شماره ۳۴۱ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۶ مرداد
صفحه را ببند
درنگي بر انديشه‌هاي ژاك دريدا به بهانه سالروز تولدش
دريدا؛ فيلسوف عادت‌شكن

|  مصطفي محمددوست| دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه|

ژاک دریدا(2004-1930) فیلسوف پساساختارگرای فرانسوی است که تاحدود زیادی متأثر از اندیشه‌های نیچه و‌ هایدگر است. شاید بتوان گفت که اساسا هر فلسفه‌ای برهم زننده عادات است. از سقراطی که به‌خاطر شکستن عادت‌ها و پیش فرض‌های مردمان زمان خود مجبور به نوشیدن شوکران شد تا دکارتی که با تأملات خود قصد داشت از هر آنچه بوی عادت و تقلید می‌داد دوری کند، همه فلاسفه به نوعی بر هم زننده عادات هستند. اما جریان فلسفه غرب از افلاطون تا نیچه تحت سنت خاصی حرکت می‌کرد که به ناچار موجب به‌وجود آمدن یک سری پیش‌فرض‌های بنیادین در اندیشه فلسفی غرب و حتی زندگی هرروزه مردمان شده بود. همان سنتي كه به تعبير هايدگر پرسش از هستي را به فراموشي سپرده است. دریدا از این منظر پیرو نیچه و هايدگر منتقد عاداتی است که از سنت 2هزار ساله نشأت می‌گیرد. درواقع او سنت متافیزیک غربی را که بر سازنده همون شئون تمدن و فکر غربی است مورد نقد قرار می‌دهد. ورود به فلسفه دریدا از جهاتی کار دشواری است. باید بدانیم که دریدا از عادی‌ترین و روزمره‌ترین مفاهیم و اصطلاحاتی که به کار می‌بریم پرسش مي‌كند و معنای آنها را ملتهب و متزلزل می‌سازد. آغاز و پایان، اصل، فرع، معنا و بي‌معنایی در اندیشه دریدا معنای هر روزی ندارند. چرا که این مفاهیم در سنت متافیزیکی، به نحوی خاص تعریف شده‌اند و سرراست بودن معنای آنها در بیشتر موارد پیش‌فرض گرفته می‌شود. اما کار دریدا پرسش کردن از همین موضوعات سرراست است. دریدا با نحوه خاص خود نشان مي‌دهد که مفاهیم آنچنان که به نظر می‌آیند سرراست نیستند و به اصطلاح خود او همه چیز درحال «واسازی» (deconstruction) است. از نظر وی سنت متافیزیک براساس تقابل‌هایی دوگانه ساخته شده است که نظامی ارزشی را تشکیل مي‌دهند و ساختار اندیشه متافیزیکی را می‌سازند. دوگانه‌های معقول/ محسوس، روح/ تن، حضور/ غیاب، مرد/ زن و گفتار/ نوشتار و... مثال‌هایی از این تقابل‌های دوگانه هستند. در سنت فلسفی غرب همواره قسمت اول این تقابل بر قسمت دوم آنها رجحان و برتری داده شده است و قسمت دوم نسخه ناقص و رونوشتی از قسمت اول است. از این رو دریدا متافیزیک غربی را متافیزیک حضور می‌خواند. حضور نماینده قسمت اول همه تقابل‌هاست که در مقابل قسمت ديگر و «دیگری سرکوب شده» مانند غیاب، نوشتار و زن قرار می‌گیرد. دریدا بسیاری از متون فلسفه غرب را به شیوه خاص خود مي‌خواند و نشان مي‌دهد که سیستمی که از این تقابل‌ها تشکیل شده تا چه اندازه متزلزل است. شیوه خواندن خاص دریدا شاید به این نظر او برمی‌گردد که معنا برخلاف ادعای متافیزیک و اندیشه لوگوس محور (logocentrism) در هیچ جا «حضور» ندارد. در انديشه لوگوس محور فرض بر اين است كه معنايي وجود دارد و دال‌ها بازنماينده آن معناي