درنگ شهروند| اینگرید بتانکورت، سیاستمدار فرانسوی - کلمبیایی، سناتور اسبق کلمبیایی و فعال ضدفساد اداری بهتازگی رمانی بلند نوشته که انتشارات «گالیمار» اخيرا آن را منتشر کرده است. آيا مايليد با رمان سري به كوچههاي تاريخ بزنيم؟ آيا ميتوان پابهپاي نويسندهها، از پاريس تا كوچهپسكوچههاي بوئنوسآيرس يا ماكاندويي كه هر نويسنده صاحب يك وجب خاك آن در اقليم تنهايي خودش است بهدنبال آرمانهايي دويد كه امروز روز تقريبا رنگ هيچ را دارند؟ اگر چنين تصوري از يك متن داستان داريد شما را دعوت ميكنيم كه با ما، درنگي بر آخرين اثر اينگريد بتانكورت داشته باشيد. راستي آيا او را ميشناسيد؟
نشري جادويي و جاودانهساز
انتشارات گاليمار يكي از نشرهاي جادويي و جاودانهآفرين در جهان است. چرا جاودانهآفرين؟ به خاطر اين كه جاودانههاي ادبيات جهان هركدام خشتي از بناي عظيم اين نشر جهاني را گذاشتهاند: همينگوي، مارسل پروست، كامو، كافكا، سارتر، تولستوي، كنراد، داستايوفسكي، فالكنر، الزا مورانته، كالوينو، چخوف، مارتين دوگار و...
هيچ نشري را نميتوان در جهان امروز همسنگ و هماندازه گاليمار به حساب آورد. اين نشر به راستي نشري جهاني است. اما هر چند برخي بر اين نكته تاكيد دارند كه جهان امروز از نويسندههاي جهاني با انديشههاي سترگ خالي است اما باز، اين نشر، با انتشار گهگاه برخي كتابها، اين خط يأس را ميشكند و به ما يادآور ميشود كه نويسندگان همچنان در خط مقدم روشنفكري جهان هستند و سياست، همچنان وامدار انديشهورزي نويسندگان جهان است. آيا نبايد به احترام نويسندگان جهان در هر جاي زمين به احترام برخيزيم و از آنان استمداد كنيم كه ای نويسندگان! كمك كنيد تا جهان نامهربان را كمي، تنها كمي
مهربان سازيم.
البته ناگفته نماند كه چنين مسئوليتي را هيچكس براي هيچ تنابندهاي مشخص نميسازد بلكه اين وجدان بشري است كه از جايي به جايي ديگر بر ميآيد و مختصات چيزي به نام شعور و وجدان را در جان انسان ترسيم ميسازد.
گاليمار از همان روزهاي نخست تا امروز نشري است كه بر اين پايه اعتبارآفرين عالم نوشتن و نويسندگي است. نويسندگاني كه گاليمار موفق ميشود تا تجربههاي زيسته انساني آنان را در قالب كتاب بر پيشخوان كتابفروشيهاي جهان بگذارد همگي عضوي از خانواده جهان در كلماتي براي صلح هستند. آيا ميتوان اميدوار بود كه صلح در گردونه روزهايي كه مرگ بيش از زندگي در خانههايمان را ميكوبد اعتبارآفرين جهاني آرماني و آرامش بخش باشد؟ نميدانيم؛ هيچ نميدانيم.
اين كلمبيايي آرام و سربه زير
بتانکورت در سال ۲۰۰۲ نامزد انتخابات ریاستجمهوری کلمبیا شد. هنوز چند روزي از اعلام نامزدياش براي انتخابات نگذشته بود كه در يك ديدار مصنوعي، چند قلتشن او را ربودند. او كه پنداشته بود وزارت كشور كلمبيا براي او باديگارد در نظر گرفته به روي ربايندگان خود لبخند ميزد بيخبر از آن كه اين لبخندهاي مرسوم در بين خانواده سياستمداران شياد، براي او چيزي جز وحشت به ارمغان نخواهد آورد. باري او در زمان مبارزات انتخابات ربوده شد. 6سال سايه به سايه ربايندگان نفس كشيد و خورد و خوابيد بيآنكه زحمت شست و شو و رفت و روب پناهگاه خود را برعهده داشته باشد. تقريبا 2 ماه كه گذشته بود ربايندگان دريافتند كه او ازجمله كساني است كه اندكي عصاقورت داده و دست به سياه و سفيد نميزند خاصه كه او را دزديده باشند. اما عاقبت امر، اميد ربايندگان به يأس مبدل شد و رهايش كردند. ميگويد از بداقبالترين انقلابيون جهان يكي همين سازمان چریکی انقلابی فارک است كه از قرار معلوم به كاهدان زده و او را دزديدهاند! بتانكورت در تاریخ ۲ جولای ۲۰۰۸ میلادی، به همراه 3 گروگان آمریکایی، در یک عملیات امنیتی توسط نیروهای امنیتی کلمبیا آزاد شد.
