علی اکبرزاده روزنامه نگار
همان ثانیههای اولی که پایت را از مرزهای گهربار کشور بیرون بگذاری، خودت خواهی دید که چقدر آب و هوا فرق میکند، چقدر همه با هم مهربان هستند و حتی در خیابان برای دیگران نور بالا هم نمیزنند تا نکند که خاطر کسی آزرده شود! اصلا انگار همه با هم قوم و خویشاند. تا که میرسی، یک نفر اسباب و اثاثیهات را میگیرد و دیگری مسئول محبت کردن به تو است، چرا که بالاخره هرچه باشد از سفر آمدهای و خستگی راه در تنت است. خستگی که از تنت بیرون زد برای اثبات حرفهایم یک سری به بخشهای مختلف هتل بزن. از خوراکیهای رنگارنگ و غیرتقلبی گرفته تا استخر عمیق قهرمانی، مخصوص استفاده شخصی شما شده است. وقتی که حوصلهات از بازیهای پیچیده و بکر هتل سر رفت، بد نیست سری به بیرون بزنی. میگویند در مرکز خیابانهای معروف شهر کنسرتهای شاد برپاست. در خیابانهای خارج که جلوتر بروی خودت خواهی دید که کار ریخته است. پول در آوردن آن هم به دلار و بیمشقت! موضوعی عادی است و همه بیشتر از پول در آوردن به سفر کردن فکر میکنند. توجه داشته باشید، در خارج همه کت و شلوار میپوشند و بوی عطرشان حدود 3 مترمکعب فضای اطرافشان را احاطه کرده. اینها همانهایی هستند که چند ماه قبل شبیه شما با سرمایهای ضعیف، بیهیچ هنر و علم و مغزی به خارج آمده بودند؛ اما حالا که نگاهشان میکنی هیچ نشانی از آن تهیدست بیمغز درشان نیست. فکر ارتباط گرفتن با آدمها و شناختن همسایگان هم نباشید، نه نیازی به بلد بودن زبان خارجی دارید نه به مترجم جیبی احتیاج است. در خارج آنقدر قلبها به هم نزدیک است که همه با زبان چشم با هم سخن میگویند. تمامی این واقعیتهای خارج را که شنیدید بگذارید یک طرف و به پولدار شدن چند ماههتان در آنجا بیندیشید. در خارج حقوقها را چند برابر اینجا و پیش پیش میدهند، کار زیادی هم ازتان نمیخواهند تنها کافیست شیک باشید و لبخند بزنید. واقعیتهای خارج شاید برایتان قدری خیالی بیاید اما نکند فکر کنید همه کسانی که میخواهند به خارج بروند اینها را حفظاند و قبول دارند. نکند فکر کنید چند سال انتظار در دستاندازهای فراوان رویاپردازی خارجی ساخته است؛ میگویید نه، از دوستانی که رفتهاند بپرسید تا باور کنید!