شماره ۴۱۲ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۴ آبان
صفحه را ببند
درنگی بر تغییر حساسیت‌های اجتماعی
بنی‌آدم اعضای یک «وایبر»‌اند

|  محمود اسماعیل‌‌نیا*   |   

هدف این نوشتار جلب توجه نسبت به تغییر تدریجی یکی از ویژگی‌های فرهنگ عمومی جامعه ما، یعنی حساسیت‌ورزی نسبت به دیگران است.
از دیرباز در گفتمان عمومی جامعه ما یکی از مزیت‌های فرهنگ ایرانی و اسلامی نسبت به فرهنگ مادی‌گرای غرب، توجه و حساسیت فرد نسبت به وضع دیگران (Care) معرفی شده است. بسیاری از آموزه‌های انسانی و الهی مثل این‌که اگر رنجشی به کسی برسد، همگان می‌باید متاثر شوند، یا این‌که مسلمانی که در اندیشه امور دیگران نباشد دیانتش دچار کاستی است اشاره به همین جنبه دارند. فرهنگ شفاهی و کتبی ما نیز آکنده از داستان‌های جوانمردانی است که غم‌خوار و غم‌گسار دیگران بوده و در زندگی همواره «رنج خود و راحت یاران» طلبیده‌اند.  
در نقطه مقابل، در این گفتمان، به بی‌تفاوتی اکثر غربیان نسبت به سرنوشت دیگران اشاره شده و بروز آن را محصول رشد افراطی فردگرایی در غرب دانسته‌اند. معمولاً هم برای تثبیت این دعوی، به آن دست از حوادثی در غرب ارجاع می‌شود که در آنها مردم اعتنایی به فردِ نیازمند کمک نمی‌کنند.
البته این جنبه از فرهنگ عمومی غرب از چشم خود غربیان نیز دور نمانده است. برای مثال مایکل کوک اسلام‌شناس انگلیسى‌تبار و استاد دانشگاه پرینستون آمریکا، در مقدمه کتاب خود در مورد امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، انگیزه تالیف این کتاب را حادثه‌ای می‌داند که در شامگاه پنجشنبه 22 سپتامبر 1988 در یکی از ايستگاه‌های قطار شهري شيکاگو رخ داد. در این حادثه که در یکی از ساعات پررفت و آمد به وقوع پیوست، زنی در حضور دیگر مسافران مورد تجاوز قرار می‌گیرد ولی فریادهای استمدادطلبانه‌اش از سوی مردم بی‌پاسخ می‌ماند. کوک پس از این حادثه در مورد وظایف مردم نسبت به دیگران تاملاتی کرده و به اين نتيجه مى‌رسد كه در فرهنگ غرب، چنین وظايفی به صورت مشخص وجود ندارد. وی سپس در جريان مطالعات اسلامى خود درمی‌یابد که در اسلام آموزه‌های ويژه‌ای در این خصوص مطرح است که نتیجه پژوهش‌هایش در این زمینه منجر به نگارش کتاب مزبور می‌شود.
سی رایت میلز (1962-1916 م) جامعه‌شناس آمریکایی نیز بارها از بی‌تفاوتی (Apathy) و بی‌عملی مردم آمریکا، خصوصاً در عرصه سیاسی، انتقاد کرده و با لحنی گزنده آنها را تماشاگرانی ابله می‌خواند که حس انسانی خود را از دست داده‌اند.
این نوشتار درصدد نفی یا اثبات هیچ یک از این دو مدعای مربوط به دو فرهنگ غرب و ایران نیست، بلکه به دنبال طرح این نکته است که حساسیت‌ورزی نسبت به دیگران، اگر هم روزگاری جزو عناصر اصلی فرهنگ عمومی جامعه ما بوده، اکنون به علل مختلف درحال دگرگونی است. برای اثبات این دعوی، کافی است در برخی از حوادث رخ‌داده در جامعه، خصوصاً در تهرانِ سال‌های اخیر، تامل کرد تا دریافت که امروزه نه‌تنها مظاهر انسان‌دوستی کمتر در رفتار مردم مشاهده می‌شود، بلکه نوعی عدم حساسیت (Insensitivity) و بی‌عاطفگی (Insensibility) نسبت به وضع دیگران نیز به چشم می‌خورد، که گسترش آن می‌تواند هشداردهنده باشد.
نگاه به چند مورد از حوادث سال‌های اخیر تهران، برای تأیید این دعوی نگران‌کننده کافی به نظر می‌رسد. حوادثی که در آنها کسی در وضعیتی بحرانی (مثل مرگ، خودکشی، ... ) قرار گرفته ولی دیگران، در کمال تعجب و ناباوری، خونسردانه مشغول تماشا و بلکه تهیه عکس و فیلم از آن موقعیت بوده‌اند تا در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی (وایبر، فیس‌بوک، توییتر و...) به اشتراک بگذارند.
قتل در میدان کاج (6 آبان 1389)