اینگرید بتانکورت، سرشناسترین «گروگان» گروه چپگرای فارک بود. اين مسأله آنقدر مهم بود كه بعضي گروگانگيرها تا سالها بعد او را سوژه گپ و گفتهاي دور همي خود ساخته بودند. او خود ميگويد بعضي اوقات در خيابان كه راه ميرفتم ناخودآگاه به برخي آدمهاي مهيب و قلتشن مآب چاق سلامتي ميكردم. همسرم ميپرسيد: آخر تو با اين موجود چه رفاقتي داري؟! من هم ميخنديدم و ميگفتم: هيچي! در دوران نقاهت، با همديگر اداي كارگران جان بركف را در ميآوردهايم. يكي از آنها حتي گفته بود كه تصميم داشته او را به قيمتي گزاف بفروشد. حتي به دروغ خبر كشتهشدن او را در گروگانگيري نيز داده بود اما همسرش گفته بود: او تقريبا چيزي شبيه به بادنجان بم است يعني آفت ندارد!
گفتوگو دريچهاي به جهان آزادي است
او در یک گفتوگوی اختصاصی با سایت انتشارات گالیمار از زندگی خود گفته است، آنچه از سخنهای این بانوی 50 ساله برمیآید، یک زندگی در وحشت، امید و ناامیدی و نوعي بيهودگي تهوعآور را به تصویر میکشد، او در این گفتوگو آنچنان زندگی خصوصی خود را شرح میدهد که گویی با یک نویسنده کاربلد پرسابقه طرف هستیم که داستان رنج و سرمستيهاي زندگی یک شخصیت اسطورهای را برایمان تعریف میکند. همین نوع روایت است که منتقد مجله ادبی گالیمار را بر آن داشته تا بتانکورت را یک «نویسنده نابغه تازه کشف شده خطاب کند». بتانکورت خارج از جهانی سیاسی زندگیاش، در رمان تازه خود «خط آبی» سعی کرده است، نبوغ ادبی و نویسندگی خود را به تصویر بکشد، گالیمار در معرفی این کتاب در سایت رسمی خود آورده است: «در این رمان سیر خطی زمان بهطور کامل شکسته شده است، نویسنده برخی از صحنههای آینده را که اغلب به نظرش میرسد از طریق چشم دیگران میبیند. داستان این رمان فرانسوی اما در بوئنوسآیرس و در 70سال پیش از این اتفاق میافتد. جولیا شخصیت اصلی این داستان که در زمان آینده رمان، مادربزرگ پیر جوزف است برای جوزف 5 ساله هدیه با ارزش و بزرگی به ارث گذاشته و جوزف برای از دست ندادن این ارث تلاشهایی انجام دهد که گره خورده است به سرنوشت جوانان آرمانگرا و انقلابی آمریکای لاتین، جوخههای مرگ و مسیحی با نام چهگوارا در برابر دیکتاتوری نظامی. بتانکورت در این داستان از تجربههای شخصی خود نیز سود جسته که تجربه اسارت در جنگل او یکی از اساسیترین تجربههای زیستی رمان است، که مخاطب را مبهوت میکند. در سخنی کلی رمان بلند بتانکورت را میتوان داستانی، محرومیت از آزادی و پیامدهای آن، شجاعت فردی، خشونت جمعی و امید به آینده بشریت دانست. شخصیتهای این رمان انتقام را برای زندگی میخواهند» با این همه گزیدهای از گفتوگوی مجله خبری گالیمار با نویسنده «خط آبی» را برایتان به فارسی برگرداندهایم، گفتوگویی که پس پشت ذهن نویسنده را به نمایش میگذارد. ذهنی که راوی تندیس رنج آمریکای لاتین است.