شماره ۱۱۸۹ | ۱۳۹۶ شنبه ۱۴ مرداد
صفحه را ببند
گفت‌وگو با وحید آقاپور، بازیگر نمایش نوای اسرارآمیز
کاراکتری که خودش مدام درحال نقش بازی کردن است

 وحید آقاپور از بازیگران مستعد تئاتر است که این بار در نقش لارسن در نمایش نوای اسرارآمیز ظاهر شده است. لارسن خبرنگاری(!) است که به خانه یک نویسنده معروف و پرطرفدار می‌آید و در ادامه با این نویسنده درگیر کنش و واکنش و جدال لفظی می‌شود. به همین مناسبت، درباره ظرافت‌های نقش لارسن و تجربیات ایفای این نقش با این بازیگر به گفت‌وگو نشستیم.
لطفا در مورد تجربه‌تان از اجرای نقش لارسن بفرمایید.
تجربه من درباره نقش لارسن از این قرار است که چیزی که در این نقش تجربه کردم، بازی کردن یک کاراکتری بود که خودش مدام درحال نقش بازی‌کردن است و در طول نمایش چهره‌هایش را عوض می‌کند و ما به‌عنوان مخاطب می‌فهمیم که چهره‌ای که تا الان از آن دیدیم، چهره واقعی‌اش نیست و چهره دیگری دارد و این پرده‌برداری از چهره‌های مختلف این کاراکتر برای من تجربه جالب و عمیقی بود و یک شباهتی با مقوله خود بازیگری داشت و آن این بود که این شخصیت خودش یک گونه‌ای از بازیگری را در زندگی خودش ارایه می‌داد و از این نظر، بازی‌کردن در این نقش خیلی جذاب و وسوسه‌کننده بود.
برای خلق و بازنمایی این نقش چقدر تمرین داشتید و برای صورت بخشیدن نهایی به آن از چه منابعی الهام گرفتید؟
برای خلق و بازنمایی نقش لارسن یک پروسه‌ای حدودا چهل‌وپنج روزه را تمرین کردیم، هم گروه و هم خود من. درواقع در یک سیکل حدودا چهل‌وپنج روزه این نقش شکل گرفت. البته دو‌سال پیش این نمایشنامه را نمایش‌نامه‌خوانی کرده بودیم و یک زمینه‌هایی وجود داشت و یک دریافت‌هایی آن موقع اتفاق افتاده بود. بنابراین در شروع کار حرکتی که انجام شد، مبتنی بر دریافت‌های پیشین بود. نهایتا در این پروسه چهل‌وپنج روزه توانستم در حد بضاعت تصویری از این کاراکتر بسازم. این‌که برای صورت بخشیدن به این شخصیت از چه منابعی الهام گرفتم، واقعیت این است که از منبعی غیر از خود نمایشنامه الهام نگرفتم و مشاهده و دریافت خارج از متن نداشتم. من بازیگری هستم که سعی می‌کنم مجموعه دریافت‌هایم از خود نمایشنامه و متن اتفاق افتد، مگر این‌که احساس بکنم کافی نیست و نیاز به مشاهده خارج از متن است. اما در این اجرا سعی کردم از مجموعه دیالوگ‌ها، جزییات، شخصیت‌پردازی، سیر داستان و از این قبیل مواد و متریالی که نمایشنامه در اختیارم می‌گذارد برای خلق شخصیت استفاده کنم.
در‌گیری و کنش بین دو شخصیت نمایش برملا‌کننده چیست؟ قرار است این دو شخصیت نهایتا به چه آگاهی و دریافتی برسند؟
نمی‌توانم بگویم درگیری و کنش بین دو شخصیت نمایش، برملاکننده چیزی قرار است باشد. این درگیری و کنش بیانگر ارزش واقعیت و حقیقت است و این‌که افراد و آدم‌ها برای کشف حقیقت و تشخیص درستی از نادرستی و برای آگاهی یافتن از یک امر واقعی حاضرند چقدر تلاش بکنند و چقدر خودشان را به سختی بیندازند و با چه چیزهایی مبارزه بکنند. این جواب را به این دلیل می‌دهم که دو شخصیت این نمایش درواقع در جست‌وجوی حقیقت و کشف راز هستند. به همین دلیل با هم کنش و واکنش دارند و مبارزه می‌کنند و درواقع این مبارزه برای کشف حقیقت است. این‌که این دو شخصیت قرار است درنهایت به چه آگاهی برسند، این سوال خیلی از زاویه‌ای طرح می‌شود که زاویه نگاه خود درام‌نویس است. نمایشنامه‌نویس می‌تواند به این سوال پاسخ دهد. ولی آن‌قدر که توانستم فهم بکنم این است که این دو شخصیت قرار است در پروسه این نمایشنامه به یک درک مشترک از مفهوم معشوق و تعریف عشق برسند. این دو زاویه دید متفاوت در کنار هم عرضه می‌شود و اختلافات این دو جور نگاه با هم بیان می‌شود، برای این‌که به یک تلقی نسبتا واحد از مفهوم دلدادگی و وابستگی عاطفی برسیم و
در واقع این دو شخصیت به یک مفهوم واحد برسند تا بتوانند گذران عمر را ادامه بدهند و درواقع انگیزه ادامه حیات برایشان یک انگیزه مشترک باشد.