حاضر هستند. از نظر دريدا هیچ خاستگاه نابی در کار نیست که دال‌ها و نشانه‌ها آنها را بازتاب دهند. تنها دال‌ها و تعویق بي‌نهایت معنا وجود دارد كه به نحوي اين انديشه يادآور نيچه است كه حقيقت را سپاهي از استعاره‌ها مي‌دانست. به زبان ساده فرض کنید که می‌خواهیم متن افلاطون را بخوانیم. در این هنگام ما با دال‌ها (همان متن) مواجه‌ایم و به هیچ‌وجه به نیت افلاطون دسترسی نداریم. ما تنها دال‌ها را با توجه به پیش‌داشت‌ها و پیش‌فرض‌های خودمان تفسیر می‌کنیم. تکرار تفسیری خاص، گویی این توهم را به وجود می‌آورد که معنای اصلی متن همان معنای حاصل از تفسیر رايج است. معمولا مفسران کلاسیک قسمتی از متن یا شاید آن قسمتی از متن را که به گمان آنها قسمت اصلی متن است ملاک قرار مي‌دهند و مابقی دلالت‌ها را در سایه آن دلالت خاص تفسیر می‌کنند. دریدا ضمن پرسش از معنای اصل و فرع همان متن افلاطون را با دقت زیاد مي‌خواند و نشان مي‌دهد که در متن نیرویی وجود دارد، عنصری وجود دارد که نظم و ثبات آن را به هم می‌ریزد. یعنی هیچ متنی کاملا منظم و با ثبات نیست و اگر آن قسمت‌هایی از متن را که برحسب عادت نادیده مي‌گيريم در تفسير لحاظ كنيم، می‌بینیم که آن متن، منظم و با ثبات نیست و از درون به تخریب خود می‌پردازد. بنابراین دریدا یک تفسیر جدید از متن افلاطون ارایه می‌دهد. تفسیری برخلاف نیت مولف و آنچه مفسران سنتی گمان می‌برند معنای اصلی متن است. دریدا در کتاب «dissemination» تفسیر خود را از رساله فایدروس افلاطون ارایه مي‌دهد و آن نیروي واسازنده متن افلاطونی را معرفی مي‌كند و در دیگر آثار افلاطون آن را پی مي‌گيرد. نیروی واسازنده در متون افلاطونی فارماکون «pharmakon» است، واژه یونانی که به‌خاطر کثرت معانی آن، افلاطون نمي‌تواند آن را به واژه‌ای تک معنا تقلیل دهد. افلاطون فارماكون را براي توصيف نوشتار به كار مي‌برد و شايد قصد دارد آن را مضر و مسموم معرفي كند. اما فارماكون همه معاني زهر، پادزهر، شفا و طلسم را در خود دارد و دريدا نشان مي‌دهد كه تكليف متن افلاطون با فارماكون و نوشتار مشخص نيست. طبق انديشه افلاطوني نوشتار بايد طرد شود چرا كه با تعويق و تعدد معنا همراه است و به جاي آن به گفتار كه بيشترين نزديكي را بامعناي حاضر و نيت مولف دارد اهميت داده مي‌شود. اما فارماكون اين تقابل را به چالش مي‌كشد. اين براي دريدا بسيار حايز اهميت است چرا كه نوشتار نماينده همه امور سركوب شده ديگر مانند زن، تكثر، شعر، بدن و... است. در هر متني دريدا نيروي خرابكار را نشان مي‌دهد. در مورد متن روسو «مکمل» (supplement) چیزی است که ثبات متن را به هم می‌ریزد. متن و نوشتار از نظر دریدا با تعویق بي‌نهایت معنا در ارتباط است و نه‌تنها متن و نوشتار بلکه حتی گفتار و دیالوگ که افلاطون قصد داشت آن را از تعویق و تکثر معنا نجات دهد دچار همین حالت خود واسازنده است. بنابراین کاری که دریدا مي‌كند این است که رابطه دوگانه‌های متقابل را بحرانی می‌کند و نشان مي‌دهد که اساسا تقابلی ايستا شکل نگرفته است.
