امروز 22 مرداد يا 13 اگوست روز جهاني چپدستان است. شايد براي اكثر مردمي كه راستدست هستند و حتي براي بسياري از چپدستان ايران اين روز اهميت زيادي نداشته باشد. به همين دليل نيز تاكنون در تقويم ايران اين روز به رسميت شناخته نشده است. در نتيجه انجمن چپدستان در اين زمينه اقدام و درخواست كرده است تا اين روز به تقويم ايران اضافه شود؛ ولي چرا اين روز براي همه و نه تنها چپدستان باید مهم تلقی شود. نخستين دليل براي مهمدانستن اين روز، كوشش براي رفع تبعيض و برابري حقوقي (بويژه حقوق اجتماعي) براي همه مردم است. براي نمونه جامعه و شهرهاي ايران براي افراد سالم طراحي شده است. معلولان جايگاهي در اين شهرها ندارند. پيادهروها، ورودي ساختمانها، خودروهاي عمومي، دستشوييها و... همه جا براي افراد سالم است. در چنين شهري فرد معلول احساس ميكند كه موجودي اضافه است؛ ولي در يك جامعه شهروندمدار قاعده بر اين است كه فضاي شهری براي شهروندان بهگونهاي آماده شود كه افراد معلول نيز بتوانند بدون كمك ديگران از شهر استفاده كنند. ايجاد اين حس خيلي اهمیت دارد؛ نهتنها براي معلولان، بلكه براي همه شهروندان مهم است. چپدستي نيز در مواردي نيازمند امكانات ويژه است. براي نمونه صندليهاي مدارس و كنكور به طور عادي براي راستدستان تنظيم و ساخته شده است در حالي كه تا حدود 10درصد مردم چپدست هستند و بايد براي آنان صندليهاي متناسب آماده كرد. اين مسأله حتي اگر فقط يكدرصد بر كارايي آنان در امتحان کنکور اثرگذار باشد، تعداد زيادي را در موفقيت كنكور جابهجا ميكند. اين فرضيه قابل تحقيق نيز هست. نمرات كنكور چپدستان و راستدستان را پس از حذف اثرات نمرات ديپلم و جنسيت و منطقه با يكديگر مقايسه كنيم، اگر نمرات آنان كمتر بود، به منزله تأثيرگذاري ويژگي صندلي بر نتايج كنكور است. در هر حال نبايد اجازه داد كه چپدست بودن تعداد زيادي از مردم موجب اين شود تا آنان حس كنند قاعده زندگي و امكانات از سوي راستدستان نوشته و اجرا ميشود و آنان حقي ندارند.
ولي شايد دليل دوم براي مهمدانستن اين روز اهميت بيشتري داشته باشد. آنان كه در دهههاي چهل و بيشتر زندگي خود هستند، ميدانند كه چپدستي نوعي بيماري و نقص تلقي ميشد و خانوادهها به هر ضرب و زوري بود، ميكوشيدند كه فرزندان چپدست خود را راستدست كنند. براي چپدستان ويژگيهاي منفي زيادي را برميشمردند. اين مسأله در غرب و در قرون گذشته شديدتر هم بوده است و بسياري از امور بد را به چپدستها انتساب ميدادند؛ بدون اينكه هيچكدام ذرهاي از واقعيت را در خود داشته باشند. علت اين انتسابها نيز فرهنگ خرافي و نادرست گذشته بود كه تا چند دهه پيش نيز در ايران وجود داشت و در دهههاي اخير بشدت تضعيف شده است. در حقيقت بازنگري نسبت به اعتقادات گذشته نهتنها درباره چپدست بودن، بلكه در بسياري از امور ديگر، دليل اهميت اين روز است. تغيير نگاه نسبت به ديگران و طبيعيدانستن تفاوتها يك ضرورت مهم است. بايد ذهنيت خود را از رسوبات گذشته پاك كنيم كه هر چيزي غير از خود يا گروه خود را با انگ و برچسب مواجه ميكرد تا از اين طريق جايگاه خود را مشروعيت و ديگرانِ متفاوت از خود را نامشروع كند. گمان نكنيم كه اين رسوبات فرهنگي از ميان رفته است. در گذشته نيز مردم به اين اعتقادات نادرست چنان ايمان داشتند كه گويي آن را مثل وجود خورشيد در ظهر تابستان بديهي و قطعي ميدانستند؛ ولي اكنون روشن شده است كه همه آن عقايد خرافهاي بيش نبوده است. چه بسا عقايدي كه براي دفاع از آن عقاید، درگيريها و جنگهاي ظالمانه زيادي نيز رخ داده است. حوادثي كه ناشي از جهل انسان نسبت به ديگران و ناتواني در فهم و طبيعيدانستن تفاوت بوده است.
شايد تعجب كنيم كه در گذشته معلوليت افراد را نيز ناشي از مسائل خرافي يا حتي غضب الهي ميدانستند و برخي از معلولان را ميكشتند و يا استهزا و با القاب ناپسند آنان را صدا ميكردند. يكي از معيارهاي خوب براي سنجش ميزان اخلاقيبودن جوامع امروزي، کیفیت جايگاه برابر، براي انسانهايی است كه به عللي متفاوت از اكثريت جامعه هستند. اينكه آنان تا چه حد مورد احترام هستند و تا چه حد از امكانات بهرهمند هستند و تا چه حد احساس برابري ميكنند، معيار مناسبي براي سنجش ميزان اخلاقيبودن يك جامعه است. به طور قطع جامعه ايران از حيث ديدگاه و ارزشگذاريها درباره تفاوتهاي ناشي از طبيعت، مثل معلوليتها، زالبودن (سفيدمويي از كودكي)، چپدستي و مسائلي از اين قبيل بهنسبت اخلاقي و برابريطلب است، ولي در مقام عمل و ايجادِ امكاناتِ برابر جهتِ احساسِ يگانگي با ديگران و حسنكردن تبعيض، هنوز فاصله داريم. بنابراين يادآوري اين روز ميتواند ما را به نكات مهمتري در فلسفه اجتماعي رهنمون كند.