حامد اشرف زارعی: سلام، وقت بهخیر، میخواستم بدونم چطور میتونم با شما همکاری داشته باشم؟ طنز و شعر طنز مینویسم. درحال حاضر با اصفهان نیمروز کار میکنم. ارادتمند.
: آقا توی شهرونگ از هر سه نفر دوتاشون اصفهانیان چون مثل اینکه محسن پوررمضانی کراش خاصی داره به اصفهانیا! حالا اگه شما هم اصفهانی هستی که برو ته صف!
هاتف-ب: درود بر شما، وقت بهخیر
:همین داداش؟! یعنی جدی اومدی پیوی که گپ بزنیم، گل بگیم گل بشنفیم؟ یه سفر دستهجمعی بریم بیشتر بشناسیم همو؟!
حمید.ش: دستتون درد نکنه، شهرونگو خیلی دوست دارم، مخصوصا نوشتههای جابر حسینزاده. خواستم کتابشو بخرم گرون بود، بگید یهکمی ارزونش کنه.
:مطمئنید کتاب جابر حسینزاده میخواستید بخرید؟! اون کتاب جز از کلِ استیو تولتزه که گرونه ها! کتاب جابر 10تومن بود والا! تازه ایشون اینقدر روحیه دست و دلبازی دارن که سر یکی از مراسمهای امضای کتابشون، هر کی اومده کتاب برداره فکر کردن پول لازم نیست بِدَن، همه رو با لبخند خیرات کردن.
سرماخوردگيهاي من و درمانهاي بابام
| محمدامین پورعباسی |
بدجوري سرماخوردم. دلم واسه بابام تنگ شده، اگه الان خونه بودم، درِ اون كابينت شفابخش رو باز میكرد و جعبه پر از قرص رو میگذاشت روي ميز و میپرسيد: پسرم گلوت هم درد ميكنه؟ منم میگفتم: نه خيلي اما وقتي آب دهنم رو قورت ميدم. . . هنوز حرفم تموم نشده بود كه میگفت خب بيا اين قرص سرماخوردگي بزرگسالان و اين كپسول چركخشككن رو ٨ ساعت يهبار بخور.
معمولا اينجوري بود كه با تجويز بابام خوب نمیشدم و با اين حال ما يك هفته براي نتيجه گرفتن از تجويز بابام صبر میكرديم و بعد از به پايان رسيدن يك هفته، در صورتي كه خوب نمیشدم، كه اكثريت مواقع هم همينطور بود، بالاخره تصميم گرفته میشد كه برويم دكتر. دكتر رفتن هفتخواني دارد براي خودش از نوبت گرفتن تا تهيه داروها. يكي از سختترين مراحل هم همين گرفتن نوبت ويزيت است. درمانگاهها و مطبها هميشه شلوغ است و هيچوقت حتي جاي خالي واسه نشستن نيست و بايد كلي روي پا ايستاد و انتظار كشيد.
بعد از اينكه نوبت به من ميرسه با بابام ميريم داخل اتاق دكتر و بابام با يه احوالپرسي خيلي صميمانه و گرم با آقاي دكتر شروع میكنه به گفتن علایم سرماخوردگي من، بعد صحبت ميرسه به تأثير روان بر جسم و علایم افسردگي من و بعد از اينجا، صحبت بابام ميرسه به علتهاي افسردگي در جوانان مثل بيكاري، نبود تفريح سالم براي جوانان اقشار متوسط و ضعيف و وجود انواع تفريحات ناسالم براي جوانان همين اقشار، معضل كابينه و خلف وعده جناب آقاي رئيسجمهوری و امثالهم. دكتر يه نگاهي به من ميندازه و طبق معمول فكر ميكنه من كر و لال هستم و با اشاره به من ميگه كه برم كنارش بنشينم. من هيچوقت سعي نكردم اين روند رو تغيير بدم چون نمیخواستم وسط حرفهاي برحق بابام بپرم، بدون اينكه چيزي بگم ميروم روي صندلي كنار دكتر مينشينم. دكتر بعد از معاينه شروع به نوشتن ميكنه و بابام همزمان شروع به ديكته گفتن واسه آقاي دكتر: آقاي دكتر استامينوفن لازم داريم لطفا واسمون بنويسيد تهيهاش كنيم، آموكسيسيلين هم يه بسته خورده تموم كرده بنويسيد كه واسه مواقع ضروري داشته باشيم، آمپول هم بنويسيد كه زودتر خوب بشه. دكتر كه سكوت كرده نسخه رو مينويسه و در آخر با آرزوي شفا و بهبود از طرف آقاي دكتر راهي داروخانه ميشويم. بعد از تهيه داروها بابام شروع به بازنگري داروها و تجويز نهايي مصرف ميكند. اين آنتي هيستامين رو فقط وقتي آبريزش و سرفه داشتي بخور، دست آقاي دكتر درد نكنه آمپول هم واست تجويز كرده، كلداكس رو صبح نخوريا خوابت ميگيره كسل ميشي كلا، يادت نره وقتي خوب شدي اضافه داروهات رو بزاري توي كابينت چون احتمالا به خاطر سرماخوردگي تو برادرات هم سرما بخورن واسه اونا نياز داريم به اين داروها.