اتفاقهاي تأسفباري كه در هفتههاي اخير عليه كودكان رخ داده و انعكاس گستردهاي را در فضاي عمومي برانگيخته است، پرسش به يك پاسخ و در ادامه آن ضرورت يك بازنگري را فراهم ميكند. اين پرسش كه رسانهها بويژه مطبوعات و صداوسيما در مواجهه با اين رويدادها چه وظيفهاي دارند؟ و اگر به این نتیجه برسیم که اين وظيفه درست و مطابق انتظار انجام نميشود، بايد بر ضرورت بازنگري در اين رفتار تأكيد كرد. نخستين چيزي كه بيش از هر نكتهاي به ذهن ميرسد اين است كه فضاي مذكور تحتتأثير آزادي ارتباطي و رسانهاي ناشي از حضور فضاي مجازي به وجود آمده است؛ به نحوي كه اين حضور بر نحوه رفتار صداوسیما و مطبوعات نيز اثر گذاشته و آنها را به دنبال خود كشيده است. اين واقعيت بدان معناست كه در حوادث مشابه در گذشته كه فضاي مجازي نبود، اين حوادث نيز پيگيري چنداني نميشد و اين همان علامت سوال بزرگي است كه در برابر سياست رسانهاي و اطلاعرساني صداوسيما وجود دارد. سياستي كه هميشه با پرهيز از ورود به مسائلي اينچنيني سعي داشته كه تصويري آرام و بيدغدغه از جامعه ارايه كند. سياستي كه عملا با حضور شبكههاي اجتماعي به بنبست رسيده و رسانههاي رسمي مجبور شدهاند كه دنبالهرو فضاي مجازي شوند؛ در غير اينصورت مخاطب خود را از دست ميدهند. اين اتفاق نشان داد كه رسانه مدرن بوق نيست كه يكسويه موضوعاتي را به مردم و جامعه تلقين كند. نيازهاي مخاطب بايد شناخته شود و رسانه خود را با آن هماهنگ كند و به موضوعات مورد توجه مخاطب بپردازد؛ ولي نحوه پرداختن به اين موضوعات نميتواند غيرمسئولانه و خلاف اصول و اخلاق حرفهاي باشد. توجهداشتن به موضوعات مورد توجه مردم يك چيز است و نحوه ورود به مباحث آن چيز ديگري است. تمايز اصلي ميان رسانه مسئول و ارزشمند و عميق با رسانههاي زرد و سطحي در نحوه پردازش و طرح اين نوع حوادث است.
يك رسانه زرد جز دميدن بر كوره احساسات و با هدف افزايش تيراژ و نيز هيجانيكردن مسائل و تأكيد بر زواياي حساسيتآفرين و جذاب كار ديگري انجام نميدهد. حادثه براي آنان فرصتي است جهت افزايش تيراژ و سطحيكردن امور؛ به محض آنكه ارزش خبري و تيراژي يك حادثه كم شد، آن مسأله نيز از محتوای آن رسانه ميرود. گزارشهاي اين نوع رسانهها عموما تركيبي از خيال و واقعيت است. بيشتر با افراد ناشناخته گفتوگو ميكنند تا بهاصطلاح پيازداغ ماجرا را بيشتر كنند. دنبال تبديل يك حادثه به يك سناريوي هاليوودي و چهرهسازي از شخصيتهاي ماجرا هستند. در پي ترسيم ديو و فرشته حادثه هستند. جلب احساسات مردم با فرشته و تقويت خشم و نفرت از ديوِ ماجرا. عكسهاي اين نشريات نيز بايد مكمل اين نگاه باشد، حتي ميتوان عكسهاي جعلي و آرشيوي را در متن خبر كار كرد تا اهداف تعيينشده براي نشريه به نحو بهتري تأمين شود.
يك رسانه مسئول و متعهد به اخلاق حرفهاي رفتاري متفاوت دارد. در درجه اول ميكوشد كه نقشي در تشديد خشم و نفرت ايفا نكند؛ چرا كه ريشه بسياري از نابسامانيها همين خشم و نفرت است؛ نفرت و احساسات مانع از ديدن واقعيت ماجرا ميشود. اگر چه هر جنايتي كه رخ ميدهد، يك جاني دارد و يك قربانی كه مورد جنايت قرار گرفته، ولي جاني نيز به مراتبي قرباني جامعه است و چه بسا درك فرآيند پيچيده تبديل او به يك جاني به فهم ما از پديده كمك كند. از نظر يك رسانه متعهد و ملتزم به اخلاق حرفهاي، مسأله اصلي مبارزه با ظلم و بيقانوني است. چنين رسانهاي مسألهمحور است؛ ميخواهد تا آنجا كه ممكن است به مخاطب و جامعه كمك كند كه از تكرار اين حوادث كاسته شود. از اين رو هدف اين رسانه از پرداختن به حادثه كسب تيراژ نيست بلكه كشف حقيقت است. به همين دليل به جاي پرداختن به ابعاد جذاب و تحريككننده ماجرا و به جاي گفتوگو با افراد خيالي يا حتي واقعي ولي غيركارشناس، ميكوشد كه صاحبنظران را وارد ميدان كند و نظرات آنان را در چرايي رخداد، چگونگي پيشگيري و نحوه برخورد درست با آن طرح كند. رسانه مسئول نهتنها از تشديد احساسات پرهيز ميكند، بلكه عليه غليان احساسات مخرب نيز موضعگيري ميكند. براي چنين رسانهاي، پايان خبري ماجرا، آغاز ورود تحليلی به آن است. هنگامي كه هيجانات فروكش كند، به ريشهيابي و پيشگيري ميپردازد و نيازهاي واقعي مخاطب را تأمين و او را تغذيه ميكند. مطالب اين رسانه مبتني بر استدلالهاي حقوقي، روانشناسي، جامعهشناسي و از اين نوع است؛ مطالبي كه خواننده را به تأمل واميدارد و نوعي آرامش نسبي را در او ايجاد ميكند.