شماره ۱۱۸۹ | ۱۳۹۶ شنبه ۱۴ مرداد
صفحه را ببند
بغض‌هایی به‌خاطر پدر بداخلاق سلطه‌جو و زورگو

لیلی گلستان مترجم و گالری‌دار شناخته‌شده ایرانی به تازگی بر سکوی «تداِکس تهران» سخن‌هایی بی‌پرده راجع‌ به زندگی شخصی‌اش گفت. او سخنانش را از دوران کودکی‌اش آغاز کرد و گفت: تمام کودکی و نوجوانی‌ام را با بغض صبحگاهی از خواب بیدار شدم. بعدها وقتی بزرگتر شدم، فهمیدم که اینها به خاطر پدر بداخلاق، سلطه‌جو، تحقیرکننده و زورگو بود. کم‌کم درس خواندم و کار کردم. سرِ کار با شوهرم آشنا شدم، عاشقش شدم، با هم ازدواج کردیم و همچنان این نگاه سلطه‌جویی که پدرم به همه داشت و به من هم داشت، ادامه پیدا کرد و من نمی‌توانستم از زیر سایه این نگاه درآیم. بعد از گذشت 6سال از ازدواجم، از جایی متوجه شدم که منِ مادر با سه بچه‌ام یک طرفیم و شوهرم یک مرد مجرد بدون هیچ تعهد و مسئولیتی، در طرف دیگر. پس تصمیم گرفتم که این رابطه را با تمام عشقی که به او داشتم پایان دهم.
گلستان ادامه داد: وقتی از شوهرم جدا شدم، یک زن تنها بودم که پولی برای گذران زندگی نداشتم. پس تصمیم گرفتم گاراژ خانه‌مان را کتابفروشی کنم و بعد هم گالری گلستان را راه‌اندازی کردم.
او افزود: من با مشکلات عدیده‌ای در زندگی مواجه بودم، ولی حالا جوان‌ها را می‌بینم که با کوچکترین مشکلات غُر می‌زنند. غیر از مرگ و مرض، همه چیز زندگی قابل حل است. من برادر نازنینم را در جنگ مزخرفِ عراق و آمریکا از دست دادم، مادرم بعد از مرگ برادرم خم به ابرو نیاورد و همیشه دلداری‌ام می‌داد تا ذره ذره آب شد و او هم رفت. رنج با ما عجین شده است، ولی ما باید صبوری کنیم. ما نباید از زندگی طلبکار باشیم. ما به زندگی بدهکاریم و باید از آن نگهداری کنیم و به آن بیفزاییم.


تعداد بازدید :  432