هفت گام یا پیشنیاز برای راهانداختن یک کمپین موفق لازم است. اين هفت گام دانش و آگاهی، اشتياق یادگیری، مهارتها، نگرش مثبت، تسهيل، ایجاد انگیزه و پاداش به عملکرد مثبت است.
دانش و آگاهی
نخستین گام این است که بتوانیم به مخاطب بفهمانیم مشکلی وجود دارد و بعد به آنها اطلاع دهیم که چارهای عملی برای حل مشکل هم وجود دارد. بیشتر مردم عملگرا هستند و پيش از سفر به مکانی ناشناخته، هميشه نقشه راهی روشن، ساده و قابل اجرا از ما خواهند خواست.
باید هزينههای شخصی هرگونه انفعال و بیتفاوتی و در مقابل، منافع واکنش فعالانه را شناسايی کرد و با واژهها و عباراتی سرراست که مردم بتوانند به آنها ارجاع دهند، به اطلاع مخاطب رساند. يکی از اهداف مهم کمپين آگاهیبخشی، مهار قضاوت عمومی جامعه است.
اشتياق؛ تصور کردن خود در آيندهای متفاوت
برای هرگونه تغييری، نیاز به تخیل داریم. مردم نياز دارند که آيندهای متفاوت و دوستداشتنی برای خود تصور کنند. اين موضوع با قابليت محاسبه عقلانی سود و زيان تفاوت دارد.
اشتياق يک احساس است، نوعی از دانش نيست. شرکتهای تبليغاتی از اين مسأله بهخوبی آگاه هستند و از اميال انسانی مانند لذت، ترس، حسادت يا طمع، برای ايجاد اشتياق و تحريک استفاده میکنند. اين اشتياق میتواند با تصور آيندهای که رضايتبخشتر، سالمتر، جذابتر و امنتر است نيز ساخته شود. برای طراحی کمپينی که خيالهای مخاطبانتان را به بند بکشد، بايد اول تخیل خودتان را رها کنید.
مهارتها؛ دانستن آنچه بايد انجام دهيد
باید بتوانید گامهايی که برای رسيدن به هدف لازم است برداريد را به راحتی تجسم کنید. اين مسأله به احساسات ربطی ندارد بلکه کاملا عقلانی است.
مردم مهارتها را با نگاه کردن به افرادی که آنها را انجام میدهند، میآموزند. پس بهترين راه برای اين که به مخاطبتان در تصويرسازی خلاق کمک کنيد، تقسيمکردن عمل به گامهای ساده و استفاده از نمادهای تصویری است. اينکه چگونه بسياری از کمپينهای بازاريابی اجتماعی از اين ابزار مهم غافل هستند، تعجبآور است.
خوشبينی به آينده
خوشبینی یعنی باور به اینکه موفقیت ممکن است یا حتی ناگزیر. برای ایجاد خوشبینی نیاز به رهبری قوی اجتماعی داریم. یکی از تحقيقات سازمان حفاظت محیط زیست آمریکا نشان میدهد ۱۴درصد مردم بهدلیل انزوا یا احساس ناتوانی، دست به فعالیت برای بهبود وضع محیط زیست نمیزنند. اگر دولت يا بازار نتوانند سرمشق عمومی باشند، چه کسی میتواند از مردم به خاطر اینکه فکر میکنند تلاشهای فردیشان بیثمر خواهد بود، گله کند؟
تسهيل؛ داشتن پشتيبانی بيرونی
بیشتر مردم با منابع و انتخابهای محدودی که در اختيار دارند دست و پنجه نرم میکنند. برای تشویق آنها برای حضور در هر پروژهای به خدمات، زيربناها و شبکههای حمايتی نياز است که برای غلبه بر موانعی که بر سر راه وجود دارد، کمک کند.
اگر مانع تغيير رفتار شخصی ناشی از موانع جهان خارج باشد - که در بیشتر موارد هست - در آن صورت هر ارتباطی بینتيجه خواهد بود. اينجاست که کار ويژه يک راهبرد آگاهسازی به مسائل ديگری چون ارایه خدمات تازه و ایجاد زيربناهای جدید هم گسترش میيابد. دليل اصلی موفقيت طرح بازيافت زباله در خیلی از کشورهای جهان، پرداختن به همين امکان بود. نتیجهاش هم این شد که ما درحال حاضر، سرويسهای سريع٬ ساده و ارزانی در اختيار داريم که کار جمعآوری و بازيابی زباله را آسان کردهاند.
انگیزهبخشی؛ یا شروع با یک استارت انفجاری
بیشتر ما به روزمرگی عادت داريم و با وجود گسترش دانش و فناوری و این همه خدماتی که با آن میتوان با جهان خارج در ارتباط بود، باز هم آرامش و سکون چيزهايی که به آنها عادت کردهايم، لذتبخش است.
