| قطبالدین صادقی |
هم کمدیا دلآرته و هم روحوضی ما محصول خوشبینی نسبت به زندگی است. چون پر از شور، زندگی و حرکت است. بدون استثنا آخر تمام نمایشهای کمیک به یک ازدواج ختم میشود. ازدواج یعنی تولید نسل و ادامه زندگی درست برعکس کارهای تراژیک و غمانگیز که در مورد مرگ و روح است. کمدیا دلآرته بهعنوان برترین بیان دراماتیک دوره رنسانس اروپا و روحوضی ما هم زمانی که در دوره قاجار به آن رسیدیم، قابل توجه است. ما پیش از آنکه به روحوضی برسیم شکلهای تقلید روستایی داشتیم. من در یک مقاله پژوهشی با ذکر نمونههایی سیر تکوینیاش را نشان دادم که چگونه بقالبازی و تقلید به شهر میآید و به یک نظام اجتماعی نوین تبدیل میشود. پس از دوره صفویه ثبات در دوره قاجار شکل میگیرد و وقتی هنر به نظمی منطقی میرسد تجلیاش در روحوضی نمودار میشود. این نشاندهنده یک فرهنگ شهری و بیان خوشبینانه نسبت به زندگی است. درست همان چیزی که در کمدیا دلآرته است. تمام طبقاتی که بهطور نمادین در کمدیادلآرته مطرح میشوند تجلی اقشار جامعه هستند. اینها جامعه را نقد میکنند و همه را دست میاندازند. روحوضی ما هم اینطوری است. علاوهبر اینکه اساسش بر شادی است روح انتقادی دارد. ذاتش بر انتقاد است. ذاتش این است که بر کژیها انگشت میگذارد بنابراین نمیتواند به راحتی از کنار مسائل اجتماعی رد شود. تراژدی، نمایشهای عبادی و ماوراءالطبیعه هستند اما کمدی درباره زندگی و جهان صحبت میکند. طبیعی است درمورد مشکلات صحبت میکند. منتهی یک ایدئولوژی تکاملیافته در آن یافت نمیشود. منتظر نباشید مثل تئاتر اپیک یا رئالیسمی که ایبسن کار میکند یک مقاله اجتماعی نیرومند در آن باشد تا همه چیز را با آن معیار بسنجد و نقد کند بلکه روح مردمی در آن هست. نص اعتراض مردمی در آن قرار دارد. به همین سادگی است. به همان گزندگی که خودشان احساس کردهاند با همان بیان احساسی ساده بیان میکنند. ما میتوانیم تفسیر کنیم که چه میگویند اما آنها کارشان سرگرم کردن است. بعد از سرگرمی تلخیهایی که در زندگیشان هست را در لابهلای نمایش و ارایه تیپها نشان میدهند و همین آن را جذاب میکند و فقط سرگرمی صرف نیست. انتقادهایی که به شکل کلی و درددل و گلایههای طبقات پایین که تریبونی ندارند مطرح میشود و لابهلای نمایش حرفهایشان را میزنند. به نظر من این دو خصوصیت در کمدیا دلآرته و روحوضی ما مشترک است. اما با این تفاوت که روحوضی ما بیشتر به سمت کلام رفته است درحالیکه کمدیا دلآرته به سمت حرکت رفته است. اگر بخواهیم فرقی اساسی بین آنها قایل بشویم باید بگوییم ما ملتی ذاتا کلامی و مفهومی هستیم تا تجسمی و حرکتی، بنابراین از نظر حرکت چندان پیشرفت نداشتهایم. همین سالهای آخر مرحوم سعدیافشار و سیاهبازهای فعلی را که نگاه میکنیم، میبینیم خیلی کم برای بیان بازیگری از زبان جسمی بهره میبرند بیشتر از کلام سود میجوییم چون فرهنگ ما بیشتر کلامی است و اهل تفسیر و بیان هستیم. هنرهای تجسمی شانس زیادی در جامعه ما نداشتند. تصاویر ممنوع بودند این است که بیشترین بار معنایی برای انتقال مفهوم در روحوضی ما متکی بر بیان است. مرحوم سعدی افشار خدای تیکهپرانی، لغزگویی و شوخیهای کلامی بود. یکی، دو تا حرکت با زبان داشت و 2،3 تا رقص انجام میداد. بیشتر از این حرکت نداشت. اما اگر یک بازیگر بزرگی چون سولری را ببینید که در «یک نوکر و دو ارباب» بازی کرده است در 70 سالگی روی صحنه به اندازه یک آکروبات فعال بود. مهارتی که از بدنش استفاده میکند، شگفتانگیز است. تکیهگاه کمیک بدن است و این مسأله را ما در تئاترمان کم داریم. فرق بزرگ روحوضی همین است که ما بر کلمه استوار هستیم و آنها بر بدن. آنها رقصهای متعددی دارند که ما آنها را نداریم. به نظر من اگر میخواهیم تحولی در این زمینه ایجاد کنیم باید در راستای این باشد که چطور به بازیگر بیاموزیم که بدن تکیهگاه کلام و خودش منشأ کمیک باشد. خود کلام ناقل شوخی است. مثل جک است که تبدیل به محملی میشود که مفهومی را بیان کند درحالیکه در کمدیا دلآرته اصوات کمیک میشوند. زبان کمیک میشود. بازیگرها از طریق اصوات نامفهوم لحظات کمیک ایجاد میکنند، صدا و بدن منشأ کمیک هستند. اگر بخواهیم تحولی ایجاد کنیم باید به سمت بدن برویم. یک مسأله دیگری کمدیا دلآرته اساسی است که در کار ما نیست این است که در کمدیا دلآرته آخر هر حرکت بدن بازیگر تبدیل به یک جسم زیبا میشود. آخرین حرکت یک تصویر زیبا مثل مجسمه است. در روحوضی ما بازیگرها این را نیاوردهاند. روحوضی از زندگی روزمره است و حرکت تراش نمیخورد، کنترل نشده است و فنی نیست. بدن نزد ما به خواب رفته است. من کمتر دیدهام که بازیگر روحوضی با کنترل تکنیکی روی بدن بازی کند درحالیکه در کمدیا دلآرته این یک اصل است. ما چنین چارچوبهای حرکتی کمیک را در کارمان نداریم. اشکال اصلی در این است که روحوضی ما یک جور تداوم زندگی روزمره است درحالیکه کمدیا دلآرته تداوم زندگی روزمره نیست. سبک، شیوه و شکل است که حالت دارد. اگر به سمت بدن برویم میتوانیم روحوضیمان را به روز کنیم. بحث محتوایی مسأله دیگری است که میتوانیم از مسائل روز استفاده کنیم اما باید بدن را وارد روحوضی کنیم. امروز در روشهای تربیت بازیگر مدرن کمدیا دلآرته یکی از بهترین روشهاست. کمدیا دلآرته توانایی بازیگر را زیاد میکند. هم از باب تسلط جسمی و هم از باب قدرت بداههسازی قدرت بازیگر را افزایش میدهد.
*پینوشت: هفته گذشته در تماشاخانه استاد مشایخی به همت مرکز آفرینشهای هنری تئاترمان مجموعه کارگاههای «کمدیا دلآرته تجسم بدن در بازیگری» برگزار شد که در این کارگاهها کاترین ون بوردن بهعنوان مدرس این کارگاهها حضور داشت. کاترین ون بوردن بهعنوان مدیر هنری کمپانی تئاتر «هتل کارج» هلند در این نشست از نحوه استفاده از بدن و ماسک در کمدیا دلآرته سخن گفت و به صورت عملی این نوع نمایش ایتالیایی را به علاقهمندان معرفی کرد. ونبوردن تاکنون به کشورهای کانادا، آمریکا، فلسطین، غنا، هند و ایران سفر کرده و در زمینه آموزش و پرورش بازیگران حرفهای فعالیت دارد. ونبوردن میگوید: «در پروژههای آموزشی میخواهم به بازیگران فرصت بدهم سطح بالایی از بازیگری و داستانسرایی را تجربه کنند تا بتوانند داستان خودشان را بگویند. این نهتنها یک هدف بلکه رویایی است که من زندگیام را وقف آن کردهام.» در این نشست حسین جمالی نیز بهعنوان کارشناس نمایشهای ایرانی به سخنرانی پرداخت و از تفاوتها و مشابهتهای سیاهبازی و کمدیا دلآرته صحبت کرد. در طول این کارگاهها قطبالدین صادقی نیز بهعنوان مشاور حضور داشت که در سمینار آغازین این کارگاهها به سخنرانی پرداخت. آنچه در بالا خواندید متن سخنرانی قطبالدین صادقی در این سمینار آموزشی بود.