وی حتی بحران تقابل‌ها را در تقابل‌های ديگر مانند تقابل حضور و غیاب و زن و مرد نیز به تفصیل نشان می‌دهد. او مرز بین تقابل‌ها را دچار چالش می‌کند. از این رو در آثار او تمایز بین ادبیات و فلسفه از بین می‌رود. هر دوی آنها در متن بودن یعنی تعدد تفسیر و تعویق معنا مشترک هستند. نکته جالب در مورد فلسفه دریدا این است که بعد از مطالعه آن خود به خود نگرش خواننده درباره همه چیز تغییر مي‌كند و هیچ چیز آن‌طور که در ابتدا به نظر مي‌رسد تحت انقیاد نظم متافیزیکی قرار ندارد. او دنياي متافيزيك را توصيف مي‌كند اما اين توصيف او به هيچ‌وجه خنثي نيست. توصيف او با پرسش از بنياد‌ها و شكستن تمام عادت‌ها و پيش‌فرض‌ها همراه است. از اين رو در تفكر دريدايي همه چيز به نحوي واژگون مي‌شود يا اگر بخواهيم دقيق‌تر بگوييم واسازي مي‌شود. همه آثار دریدا و همه مفاهيم او به‌طور زنجیروار به هم مرتبط‌ هستند. مثلا دریدا رد مکملیتی را که در آثار روسو برای توصیف نوشتار به کار می‌رود، در اسطوره مصری اختراع نوشتار که در فایدروس مطرح مي‌شود نشان می‌دهد. درمجموع دریدا شمار زیادی کتاب و نوشته دارد و در آنها درباره موضوعات گوناگون قلم زده است. موضوعات مختلفي مثل نوشتار، متن، تفسیر، ادبیات، اخلاق، مارکسیسم و... در آثار او از معنای هر روزی خود جدا می‌شوند. همچنین وی به خواندن آثار فیلسوفان و نویسندگان متعددی مانند نیچه، هیدگر، هگل، دکارت، لویناس روسو و سوسورو كافكا و... می‌پردازد از این‌رو با مطالعه دریدا افقی جدید از تاریخ فلسفه غرب نیز فراروی خوانندگان گشوده خواهد شد. با این همه وی منتقدین و مخالفین زیادی دارد، عده‌ای «واسازی» او را مفهومی پیچیده و مهمل و چيزي شبيه انتقام ادبيات از فلسفه مي‌دانند. عده‌ای نیز فلسفه او را به محافظه‌کاری متهم می‌کنند. با این همه به نظرم می‌توان آثار او را خواند و ورای مخالفت‌ها و موافقت‌ها آن را درک کرد. به شرطی که تعبیرمان را از درک کردن، خواندن و فهم و... از پیش‌فرض‌های متافیزیکی پاك كنيم. مفاهیم دریدایی، به آن معنای سنتی یک مفهوم سرراست فلسفی نیستند. یعنی این‌گونه نیست که مفهومی کلی با تعریفی مشخص قابل اطلاق بر مصادیق گوناگون وجود داشته باشد. همان‌طور که گفتیم تقابل‌ها در فلسفه دریدا در هم تنیده‌اند و نتیجتا تقابل مفهوم/ مصداق، کلی/ جزیی و واحد/ کثیر نیز در مطالعه آثار او به کار نمی‌آیند. از این‌روست که هیچ تعریفی از واسازی و دیگر مفاهیم دریدایی مانند «ديفرانس» (difference)، مکملیت، تصمیم‌ناپذیری و شبح‌وارگی وجود ندارد، بلکه باید آن را در هر مورد خاص پی‌گرفت. چگونه چیزی قابل تعریف باشد وقتی که قرار است آن چیز از همه بنیاد‌ها و مفاهیم حتی معنای معنا و تعریف پرسش کند؟ و همين پرسش‌هاي بنيادي و عادت ستيز او و تفاوتش با فلسفه‌ورزي كلايسك است كه از او فيلسوفي غيرعادي ساخته است. فليسوفي غيرعادي كه با تمام بحث برانگيز بودن و پيچيدگي فلسفه‌اش، تأثير زيادي بر حوزه‌هاي گوناگون ادبيات، معماري، هنر، زبان‌شناسي و سياست برجاي گذاشته است.


تعداد بازدید :  297