خودآگاهی ابزاری است که انسان برای غلبه بر عادت به آن نياز دارد، اما ما بیشتر مواقع در ناخودآگاه به سر میبريم. پس چگونه یک کمپین اجتماعی و طراحان آن میتوانند لحظاتی را بسازند که از روال رومزه زندگی عبور و ما را به بيداری وادار کنند؟
وقتی به لحظاتی که من را به انجام کنش وادار کرده است، فکر میکنم٬ به دو عامل مهم میرسم: یک عامل تهدیدکننده بوده (چه بهصورت مستقیم مانند تخریب طبیعت محل زندگیام و چه به صورت غیرمستقیم مانند قحطی در سودان). عامل دوم، الهامبخش بوده است که معمولا با حضور در زمینهای جمعی اتفاق میافتد.
پس هرگونه تحريک میتواند از یک عامل تهدیدکننده (مانند افزايش هزينه برق برای تحریک مصرفکننده به صرفهجویی) یا یک عامل الهامبخش (مانند ارایه يک تخفيف ويژه برای تشویق به حضور در یک نمایشگاه) تشکیل شده باشد. این طور انگیزهها میتواند در خلال یک گردهمایی عمومی (جلسه محله، برگزاری یک فستیوال و ...) کنش عمومی را دوچندان کند.
بازخورد و تقويت
مجموعهای از صداها٬ شرايط و بنيادها روزانه ما را به رفتارهای ناخوشایند، ناسالم و ضد اجتماعی مجبور میکند. البته این نیروها را نمیتوان فقط با یک کمپین از سرراه برداشت یا بیاثر کرد.
اما يک کمپين اجتماعی موفق بايد بداند چگونه بهصورت مستمر پيامهای مختلفی بهکار گيرد، آنها را تقويت کند و با اضافه کردن داستان فرجامهای موفقيتآميز گوناگون از نتايج انجام کنشی خاص، مردم را به تکرار آنها دعوت و مراحل بعدی را برایشان گوشزد کند.
بسياری از سازمانهای مردمنهاد مانند عفو بینالملل اين روش را بهخوبی آموخته و منابع قابل توجهی را به این اختصاص دادهاند تا حاميان مالیشان را پيوسته با داستانهایی از موفقیتهایشان، تغذيه و بهروزرسانی و آنها را به حمايت بيشتر تشويق کنند. ما نيز بايد درسهای مشابه بياموزيم و منابع لازم برای بازتاب موفقيتهای مردم تخصيص دهيم.
توفيق نامنتظره
بیشتر فعالان کمپینهای اجتماعی از خود بزرگبینی رنج نمیبرند چون میدانند کارشان سخت و طاقتفرساست و داستانهای اندکی درباره نتيجههای موفق کمپینهایشان وجود دارد. این فعالان به این مسأله آگاه هستند که تغییرات واقعی اجتماعی را نه آنها بلکه تاریخ است که رقم میزند.
يک تغيير اجتماعی پايدار در خلال واکنش طبيعی مردم به افراد الهامبخش در خلال موقعيتها و بزنگاههای تاريخی بزرگ واقع میشود. مروجان اجتماعی هميشه میدانستهاند که بايد گوش بهزنگ باشند و با جريانها همراه شوند. ولی مديران اغلب از اين مسأله استقبال نمیکنند چرا که فکر میکنند میتوانند تغيير را مهندسی کنند. درحالیکه واقعيت اين است که آنها تنها میتوانند در تغييراتی اثرگذار باشند که از قبل درحال وقوع است. کسانی که قصد آگاهسازی اجتماعی دارند بايد گوش بهزنگ و منعطف باشند و از فرصتها استفاده کنند تا کمپين خود را به جهشهای اجتماعی و جنبشهايی که یکباره حادث میشوند، متصل کنند. اگر میخواهيد در کمپین خود موفق باشيد، باید بتوانید در مقام یک ترویجگر اجتماعی خارج از مرزهای معمول ارتباطات برای آگاهیبخشی قرار بگيريد. شايد مجبور باشيد به مردم در تصور آيندهای جديد کمک کنيد يا با مهندسان در ساختن زيربناها و خدمات همکاری کنید يا برای سياستمداران و مديران موقعيت رهبری مهيا کنيد يا حس وقوع يک اتفاق را ايجاد کنيد. در هر حال بايد به صورت درازمدت بينديشيد و اطمينان حاصل کنيد که منابع لازم برای تکرار و تقويت پيام شما در دسترس است.
نوشته لِس رابینسون،
نویسنده کتاب تغییرشناسی و مشاور کمپینهای مختلف اجتماعی و سیاسی در استرالیا