در یک درگیری بین دو نفر، یکی به ضرب چاقو دیگری را نقش بر زمین می‌کند. ضارب با حضور در صحنه و تهدید به خودکشی مانع کمک مردم به فرد مضروب می‌شود. در فیلم دلخراش منتشرشده از این حادثه در اینترنت به خوبی مشخص است که فرد زخمی (که حدود 45 دقیقه نقش بر زمین بوده تا جان می‌سپارد) از مردم تقاضای کمک می‌کند ولی کسی به یاری او نمی‌شتابد. بسیاری از افراد هم با خونسردی مشغول تماشا و تهیه عکس و فیلم از این صحنه با گوشی‌های تلفن همراه خود هستند.
آتش‌سوزی خیابان جمهوری
 (29 دی 1392)
یک کارگاه تولید پوشاک واقع در یک ساختمان پنج‌طبقه دچار حریق می‌شود. تأخیر ورود نیروهای امدادی به صحنه و نقص وسایل نجات موجب می‌شود دو نفر از کارگران زن کارگاه که برای نجات جانشان از پنجره‌ها آویزان شده‌ بودند، سقوط کنند و جان خود را از دست بدهند. افراد زیادی تماشاگر این حادثه بوده و با استفاده از گوشی‌های تلفن همراه خود از صحنه سقوط این کارگران عکس و فیلم تهیه کرده و در اینترنت پخش می‌کنند.
 تلاش برای خودکشی در میدان هفت تیر (17 تیر 1393)
جوانی با اعلام این‌که قصد خودکشی دارد از دکل مخابراتی میدان هفتم تیر بالا می‌رود. اقدام او موجب برهم خوردن نظم ترافیکی میدان شده و مردم زیادی در محل حاضر شده و شروع به تهیه عکس و فیلم از او با گوشی‌های تلفن همراه خود می‌کنند. سرانجام ماموران امدادی سر رسیده و او را از این اقدام منصرف می‌کنند. ولی مردم همچنان مشغول تهیه عکس و فیلم از این صحنه هستند.   
تلاش برای خودکشی در خیابان اول نیروی هوایی (21 اردیبهشت 1393)
جوانی با اعلام این‌که قصد خودکشی دارد در چارچوب پنجره‌ای در طبقه پنجم ساختمانی قرار می‌گیرد و تهدید می‌کند که اگر کسی نزدیک شود خود را به پایین پرت می‌کند. تا زمان رسیدن نیروهای امدادی و منصرف کردن او، مردم زیادی در محل جمع شده و مشغول تماشا و تهیه عکس و فیلم به کمک گوشی‌های تلفن همراه خود می‌شوند. جالب آن‌که برخی از تماشاگران این صحنه سخنانی خطاب به جوان مزبور بر زبان می‌آورند که حکایت از آن دارد که تماشای این صحنه برایشان نوعی تفریح و سرگرمی است. مثل اینکه: «هرچه زودتر خودت را به پایین پرت کن»، «خسته شدیم، زود باش دیگر» و «یک چایی برایش بیاورید تا گلویی تازه کرده و بعد خودکشی کند».
 مشاهده واکنش‌های نوپدیدی از این دست در سطح جامعه و در مورد موقعیت‌هایی چنین هولناک، نشان از چه دارد؟ آیا به راستی مردم ما، یا دست‌کم بخشی از آنها، نسبت به سرنوشت دیگران بی‌تفاوت شده‌اند؟ و اگر چنین است چه علل و عواملی در بروز این وضع دخالت داشته است؟ به راستی در زیر پوست جامعه چه می‌گذرد و فرهنگ ما رو به کدام سو دارد که بی‌تفاوتی نسبت به وضع دیگران چنین نمایان و عادی جلوه می‌کند، تا جایی که رنج و محنت دیگران نه موجب رنجش خاطر، که اسباب تفریح و سرگرمی (Fun)می‌شود؟ آیا چنین واکنش‌هایی را می‌توان خیزاب‌هایی سطحی و گذرا و کم‌تأثیر در بنیان‌های مستحکم فرهنگ جامعه تلقی کرد، یا می‌باید آنها را پیش‌درآمدِ جریان‌هایی شکافنده (Rip Currents) و بنیان‌افکن دانست که ساحل امنی برای ساکنان فرهنگ باقی نخواهند گذاشت؟ پژوهش برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها شایسته همه گونه اهتمام به نظر می‌رسد.    
روزگاری در آسمان فرهنگ این سرزمین، کلام عارفانی مثل ابوالحسن خرقانی، همچون ستاره راهنمای قطبی می‌درخشید و ما را به همدلی با دردمندان فرامی‌خواند، که «اگر از ترکستان تا به  شام کسی را خاری در انگشت شود، آن از آن من است، و همچنین از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید، زیان آن مراست، و اگر اندوهی در دلی است، آن دل از آن من است»، ولی امروزه گویی که برای عده‌ای از ما رنج دیگران دل‌گزا که نیست، تماشایی و نشاط‌افزا هم هست.
* دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی فرهنگی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی

 


تعداد بازدید :  302