مهدی بهلولی/آموزگار
در میانهبودن، همیشه سخت است. ما بیشتر دوست داریم تکلیف خودمان و دیگران را یکسره کنیم؛ یا زنگیِ زنگی یا رومیِ رومی. اما راه سوم، راه کسانی است که نمیخواهند خود را در چارچوبهای معین، تعریف کنند. مثلا نمیخواهند یکسره در سرمشق مدرن باشند یا یکسره در سرمشق سنت. یا مثلا چپِ چپ باشند یا راستِ راست یا کاملا اصلاحطلب یا کاملا اصولگرا. راه سوم سخت است و هر دوطرف به آدم انگ میزنند که آنطرفی است. خیلی آسان میتوان بیرون گود نشست و هیچ کاری هم نکرد جز گفتن یکسری سخنان «روشنفکری» آن هم در جمعهای خصوصی، و بعد هر روشنفکری را که خواسته در عمل کاری برای جامعه انجام دهد و با توجه به واقعیتهای جامعه حرکت کند را واپسگرا خواند و خود را در نقطه پایان «روشنفکری» جهان نشان داد و هراسی هم از پوپولیسم نداشت، چون مردم هماکنون از حرفهای تند و تیز خوششان میآید و اینکه دوست دارند تکلیف خود را یکسره کنند، تو هم بهعنوان «روشنفکر» تا میتوانی تند و تیز بگویی و بنویسی و چشم خود را بر واقعیتها ببندی تا مردم دوستت داشته باشند و این چیزی نیست جز «مردمپسندی» یا همان پوپولیسم. نام که مهم نیست؛ اصل کار مهم است که همان مردمپسندی است و نه روشنفکری.
داستان برخی از مدیران کنونی اعتدالگرای ما هم یک چیزی همچون همین حرکت در میانه است. گاهی باید رفت و نشست پای سخن برخی از همین مدیران. اینکه وقتی به دلیل ناکارآمدی، با یک نیروی اصلاحطلب برخورد میکنند، میشوند اصولگرا و هنگامی که با یک نیروی اصولگرا برخورد میکنند، میشوند اصلاحطلب. آدمی یاد شعر مولوی میافتد: اختلاف خلق از نام اوفتاد/ چون به معنی رفت آرام اوفتاد. باید بکوشیم فراتر از این نامها برویم. فرد اصلاحطلبی که از کار خود میدزدد، با اصولگرایی که چنین میکند، هیچ فرقی ندارد؛ باید با هر دو برخورد کرد. نیروی منتقدی که شب تا روز در فضای مجازی، ژست دفاع از حقوق مردم میگیرد اما خودش در موقعیت مدیریت، سرمایه زندگی دیگران را بر باد میدهد و به هیچرو پاسخگو هم نیست، دروغگو و قدرتپرستی است از جنس همان کسانی که دروغگو و قدرتپرست میخواند و نقد میکند. نیروی منتقدی که به خاطر اینکه هرچه بیشتر عکس و نامش را در فضای مجازی پخش کنند، به آسانی پا بر همه اصول اندیشگی خودش میگذارد و میرود با کسانی همپیمان و همسو میشود که به هیچرو آنان را قبول ندارد. هیچ فرقی با پوپولیستهای سیاسی بیاصولی که دارد نقد میکند، ندارد. مردمپسندی است دیگر. باید چیزی بگوییم و کاری کنیم که مردم از ما خوششان بیاید و برایمان دست بزنند و بهبه و چهچهمان بگویند و ما را همچون یک قهرمان نگاه کنند. دیگر چه کار داریم که در آینده چه خواهد شد و از دل این دروغها و ژستها و داغکردنهای فضا، چه بیرون خواهد زد. اینها دیگر به ما ربطی ندارند؛ اصل این است که هماکنون نام و عنوان و عکس ما پخش شود. تنها باید «هماکنون» را دید و چسبید و اینکه مردم بیشتر از چه خوششان میآید و چطور میشود مریدان را راضی نگه داشت. مسئولانه اگر بخواهی گام برداری اما، میشود راه سوم که راه دشواری است.