| سعید اصغرزاده |
هانا آرنت ادعا میکند که «تمام اندوه و مصایب، چنانچه بتوانید در قالب داستانی بگنجانیدشان، یا روایتی دربارهشان تعریف کنید قابل تحمل میشوند... همیشه بهتر است خشم و تنفرمان را بروز دهیم، تا اینکه بخواهیم سرکوبش کنیم. خوب است که زخمهای تاریخ به قصد اندیشیدن باز باقی بمانند. حقیقتا که در روایت و بیانگریِ خشم جنبه سالمی وجود دارد، به همان زیانآوریِ فروخوردن نالیدنها. به زبان آوردن و بحث کردن طرقِ التیامند و روانکاوی اصلا بر همین کارکرد بیانگرانه زبان متکی است. شنیدن خشم دیگران مجبورمان میکند تا با خطاکاریهای خود مواجه شویم که اولین قدم در بخشودگی است. باید به زبان بهعنوان سلاحی علیه خشونت ایمان داشته باشیم؛ در حقیقت بهترین سلاح علیه آن.» و بهقول یک دوست وبلاگی: «پس لطفا روایت کنید، بنالید، خشمگینانه بحث کنید، و ببخشید». این میتواند حلقه کاملشدهای باشد برای این روزهای ما. بسیاری از ما و زنان جامعه ما خشمگین از خشونتی هستند که در اصفهان با موضوع اسیدپاشی بر نسل ما رفته است. خشونت نمیتواند پاسخ خشونت باشد. اما بیان (گفتار) خشونت سبب خواهد شد که برخوردهای خشن اصلاح شود. برخورد خشن، خشن است. حال میخواهد هر نامی بر آن گذاشت! بگذارید برای روشن شدن موضوع داستانی را نقل کنم: 11 ژوئن 1963روزی بود که «کوانگ دوگ»، آن راهب ویتنامی در چهارراهی وسط سایگون و در حلقه همقطارانِ آرامَش، عليه حكومت كاتوليك عصيان كرد و به آتش کشیده شد، آنچه یکی دو خبرنگار غربی را شگفتزده کرد سکوتِ مطلق حاضرین بود. مالکوم براون عکاس میگوید خود کوآنگ دوگ تا لحظهای که تبدیل به کربن خالص شد کوچکترین تکانی نخورد، میمیک صورتش تغییری نکرد، حتی آهی نکشید. چند خیابان آن طرفتر، چند راهبِ ساکت نیز زیر چرخهای یک ماشین آتشنشانی خوابیده بودند تا از کارش بیندازند. این حجم از خشونت در آن روز، پلیسها را زمینگیر کرد. آنها برای نخستینبار تصویر خشونت خود را در آینه جماعتی میدیدند که با دستهای خالی به دور کربن خالصی حلقه زده و زیر لب دعا میخواندند. عکاس میگوید پلیسها وقتی نتوانستند از حلقه راهبان بگذرند، به زانو افتاده و گریستند. گاه آنکه خشونت میورزد، ميسوزد چون بيش از اين از دستش کاری بر نميآيد! او با خشونت زاده شده و به جنگ چیزی میرود که فکر میکند زاییده خشونت است، اگرچه ظاهری آرام دارد. اما واقعیت این است که این یک شیوه مدنی نیست! شاید از آن تاریخ تاکنون 15 راهب بر همین منوال خودسوزی کرده باشند یا این روال اعتراضی ادامه داشته باشد اما آیا راههای مسالمتآمیزتری برای بیان خشونت درون، وجود دارد یا نه؟ ما چه باید بکنیم؟ اگر روی کسی اسید پاشیدند عکسالعمل منطقی جامعه و ما چه میتواند باشد که دیگر این کار را اسیدپاشها انجام ندهند؟ با هر فکر و مرام و اندیشه و فقدان اندیشهای! واقعیت این است که باید پرسید الگوی مناسب چیست؟ یعنی اگر ما داوطلب ارایه نقش درست و منطقی خود در این حوادث باشیم چه باید بکنیم؟ چه بکنیم تا دیگران نیز آن کنند و آن کار دیگر که نباید نکنند! من در این ستون داوطلبانه چه میتوانم بنویسم، اگر بنا باشد که نوشتن و کنکاش در مورد علل بروز خشونتی از این دست و ریشه فرهنگی و تاریخیاش به قولی ناممکن باشد! من چه میتوانم توصیه بکنم اگر اعتراض و راهپیمایی به این موضوع بهقول استاندار اصفهان ممنوع باشد! من همان بهتر که سکوت کنم و در سکوت خود بسوزم. این فعالیتی داوطلبانه است اما من توصیه نمیکنم که شما خواننده عزیز از این الگوی من پیروی کنید! بهیاد آورید که روز اول مهر که رئیسجمهوری منتخبتان عازم نیویورک بود گفته بود ما میخواهیم در مورد خشونت در عرصه بینالمللی گفتوگو کنیم! یاد «عقل سرخ» شهابالدّین سُهرَوردی افتادم. آنجا که میگوید: پرسیدم که «مسافتِ این کوه چند باشد؟» گفت: «چندان که رَوی باز به مقام اول توانی رسیدن، چنان که پرگار که یک سر از او بر سرِ نقطه مرکز بُوَد و سری دیگر بر خط و چندان که گردد، باز به آنجا رسد که اوّل از آنجا رفته باشد.» گفتم: «این کوه را سوراخ توان کردن و از سوراخ بیرون رفتن؟» گفت: «سوراخ هم ممکن نیست.»