رویای شرکت در مسابقه تلویزیونی محبوبش را در سر میپروراند و باور دارد حضورش در تلویزیون قطعی است. او زیر نظر پزشک قلابی شروع به رژیم گرفتن میکند تا خوشتیپ شود اما گرفتار قرصهایش میشود که در واقع مواد مخدر هستند. هری و تایرون هر چند موفق به جمعآوری پول قابلتوجهی میشوند، اما درنهایت این پول خرج مصرف مواد هر سه نفر میشود و از دست میرود. هری همراه تایرون به چنگ پلیس میافتند و ماریون نیز که تنها و بیکس شده به تنفروشی روی میآورد. سارا هم پس از گذشت مدتی کوتاه دچار فروپاشی عصبی و در آسایشگاه روانی بستری میشود.
در فیلم همه فکر میکنند که همه چیز تحت کنترلشان است اما نیست. نه اعتیاد به تلویزیون، نه اعتیاد به داروی لاغری، نه اعتیاد به مواد سرخوشزا و... سرانجام آنچه گند میخورد کل زندگی آنهاست. میدانید، هنگامی که مواد برای اولین بار یا دفعات اول مصرف میشوند، افراد ممکن است آن چه را که بهعنوان اثرات مثبت مصرف مواد است، دریافت کنند اما به تدریج مسموم شده و این مسمومیت آنها را در امتداد چرخهای قرار میدهد که بهسرعت فعالیتهای لذتبخش را تبدیل به یک فاجعه میکند. با گذشت زمان، چنانچه مصرف مواد تداوم یابد، فعالیتهای لذتبخش کمتر لذت خواهند داشت و سوءمصرف مواد برای اینکه سوءمصرفکنندگان احساس «طبیعی بودن» داشته باشند، ضروری میشود. شما به این اعتیاد، دیدن سریالهای مزخرف سطح پایین ماهوارهای و غیرماهوارهای را اضافه کنید. اعتیاد به پیامکهای جوک و شوخی شبکههای اجتماعی را اضافه کنید...
بله تصمیم اولیه برای مصرف مواد یا هر عمل اعتیادبرانگیز دیگری اغلب داوطلبانه است. همانطور که اگر اطلاعرسانی درستی صورت پذیرد، خانوادههای این افراد اولین داوطلبان کمک به آنها برای جلوگیری از اعتیاد هستند. اما ما چه کمکی میتوانیم به معتادان انجام دهیم؟ معمولا به معتادان درحال بهبود توصیه میشود که از مردم، جاها و چیزهای مرتبط با اعتیادشان دوری کنند. محققان باور دارند که مغز انسان بین ماده مخدر و محیطی که در آن خریداری و مصرف میشود رابطه برقرار میکند. این بندهای ذهنی نماینده نوعی فراگیری نیمه هوشیارانهاند که سهم مهمی در دشواری فرار از چنگال اعتیاد دارند. مواد اعتیادآور باعث آزاد شدن دوپامین میشود. نورونهایی که دوپامین آزاد میکنند مثل معلمی به سایر نواحی مغز (شاگردان) یاد میدهند که به محیطی که تجربه خوشایند در آن اتفاق افتاده توجه کنند و بین آن تجربه و عامل آن، رابطه برقرار کنند. این فرآیند چیزی شبیه شرطی شدن سگ پاولوف است. معتاد بین تجربه ناشی از مصرف مواد و مکانی که مواد را از آن خریده رابطه ایجاد میکند و همچنان که صدای زنگ برای سگ پاولوف یادآور خوراک بود و باعث ترشح بزاقش میشد، برگشتن به آن مکان برای معتاد، یادآور آن تجربه است و او را به هوس تکرار آن میاندازد.
بهترین کمک ما به این افراد این است که شرایط تجربه مشابه و تکرار آن را از آنها دریغ کنیم. شاید این رفتار قدری جبرگرایانه باشد ولی بدانید که یک معتاد در صورت اطلاع دقیق از بیماری و خفت خود، داوطلبانه درصدد رفع آن برمیآید. همانطور که ما اعتقاد داریم دولت برای کارهای داوطلبانه مدنی باید شرایط و تسهیلاتی را ایجاد کند، ما نیز برای معتادان خود باید شرایطی را بهوجود آوریم. حفظ کردن و سلامت محیط مسکونی، آپارتمان، محله، پارک، مدرسه، سینما و... ازجمله این وظایف است. هر چند تلویزیون را نمیتوانید کاری بکنید مگر خاموش! یا اینترنت را قطع! البته شاید اینترنت اصلاح شدنی باشد اما...