مریم سمیعزادگان| توی خیالم یک دکمه دارم، شبها قبل از خواب فشارش میدهم. چشمهایم بسته میشود و فیلم سریع برمیگردد عقب. سوزنبان اشتباه نمیکند و خوابش نمیبرد. قطار سمنان دامغان از ریل خارج نمیشود، تمام مسافران سالم به ایستگاه میرسند. خلبانِ پرواز سی130، درخواست فرود اضطراری توی فرودگاه امام را میکند و برج مراقبت به او اجازه میدهد همه خبرنگاران خنده بر لب از پلههای هواپیما پایین میآیند. علیرضا افشار همین روزها بازنشسته میشود و رضا صفدری هنوز هم همان تکیهکلام قدیمش را دارد. محمدعلی اینانلو هنوز بیقرار طبیعت است. پلاسکو سر جایش است و کارگران معدن یورت توی خانههایشان. ستایش، شبها پیش مادرش میخوابد، مامان آتنا صورت دخترش را هر شب میبوسد و شب بخیر میگوید... و مریم میرزاخانی، امشب توی ینگه دنیا برای دخترش قبل از خواب قصه سپید برفی و هفت کوتوله را میگوید.
مفهوم خوشبختی
خوشبختی از آن واژههایی است که در طول زندگی بارها مفهومش عوض میشود. هربار در گرو داشتن چیزی... دختربچه که باشی، با داشتن یک پیراهن سفید توری به ذوق عروسشدن یا شاید با داشتن یک دوچرخه، از آن قناری سبددارها مثلا یا یک کورسی، خودت را پرت کنی، روی دسته آن و هی پا بزنی و اصلا فکر نکنی قرار است به کجا برسی، هی قند توی دلت آب شود که با وجود آن چه خوشبختی... زمان کنکور، قبولی آن رشتهای که دوست داری، بعدتر کار خوب، ازدواج خوب، خانه و خودرو و سفر و برای بعضیها رسیدن به معشوق... یک جای زندگی به پشت سر نگاه میکنی، به راهی که آمدهای، اول فکر میکنی خواب بوده، یا داستانی، قصهای خواندهای و رسیدهای به آخرین برگ، مثل تئأتری که تمامشده آرتیستها میآیند روی صحنه، تعظیم میکنند و میروند، پرده میافتد و تمام... گاهی آنقدر عجیب است، هر چقدر فکر میکنی، باورت نمیشود آن آدم خودت بودهای. نمیدانم این فراموشی خود خواسته اتفاق میافتد یا هدیه گذر زمان است، هرچه هست خوب است.. اما آن واژه خوشبختی، میایستی و به پشتسر نگاه میکنی، شاید چشمت بیفتد به زانوهای خونی حتی یادت بیاورد چقدر افتادهای توی مسیر و بلند شدهای... چه پوست کلفت شدهای، حتی فکر کنی چه جانسخت بودهای. این سالها... من هر از چندگاهی از خودم فاصله میگیرم، میروم بالا و به خود و زندگیام، به مسیری که آمدهام، از دور نگاه میکنم. بعد میبینم خوشبختی همین کتابی است که توی دستم است، همین فنجان چای و جای دنج، کنار آدمی که دوستش دارم. این روزها خوشبختی برایم مترادف شده با رضایت درون، بیهیاهو. بیدست و سوت و هورا....