شماره ۳۴۱ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۶ مرداد
صفحه را ببند
گفت‌وگوی بولتن خبری «گالیمار» با اینگرید بتانکورت
من برای جامعه‌ام چه کرده‌ام؟

| حامد داراب | شما فضای داستانی رمان خود را به زمان دیکتاتوری نظامی 1970 تا 1980 آرژانتین برده‌اید چرا این انتخاب را داشتید؟
این رویداد یک رویداد تاریخی شگفت‌انگیز است. بزرگترین دیکتاتوری پس از جنگ جهانی دوم است. جوانانی که از دهشت نازیسم قادر به جوانه‌زدن دوباره بودند، از نگاهم یک اتفاق بزرگ را ایجاد کردند. تاریخ جوانان آرژانتین، ابراز تمام امید و آرمان‌های ماه می ‌1968 است که در مواجهه با سرکوب کورکورانه دیکتاتوری نظامی در آمریکای لاتین، ریشه دوانده‌اند. من فکر کردم باید داستان آنها را بنویسم، آرژانتین «خط آبی» یک تصویر از آن چیزی است که در آن سال‌ها در کل قاره آمریکای لاتین دیده می‌شد. به‌خصوص کلمبیا.
قهرمان داستان شما، جولیا، زمان آینده را از چشم‌های دیگران می‌بیند، دلیل چنین اتفاقی چیست؟ آیا تنها شکستن خط زمان یا دادن یک ویژگی ادبی خاص است؟
جولیا قادر است ناخودآگاه با کسی در آینده ارتباط بگیرد، اما او در مورد آن شخص و واقعیت‌های آینده چیزی نمی‌داند. نقش او این است که برای کمک‌رسانی و جلوگیری از خطرات از نگاه دیگران با جولیا در ارتباط باشد. این هر دو مسأله سوال شما را در بر می‌گیرد. فکر کردن درباره آزادی از عناصر اصلی این رمان است که دیدن آینده به وسیله جولیا خودش میل آزادی او برای اندیشه را نمایان می‌کند. این‌که چقدر چنین حرکتی، در ساختار رمان و وضع آن تغییر ایجاد کرده به منتقدان مربوط می‌شود.
در رمان می‌خواهید از تغییرات کشور در وحشت و تهدید مستقیم، به زندگی خود‌آگاه مردم نقبي بزنيد و به جايي برسيد که انگار در آن گذار تاریخی، مردم همگي خواب‌ هستند و چیزی چندان نمی‌بینند. چرا این کوری فردی و جمعی برایتان مهم است؟ آيا شما به نوعي داريد از يك كوري مد شده از نوع ساراماگويي تبعيت مي‌كنيد؟
تاریخ به ما نشان می‌دهد که غلبه بر خرابی‌ها در وحشت، همیشه ما را شگفت‌زده کرده است. جولیا، دور از سونامی تاریخ و عشق آن را به شما و من گوشزد می‌کند. درحقيقت پيامش اين است كه ميان خون و آتش ره گشاييد! او درواقع با مخاطب امروزی از آینده‌اش حرف می‌زند و به ما یاد می‌دهد که همیشه باید از خودمان بپرسیم که من برای
جامعه‌ام چه کرده‌ام؟
درباره شخصیت‌های رمانتان بگویید؟
دو شخصیت اصلی وجود دارد که در عشق با هم مشترک هستند، یکی جولیا و دیگری تئو. در پی آن بودم که با شخصیت اول منطق عشق و زندگی و با شخصیت دوم منطق نفرت و مرگ را به تصویر بکشم. اگرچه آنها هر دو قربانیان
دیکتاتوری‌‌ هستند.
جولیا نماینده انسان به معنای انسانی‌اش است؟
جولیا زندگی و عشق را انتخاب می‌کند. اما همچنین به انتخاب عشق خود تئو که مرگ و نفرت را برگزیده هم احترام می‌گذارد، جهان جولیا به او عینک سلطنت خشونت و ناامیدی را نشان می‌دهد اما او با این حال، امید، زندگی و عشق را تنها انتخاب شایسته انسان می‌داند.
آیا شما می‌‌خواهید بگویید سرنوشت ما آن چیزی است که بر ما تحمیل کرده‌اند؟
درواقع، من معتقدم که ما هنوز هم انتخابی برای انتخاب سرنوشت‌مان نداریم، سرنوشت به‌عنوان رویدادی که خارج از کنترل ما است به‌طور پيوسته رخ می‌دهد، اما ما تنها می‌توانیم تصمیم بگیریم که چگونه به این سرنوشت و وقایعش واکنش نشان دهیم. به همین دلیل نباید در ما ناامیدی و تلخی ایجاد شود، فقط آرامش درونی است که رضایت از شناخت انسان را ایجاد می‌کند و این حرف اصلي من در
«خط آبی» است.
در یک صحنه بسیار قوی از رمان، جولیا یکی از هم‌بندان سابق خود را می‌یابد و هر دو از سکوت برای ارتباط با یکدیگر استفاده می‌کنند. این سکوت آیا ارتباط واقعی بین مردمان آن زمانه بوده است؟
و ارتباط واقعی بین مردمان زمان ما هم هست. ما در کلمات غوطه‌وریم اما نمی‌دانیم چه کلمه‌هایی را برای بیان احساسات خود برگزینیم. با آن‌که می‌دانیم بدون آنها هیچ بازتابی امکان‌پذیر نیست. کلمات فردی و جمعی؛ حافظه ما، تاریخ ما، فرهنگ ما و در نتیجه هویت ما هستند و سکوت بخشی جدایی‌ناپذیر از زبان ما است. انتخاب سکوت در محدودیت، فرياد كردن آزادی است.


تعداد بازدید :  179