صادق رضازاده| توی حیاط خانه نشسته بود و لیوان چای را در دستش تکان میداد. این روزها تنهاست بیشتر. تنهاطلب شده و نیاز به خلوتی داشت که خودش باشد و خودش. جز همسرش احترام خانم. مینشستند و یاد روزهایی را میکردند که با هم ازدواج کرده بودند. براي مدتي نه آقا داوود و نه احترام خانم سر كار نميرفتند و مشکلات مالی فراوانی داشتند. آنقدر اینها با هم مهربان و احساسی بودند که اگر كسي از بيرون ميديد متوجه مشكلاتشان نميشد. میگفت محبت و آرامش و احترامي كه ما براي هم قایليم رابطه ما را نگه داشته است. هر وقت كه من كاري را شروع ميكنم، ميبينم كه خيلي جاها احترام به اندازه من، به كار اهميت ميدهد و براي آن دلواپس و نگران است. من سعي ميكنم كه مشكلات كارم را به خانه نياورم ولي همسرم بههرحال ناراحتيها و نگرانيهايم را حس ميكند و دركم ميكند. وقتی خاطرات گذشته را مرور میکردند جز لبخند حالت دیگری را به خودشان نمیگرفتند اما چرخ روزگار که همیشه قرار نبود بر آن روال باشد. کمکم فیلمهای بیشتری بازی میکرد. بازیگر بود. از 7سالگی حتی شروع کرد به بازی کردن، آن هم وقتی که دلش بیشتر میخواست همبازی همسنهایش باشد، روی صحنه اجرا میکرد. پدرش دیپلمات بود اما هیچوقت مانع پسر نشد. خودش هم به هنر نمایش علاقه فراوان داشت و به این کار کمک میکرد و نامش را بعدها جزو تحصیلكنندگان نخستین مدرسه سینمایی ایران ثبت کردند. این علاقه باعث شده بود تا پدر داوود با برخی از کارگردانان و بازیگران نشست و برخاست داشته باشد و همین باعث شد که برای نخستینبار زمانی که 7ساله بود روی صحنه به مردم معرفی شود. بعدش دیگر شده بود یکی از بازیگران پرکاری که حالا وارد میدان رقابت با بزرگان شده بود. با هم، با احترام خانم از خاطرات آن روزها میگفتند. یکبار هم احترام خانم داشت به دوست جوانی که به خانهشان رفته بود، میگفت: «یکی از خوبیهای داوود اين است كه اتفاقات و خاطرات بد يادش نميماند، اينكه يادش نيست را جدي ميگويد چون واقعا چيزهاي ناراحتكننده در خاطرش نميماند.» وقتی که برای چند سال بیکار شده بودند و خودشان هم نمیخواستند کار کنند، دیگر مشکلات مالی داشت اذیتشان میکرد. فرهاد، پسرشان تازه ديپلم گرفته بود و دخترشان ليلي، تازه به دبستان ميرفت. ولي داوود هميشه ميگفت: «ظاهر ما نبايد اين مشكلاتي كه داريم را فرياد بزند و بايد حفظ ظاهر كنيم.» یک روزهایی اما دیگر رسید که اوضاع بر وفق مراد آقا داوود و احترام خانم بود، اما مرگی که در کمینش بود در بامدادی گرم او را از دنیا گرفت. مرگ ریحان چید.
25 تیر (1312)
سالروز تولد داوود رشیدی، بازیگر