فکر می‌کنم لارسن از لحاظ روانی به تغییراتی در زندگی خود رسیده است. این تغییرات از چه جنسی است؟
اولا نمی‌توانم کاملا تایید بکنم که لارسن از لحاظ روانی به تغییراتی در زندگی خود رسیده است. اگر منظورتان از تغییرات، تغییری است که در زندگی این فرد پس از مرگ همسر افتاده، بله. دو سالی با همسرش به نام هلن مترناک زندگی کرده و بعد از فوت همسرش آنچنان خلائی در زندگی‌اش اتفاق افتاده که به دلیل پر کردن آن خلأ و به دلیل نیاز روانی به داشتن ارتباط عاطفی و برای زنده کردن یاد همسر، دست به این عمل زده که نامه‌هایی را به نام همسرش جعل کرده و به زنورکو فرستاده است. تغییر روانی که اتفاق افتاده، خلأ عاطفی برای این فرد بوده است. این‌که در زندگی بیشتر و بیشتر احساس تنهایی کرده و این نیاز عاطفی و روانی باعث شده است که این کار را انجام دهد. تغییرات از جنس ارتباطات انسانی است، این‌که ارتباطات انسانی در قبل بوده و الان نیست. تداوم یافتن این نامه‌نگاری به مدت هشت‌سال بیانگر این است که چقدر این ارتباط مجازی ساخته شده که با نامه‌نگاری با یک فرد، بتواند یاد همسرش را زنده کند، چقدر موفق بوده که توانسته هشت‌سال دوام پیدا کند و هشت‌سال آن را راضی نگه دارد و بتواند به زندگی‌اش به این شکل ادامه دهد. بنابراین می‌توانیم بگوییم که شخصیت لارسن هم از یک جور روان‌پریشی رنج می‌برد که با این قبیل ارتباط کاملا دروغین، توانسته خودش را راضی نگه دارد و انگیزه‌های حیات را برای خودش این‌گونه تعریف بکند.
چقدر با شخصیت لارسن  ارتباط برقرار کردید؟
من با شخصیت لارسن ارتباط از نوع همذات‌پنداری و این‌که مشابهت‌هایی با آن شخصیت در خودم ببینم، برقرار نکردم. این شخصیت را بسیار دورتر از خودم می‌بینم و مشابهت‌های روانی و رفتاری در آن نمی‌بینم یا حتی نمونه شبیه آن را در جایی ندیده‌ام. واقعا با یک زاویه و فاصله‌ای همواره به این نقش نگاه کردم و برای بازی کردنش، شاید به این دلیل بوده که صرفا بر روی متن تکیه کردم و سعی کردم از نمایشنامه بفهمم و دریافت‌هایم از نمایشنامه باشد. بنابراین به‌طور خلاصه می‌توانم بگویم که آن قدری با این شخصیت ارتباط برقرار کردم که فقط بتوانم در حد قابل‌قبولی بازی‌اش بکنم، نه چیزی فراتر. تعابیری مثل حل شدن در نقش یا یکی شدن با نقش و چنین چیزهایی را اساسا من خیلی قبول ندارم، اگر هم به نسبه در جایی قبول داشته‌ام، در این نمایش این طور نبوده و من به هیچ‌وجه آن‌قدر نتوانستم به این نقش از لحاظ روانی و همذات‌پنداری نزدیک شوم که خودم را در آن نقش ببینم.


تعداد بازدید :  280