| مهدی بهلولی | آموزگار|
برای کسانی که آموزشوپرورش ایران و خبرهای آن را دنبال میکنند سخن از «آمار بالای دانشآموزان» سخن آشنایی است. یعنی بیش از 25سال پیش که شمار دانشآموزان ایران پیرامون ۱۸- ۱۹میلیون تن بود تا هماکنون که یکسوم کاهش یافته و به حدود ۵/۱۲میلیون رسیده است، کما بیش همه فرادستان آموزشوپرورش ایران، شمار دانشآموزان کشور را بالا اعلام کردهاند. همین آمار بالای ادعایی و اینکه دولت نمیتواند به این شمار از دانشآموزان، آموزش درست و حسابی بدهد، خود دلیلی شده برای برخی تصمیمگیریهای مهم در گستره آموزشوپرورش. برای نمونه اینکه چون این آمار بالاست پس درصدی از آنها – آنگونه که گفته میشود پیرامون 10درصد - باید به مدرسههای پولی (خصوصی) فرستاده شوند.
اما آمار برخی از کشورهای دیگر جهان و منطقه درستی این سخنان را به چالش میکشد. ایران بیش از ۷۵میلیون نفر جمعیت دارد و پیرامون ۵/۱۲میلیون دانشآموز، پس نسبت دانشآموزان به جمعیت، نزدیک به ۱۷ است. اما، برای نمونه، کشور فرانسه، با ۶۵میلیون جمعیت نزدیک به ۱۶میلیون دانشآموز و ۲میلیون دانشجو دارد. نسبت دانشآموزان این کشور به جمعیت کشور، نزدیک به ۲۵درصد است یا آمریکا با بیش از ۳۱۵میلیون جمعیت پیرامون ۵۵میلیون دانشآموز دارد که نسبت آن میشود ۱۷درصد. ترکیه با ۷۶میلیون جمعیت، ۱۳میلیون دانشآموز دارد یعنی کمی بیش از ۱۷درصد. افغانستان با کمتر از ۳۰میلیون جمعیت، پیرامون ۵/۱۱میلیون دانشآموز دارد که نسبت آن نزدیک ۳۸درصد میشود.
با توجه به آمار و کشورهای بالا- که در اینجا بهعنوان نمونهای از کشورهای جهان و منطقه برگزیده شدند - روشن میشود که سخن از شمار بالای دانشآموزان ایرانی سخن درستی نیست. بهویژه اگر این نکته را هم در نظر بگیریم که درصد دانشآموزان ایران که کشوری در حالتوسعه به شمار میرود با درصد دانشآموزان کشورهای توسعهیافتهای همچون آمریکا و فرانسه برابری میکند یا حتی از آنها کمتر است. این نیز درخور یادآوری است که در آمریکا که کاپیتالیستیترین کشور جهان دانسته میشود ۱۰درصد دانشآموزان به مدرسههای پولی میروند. این نسبت هماکنون در ایران حدود ۸درصد است و فرادستان آموزشوپرورش در تلاشند آن را به ۱۰درصد برسانند. اگر این را هم در نظر بگیریم که بسیاری از مدرسههای دولتی ایران، هماکنون سالهاست که دیگر رایگان به شمار نمیروند و درصدی از هزینههای خود را از خانوادهها میگیرند روشن میشود که ایران در پولیسازی آموزشوپرورش، گوی سبقت را از کشورهای سرمایهداری جهان هم ربوده است! بگذریم از کشورهای همچون ترکیه، فرانسه، فنلاند، سوئد، کرهجنوبی و بسیاری کشورهای دیگر جهان، که آموزشوپرورش آنها سراسر رایگان است یا درصد ناچیزی از آن پولی است.
آموزشوپرورش در جهان و در بسیاری از سندهای حقوقی و آموزشی، بهعنوان یکی از وظیفههای دولتها شناخته شده است. دولتها وظیفه دارند آموزشوپرورش رایگان و کیفی فراخور زمانه را به شهروندان خود ارایه کنند. پولیسازی آموزشوپرورش و به بهانههای گوناگون شانه خالی کردن دولتها از زیر بار مالی آموزشوپرورش، پیامدهای گوناگونی دارد. در یکی از واپسین گزارشها درباره پولیسازی آموزشوپرورش میخواندم که خصوصیسازی آموزشوپرورش به تبعض جنسیتی در جهان دامن میزند؛ خانوادههای تنگدست، راحتتر از آموزش فرزندان دختر خود چشم میپوشند تا فرزندان پسر.
پولیسازی آموزشوپرورش البته فرآیندی است فراگیرشونده، که سویههای گوناگون و پیشبینیناپذیر میگیرد. هماکنون داد برخی از اندیشهوران اقتصادی آمریکا از گسترش فرهنگ مصرفی و پولی در مدرسهها بلند شده است. برای نمونه مایکل سندل، در کتاب «آنچه با پول نمیتوان خرید» در انتقاد به گسترش این سیاست و فرهنگ مصرفگرایی در مدرسهها مینویسد: «به دانشآموزی که خیلی از دوران کودکیاش صرف آموزش برای زندگی در جامعهای مصرفگرا میشود، آسان نمیتوان یاد داد که شهروندی با تفکر انتقادی درباره جهان پیرامونش باشد... تبلیغات تجارتی، انسان را تشویق به خواستن چیزها و برآوردن خواستههایش میکنند، در حالی که مدرسه میخواهد به انسان بیاموزد که نقادانه به خواستههایش بیندیشد و آنها را مهار کند یا ارتقا دهد. تبلیغات به دنبال ایجاد مصرفکننده هستند، مدرسه در پی تربیت شهروند... موقعی که بازاریابها هجوم میآورند، مدرسههای به ستوه آمده از بحران مالی، افزایش مالیاتها، کاهش بودجهها و افزایش تعداد محصلان، چارهای جز این نمیبینند که درها را به روی آنها بازکنند ولی بیشتر ما مردم مقصریم تا مدارس. در عوض اینکه بودجه عمومی برای آموزش فرزندانمان را افزایش بدهیم، وقت آنها و مغز آنها را به برگرکینگ «و» ماونتین دی یو «میفروشیم.»