ایوب آقاخانی نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاتر
درباره آنچه برای طی مسیر حرفهای خود در نظر گرفتم (یعنی نویسندهای که نویسندگی برایش از هر چیزی اولیتر است و بعد کارگردانی برای احیای ارزش متنهای خودش و بازیگری در نقشهایی که متن خوبی پشتشان وجود دارد) از خودم انتقادی ندارم. میتوانم عاشقانه پشت تمام کارهایی که انجام دادهام، بایستم و از آنها دفاع کنم. خدا را شکر میکنم هنوز برایم پیش نیامده درمورد تئاتری بگویم: «عجب اشتباهی کردم!» نمیتوانم از خودم انتقاد کنم چراکه آنها را دوست دارم. اما درمورد یک مسأله مهم از خودم گله دارم. هنوز به آن درجه از قدرت نرسیدم که هر وقت ببینم فردی در حوزه فرهنگ لیاقت تکیه بر صندلی مدیریت ندارد با «فریادهای هنرمندانه» او را از آن میز پایین بیاورم و تغییرش دهم. مقصودم از فریادهای هنرمندانه، فریادی از جنس طبقات عامه، مشتهای گره کرده، از جنس سنگ و کلوخ خیابان و خشونت نیست، فریاد هنرمندانه گاهی اعلام هنرمندانه و آغشته با ادبیات اعتراض است. با وجود آنکه در دل پر از ناسزا، خشم و بغض است، بهعنوان یک اثر ادبی میتوان به آن نگاه کرد. فریاد هنرمندانه از نظر من با فریاد تودههای مردم متفاوت است. برای اینکه قرار است ما برای مردم فرهنگ بسازیم نه اینکه خودمان درگیر فرهنگ رایج جامعه شویم، بنابراین فریاد ما باید با فریاد عامه متفاوت باشد. این همان توقعی است که همیشه از خودم داشتهام اما متاسفانه تاکنون برآورده نشده است. متاسفانه برخی مواقع در ید قدرت مدیرانی قرار گرفتیم که قبولشان نداشتیم، آنقدر هم قدرت نداشتیم که بر عشق خود چیره شویم، آن را زیرپا بگذاریم و در دوره آدمهایی که آنها را لایق نمیدانیم کار نکنیم، لااقل در یک دوره کوتاه از عشقمان دوری کنیم. این انتقاد بر من وارد است که در تمام این سالها فقط سعی کردم به عشق خودم خیره شوم و به این موضوع که چهکسی در حوزه فرهنگ امر و نهیمان میکند، کاری نداشته باشم. این انتقاد بر من و بسیاری از عاشقان تئاتر وارد است. متاسفانه با سختگیریهایمان مدیران را به خطر نینداختیم. این بزرگترین انتقادی است که بر من و ما وارد است. از سوی دیگر درمورد حضورم در مجامع کارشناسانه از خودم انتقادی دارم. البته این انتقاد را بهخاطر پیرامونم و کسانی که با من زندگی میکنند مطرح میکنم و اما هنوز به اشتباه بودنش اعتقادی ندارم. از خودم این انتقاد را دارم که همیشه سر کلاسهایم و در مجامع عمومی وابسته به حرفه خودم آدم «صریحاللهجهای» بودم. صراحت لهجه در خیلی از موارد عملی غیراستراتژیک محسوب میشود. انتقادم این است که چرا در آن لحظات استراتژیک و مهندسی شده به حضور مسالمتآمیز فکر نکردم. کافی است همین حالا اسم «ایوب آقاخانی» را به زبان بیاورید و ببینید عدهای بیش از حد طبیعی به شما واکنش نشان میدهند. ممکن است در بسیاری از این واکنشها نوعی حس منفی هم وجود داشته باشد. مطمئن باشید منتقدان من کسانیاند که در جایی نظری کاملا صریح از من شنیدهاند و بسیاری از همکاران من که این نظرات را درباره همان پدیده، همان فرد یا همان اثر نظری مشابه یا سفت و سختتر از من داشتهاند با نگاهی استراتژیک لب فروبستهاند و هیچ نگفتهاند. آنها همانهایی هستند که در یک حاشیه امن به زندگی هنریشان مشغولند، اما من هیچوقت صراحت لهجه را کنار نگذاشتم. صرفا بهخاطر اطرافیانی که دوست دارم کمتر از دست من آزرده شوند میگویم: ایکاش تا این حد صراحت لهجه نداشتم.